]
و از فواید وجود علما، مضاعف شدن ثواب نمازها است با ایشان چنانچه شیخ شهید رحمه اللَّه روایت کرده که نماز با عالم در غیر مسجد جامع مقابل هزار رکعت است و در مسجد جامع مقابل صد هزار رکعت، و همچنین مضاعف شدن ثواب صدقات است بر آنها چنانچه علامه حلی رحمه اللَّه در رساله سعدیه و ابن ابی جمهور در عوالی اللّئالی روایت کرده از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم که صدقه بر علما به ازاء یکی هفت هزار است و همچنین رسیدن خیر و رحمت به همنشین ایشان، چنانچنه در امالی از جناب صادق علیه السلام مروی است که هیچ مؤمنی نمینشیند نزد عالمی یک ساعت مگر آنکه ندا میکند او را پروردگارش نشستی نزد حبیب من، قسم به عزت و جلالم هر آینه بنشانم تو را در بهشت با او و باکی ندارم. و در عدة الداعی مروی است از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام که نشستن یک ساعت نزد علما، محبوبتر است نزد خداوند از عبادت هزار سال.(282)
و در کافی و غیره، از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم مروی است که فرمود علما ساداتاند و نشستن با ایشان عبادت است و در پاره اخبار نهی رسیده از مجالست با قاضی عامه به جهت اینکه شاید لعنت او را در رسد پس همنشین او را فرا گیرد و از این معلوم میشود که نشستن با آنکه محل رحمت است سبب شرکت در آن موهبت است. نیز مروی است که مثل عالم مثل عطر فروش است که در ملاقاتش اگر از عطر نخریدی از بوی عطرش معطر خواهی شد. و همچنین رسیدن فیض به نگاه کنندگان به ایشان که نظر کردن به روی عالم عیادت است. و در جامعالأخبار از حضرت رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم روایت کرده که نظر به سوی عالم محبوبتر است نزد خداوند از اعتکاف یک سال در بیت اللَّه الحرام، و همچنین نظر به در خانه ایشان، چنانچه در کتاب مذکور مروی است که خداوند نظر کردن به در خانه عالم را عبادت قرار داه و همچنین زیارت ایشان را، چنانکه در آن کتاب از آن جناب مروی است که زیارت علما، محبوبتر است نزد خدا از هفتاد طواف دور خانه خدا و بهتر است از هفتاد حج و عمره پسندیده قبول شده و بلند میکند خداوند برای او هفتاد درجه و نازل میکند بر او رحمت را و گواهی میدهند برای او ملائکه که بهشت بر او واجب شده بلکه زیارت ایشان را بدل زیارت ائمه علیهم السلام قرار دادهاند با آن همه اجرها و خیرها که در آن است، چنانکه در کافی جناب کاظم علیه السلام روایت کرده که هرکس قدرت ندارد بر زیارت قبور ما پس زیارت کند صلحا و برادران ما را.
و همچنین برداشته شدن عذاب دنیا و برزخ از گناهکاران به سبب وجود علما، موافق روایاتی که ذکرش در اینجا موجب تطویل است.(283)
مؤلف گوید: که شایسته دیدم این اشعار حکمتآمیز را که در مدح علم و عمل است در اینجا ذکر نمایم:
نیست از بهر آسمان ازل - نردبان پایه به ز علم و علم
علم سوی در اله برد - نه سوی ملک و مال و جاه برد
مرد را علم ره دهد به نعیم - مرد را جهل در دهد به جحیم
علم باشد دلیل نعمت و ناز - خنک آن را که علم شد دمساز
علم خوان گر ز آدمی است رگی - زانکه شد خاص شه به علم سگی
ننگ دارد بسی به جان و به دل - سگ عالم از آدمی جاهل
هرکه را علم نیست گمراه است - دست او زآن سرای کوتاه است
کار بیعلم تخم در شور است - علم بیکار زنده در گور است
کار بیعلم بار و بر ندهد - تخم بیمغز پس ثمر ندهد
حجت ایزدیست در گردن - خواندن علم کار ناکردن
آنچه دانستهای به کار درآر - خواندن علم جوی از پی کار
تا تو در علم با عمل نرسی - عالمی فاضلی ولی نه کسی
علم در مزبله فرو ناید - که دقم با حدث نمیپاید
چند از این ترّهات محتالی - چشمها درد ولاف کحّالی
دانش آن خوبتر ز بهر بسیج - که بدانی که میندانی هیچ
نهم - قال علیه السلام: اِنَّما مَثَلُ الْحاجَةِ مَنْ اَصابَ مالَهُ حَدیثاً کَمَثَلِ الدِّْرهَمِ فی فَمِ اَلافْعی اَنْتَ اِلَیْهِ مُحْوِجٌ وَ اَنْتَ فیها عَلی خَطَرٍ(284)؛ فرمود: همانا مثل حاجتمند بودن به مردم نو کسیه که بتازه دارای مال و بضاعت شدهاند مانند درهمی است که در دهان افعی باشد که تو آن درهم حاجت داری و لکن بسبب آن افعی دچار خطر و نزدیک هلاکتی
دهم - قال علیه السلام: اَرْبَعٌ مِنْ کُنُوزِ الْبرِ، کِتْمانُ الْحاجَةِ، وَ کِتْمانَ الصَّدَقَةِ، وَ کِتْمان ُ الْوَجَعِ، وَ کِتْمانُ الْمُصیبَةِ (285)؛ یعنی چهار چیز است که از گنجهای بر و نیکویی است: کتمان حاجت و کتمان صدقه و کتمان درد و کتمان مصیبت.
