تربیت
Tarbiat.Org

منتهی الآمال تاریخ چهارده معصوم (جلد دوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

فصل اول: در بیان ولادت و اسم و لقب و کنیت آن جناب و شرح حال والده آن حضرت است‏

بدان که در تاریخ میلاد آن حضرت اختلاف بسیار است و شاید اصح اقوال نیمه جمادی الأولی سنه سی و شش و یا پنجم سنه سی و هشت بوده باشد.
والده مکرمه آن حضرت علیا مخدره شهربانو دختر یزدجردبن شهریاربن پرویزبن هرمزبن انوشیروان پادشاه عجم بوده، و بعضی به جای شهربانو شاه زنان گفته‏اند.
چنانچه شیخنا الحرالعاملی در ارجوزه خود فرمود:
وَ اُمُّهُ ذاتُ الْعُلی‏ وَ الْمُجْدِ - شاهُ زَنان بِنْتُ یَزْدِجَرْدِ
وَ هُوَ ابْنُ شَهْریارٍ اِبْن کَسْری‏ - ذُو سَوْدَدٍ لَیْسَ یَخافُ کَسْری‏
علامه مجلسی رحمه اللَّه در جلاءالعیون فرموده: ابن بابویه به سند معتبر از حضرت امام رضا علیه السلام روایت کرده است که عبداللَّه بن عامر چون خراسان را فتح کرد دو دختر از یزدجرد پادشاه عجم گرفت و برای عثمان فرستاد پس یکی را به حضرت امام حسن علیه السلام و دیگری را به حضرت امام حسین علیه السلام داد. و آن را که حضرت امام حسین علیه السلام گرفت حضرت امام زین‏العابدین علیه السلام از او به هم رسید و چون آن حضرت از او متولد شد او به رحمت الیه واصل شد. آن دختر دیگر نیز در وقت ولادت فرزند اول وفات یافت - پس، یکی از کنیزان حضرت امام حسین علیه السلام او را تربیت می‏کرد و حضرت او را مادر می‏گفت و چون حضرت امام حسین علیه السلام شهید شد حضرت امام زین‏العابدین علیه السلام او را به یکی از شیعیان خود تزویج کرد و به این سبب شهرت کرد که حضرت امام زین‏العابدین علیه السلام مادر خود را به یکی از شیعیان خود تزویج نموده.
مؤلف علامه مجلسی رحمه اللَّه گوید: این حدیث مخالفت دارد با آنچه گذشت در فصل اولاد حضرت امام حسین علیه السلام که شهربانو را در زمان عمر آوردند و شاید یکی از روایان اشتباهی کرده باشد و آن روایت که در آنجا واقع شده اشهر و اقوی‏ است چنانکه قطب رواندی به سند معتبر از حضرت امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده است.(1) که چون دختر یزدجردبن شهریار آخرین پادشاهان عجم را برای عمر آوردند و داخل مدینه کردند جمیع دختران مدینه به تماشای جمال او بیرون آمدند و مسجد مدینه از شعاع روی او روشن شد. و چون عمر اراده کرد که روی او ببیند مانع شد و گفت: سیاه باد روز هرمز که تو دست به فرزند او دراز می‏کنی. عمر گفت: این گبرزاده مرا دشنام می‏دهد و خواست که او را آزار کند، حضرت امیر علیه السلام فرمود که تو سخنی را که نفهمیدی چگونه دانستی که دشنام است، پس عمر امر کرد که ندا کنند در میان مردم و او را بفروشند. حضرت فرمود: جایز نیست فروختن دختران پادشاهان هر چند کافر باشند، و لیکن بر او عرض کن که یکی از مسلمانان را خود اختیار کند و او را به تزویج کنی و مهر او را از عطای بیت‏المال او حساب کنی.
عمر قبول کرد و گفت: یکی از اهل مجلس را اختیار کن! آن سعادتمند آمد و دست بر دوش مبارک حضرت امام حسین علیه السلام گذارد، پس حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام از او پرسید به زبان فارسی که چه نام داری ای کنیزک؟
عرض کرد: جهانشاه. حضرت فرمود: بلکه تو شهربانو به نام کرده‏اند، عرض کرد: این نام خواهر من است. حضرت باز به فارسی فرمود: راست گفتی، پس رو کرد به حضرت امام حسین علیه السلام و فرمود که این باسعادت را نیکو محافظت نما و احسان کن به سوی او که فرزندی از تو به هم خواهد رسانید که بهترین اهل زمین باشد بعد از تو، این مادر اوصیاء ذریه طیبه من است؛ پس حضرت امام زین‏العابدین علیه السلام از او به هم رسید.
و روایت کرده است که پیش از آنکه لشکر مسلمانان بر سر ایشان بروند شهربانو در خواب دید که حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم داخل خانه او شد با حضرت امام حسین علیه السلام و او را برای آن حضرت خواستگاری نمود و به او تزویج کرد. شهربانو گفت که چون صبح شد محبت آن خورشید فلک امامت در دل من جا کرد و پیوسته در خیال آن حضرت بودم. چون شب دیگر به خواب رفتم حضرت فاطمه علیهما السلام را در خواب دیدم که به نزد من آمده و اسلام را بر من عرضه داشت و من به دست مبارک آن حضرت در خواب مسلمان شدم، پس فرمود که در این زودی لشکر مسلمانان بر پدر تو غالب خواهند شد و تو را اسیر خواهند کرد و به زودی به فرزند من حسین علیه السلام خواهی رسید و خدا نخواهد گذارد که کسی دست به تو برساند تا آن که به فرزند من برسی و حق تعالی مرا حفظ کرد که هیچ کس به من دستی نرسانید تا آن که مرا به مدینه آوردند و چون حضرت امام حسین علیه السلام را دیدم دانستم که همان است که در خواب با حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم به نزد من آمده بود و حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم مرا به عقد او در آورده بود و به این سبب او را اختیار کردم.(2)
و شیخ مفید - رحمه اللَّه - روایت کرده است که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام حریث بن جابر را والی کرد در یکی از بلاد مشرق و او دو دختر یزدجرد را برای حضرت فرستاد، حضرت یکی را که شاه زنان نام داشت به حضرت امام حسین علیه السلام داد و حضرت امام زین‏العابدین علیه السلام از او به هم رسید و دیگری را به محمدبن ابی‏بکر داد و قاسم جد مادری حضرت صادق علیه السلام از او به هم رسید. پس قاسم با امام زین‏العابدین علیه السلام خاله‏زاده بودند انتهی.(3)
و امّا کنی‏ و اَلْقاب آن حضرت:
پس بدان که اشهر در کنیت آن حضرت، ابوالحسن و ابومحمد است و القاب مشهوره آن حضرت: زین‏العابدین و سیدالساجدین و العابدین و زکی و امین و سجّاد و ذوالثّفنات.
و نقش نگین آن جناب به روایت حضرت صادق علیه السلام اَلْحَمْدُللَّهِ الْعَلِیّ بوده، و به روایت امام محمد باقر علیه السلام اَلْعِزَّةُ لِلِّه و به روایت حضرت ابوالحسن موسی علیه السلام:
خَزِیَ وَ شَقِیَّ قاتِلُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلیِ علیه السلام(4)
ابن بابویه از حضرت امام محمد باقر علیه السلام روایت کره است که پدرم علی بن الحسین علیه السلام هرگز یاد نکرد نعمتی از خدا را مگر آنکه سجده کرد برای شکر آن نعمت، و نخواند آیه‏ای از کتاب خدا که در آن سجده باشد مگر آنکه سجده می‏کرد، و هرگاه حق تعالی از او بدی دفع می‏کرد که از او در بیم بود یا مکر مکر کننده‏ای را از او می‏گردانید، سجده می‏کرد و هرگاه از نماز واجب فارغ می‏شد، سجده می‏کرد و هرگاه توفیق می‏یافت که میان دو کس اصلاح کند، برای شکر آن سجده می‏کرد و اثر سجده در جمیع مواضع سجود آن حضرت بود و به این سبب آن حضرت را سجاد می‏گفتند.(5)
و نیز از امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده است که در مواضع سجده پدرم اثرهای آشکار و برآمدگیها بود که در هر سال دو مرتبه آنها را می‏بریدند و در هر مرتبه ثفنه و برآمدگی پنج موضع را می‏بریدند به این سبب آن حضرت را ذوالثفنات می‏خواندند.(6)
مؤلف می‏گوید: که اهل لغت گفته‏اند: ثفنه واحد ثَفِناتُ الْبَعیر است، یعنی آنچه بر زمین برسد از شتر چون بِخُسْبَدْ و غلیظ شود و پینه بندد، مانند زانوها و غیر آن و از این معلوم می‏شود که پیشانی و دو کف دست و زانوهای مبارک آن حضرت از کثرت سجده پینه می‏بسته و مثل ثفنه شتر نمودار می‏گشته است، و در هر سال دو بار آنها را قطع می‏کردند دیگر باره به هم می‏رسید!
ایضاً روایت کرده است که چون زهری حدیثی از حضرت علی بن الحسین علیه السلام نقل می‏کرد و می‏گفت: خبر داد مرا زین‏العابدین علی بن الحسین علیه السلام سفیان بن عیینه پرسید که چرا آن حضرت را زین‏العابدین می‏گویی؟ گفت: برای آنکه شنیده‏ام از سعید بن المسیب که روایت کرد از ابن عباس که حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود که در روز قیامت منادی ندا کند کجا است زین‏العابدین؟ پس گویا می‏بینم که فرزندم علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام در آن هنگام با تمام وقار و سکون صفوف اهل محشر را بشکافد و بیاید.(7)
و در کشف الغمّه است: که سبب ملقّب شدن آن حضرت به لقب زین‏العابدین آن است که شبی آن جناب در محراب عبادت به تهجّد ایستاده بود پس شیطان به صورت مار عظیمی ظاهر شد که آن حضرت را از عبادت خود مشغول گرداند حضرت به او ملتفت نشد پس آمد حضرت را متألم نمود و باز متوجه او نگردید، پس چون فارغ شد از نماز خود دانست که شیطان است، او را سبّ کرد و لطمه زد و فرمود که دور شو ای ملعون؛ و باز متوجه عبادت خود شد پس شنید صدای هاتفی که سه مرتبه او را ندا کرد:
اَنْتَ زَیْنُ‏الْعابِدینَ، تویی زینت عبادت کنندگان، پس این لقب ظاهر شد در میان مردم و مشهور گشت.(8)