مؤلف گوید: در مجموعه ورّام خبری از احنف نقل شده که ذکرش در اینجا مناسب است و آن چنان است که احنف گفت: شکایت کردم به عموی خویش صعصعه، وجع و درد خود را که در دل داشتم، او مرا سرزنش کرد، فرمود: ای فرزند برادر! هرگاه مصیبتی بر تو وارد شد شکایت مکن آن را به احدی مانند خودت؛ زیرا که آن شخصی که به آن شکایت میکنیم یا دوست تو است بدحال میشود و یا دشمن تو است پس مسرور میشود، همچنین آن دردی که در تو است شکایت مکن آن را به مخلوقی که مثل تو است و قدرت ندارد که مثل آن را از خودش رفع کند تا چه رسد به دیگری و لکن عرض کن آن را به آنکه تو را به آن مبتلا کرده است و او قدرت دارد که آن را از تو برطرف کند و فرجی از آن تو را کرامت فرماید، ای فرزند برادر! یکی از این دو چشم من چهل سال است که بینایی آن رفته است و نمیبینم به آن چیزی نه بیابانی و نه کوهی و در این مدت مطلع نکردهام، به آن زوجه خود را و نه احدی از اهل بیت خود را!(286)
فقیر گوید: که فقره اول، مضمون این شعر است که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به آن متمثّل میشده:
فَاِنْ تَسْئَلینی کَیْفَ اَنْتَ فَاِنَّنی - صَبُورٌ عَلی رَیْبِ الزَّمانِ صَلیبُ
یَعِزُّ عَلَیَّ اَنْ یُری بِیَ کَأبَةٌ - فَیَشْمُتَ عادٍ اَوْ یُسامَ حَبیبُ(287)
یازدهم - قالَ علیه السلام: اِیّاکَ وَ الْکَسَلَ وَ الضَّجَرَ فَاِنَّهُما مِفْتاحُ کُلِّ شَرٍّ، مَنْ کَسِلَ لَمْ یُؤَدٍّ حَقَّاً وَ مَنْ ضَجِرَ لَمْ یَصْبِرْ عَلی حَقٍّ(288)؛ فرمود: بپرهیز از کسالت و ملالت در امور؛ زیرا که این دو چیز کلید هر بدی است، کسی که به کسالت و واماندگی رود ادای هیچ حقی نکند و کسی که ملالت و بیقراری گیرد بر هیچ حقی صابر و شکیبا نتواند بود.
مؤلف گوید: که در این مقام حکایتی از شیخ عارف زاهد ابوالحجاج اقصری در نظر دارم که شایسته است گفت: شیخ من ابوجعران است و آن حیوانی است که سرگین را گرد کرده میغلطاند و به سوراخ خود برد و نام او جعل [ سوسک سرگین غلطان] است، مردم گمان کردند که مزاح میکند، گفت: مزاح نمیکنم، گفتند: این حیوان را که قصد کرده برود نزد چراغ و چراغ روی پایه بود مانند مناره لکن صاف و املس بود به حدی که پای حیوان به آن قرار نمیگرفت. این حیوان میخواست بالای مناره چراغ رود پایش میلغزید و میافتاد. بر میخاست باز بر مناره بلند شد و به زحمت مقداری میرفت باز میافتاد، من شمردم این کردار او را تا هفتصد مرتبه و این حیوان از این کار کسل و ملول نشد و من تعجب میکردم تا آنکه من از منزل بیرون شدم برای نماز صبح چون نماز گذاشتم و برگشتم دیدم که بالای مناره رفته پهلوی فتیله چراغ نشسته، پس گرفتم از او آنچه گرفتم یعنی جد و ثبات در کار و به پایان رسانید آن را.
دوازدهم - قالَ علیه السلام: اَلتّواضُعُ الرِّضا بِالْمَجْلِسِ دُونَ شَرَفِهِ وَ اَنْ تُسَلِّمَ عَلی مَنْ لَقیتَ وَ اَنْ تَتْرُکَ الْمِراءَ وَ اَنْ کُنْتَ مُحِقّاً(289)؛ فرمود: تواضع و فروتنی آن است که راضی باشد شخص به نشستن در محلی که پستتر است از محلی که مقتضای شرف او است، و آنکه سلام کنی بر هر کسی که ملاقات کنی، و آنکه ترک کنی مراء و مجادله را اگرچه حق با تو باشد.
سیزدهم - قالَ علیه السلام: اَلْحَیاءُ وَ الاْیمانُ مَقْرُونانِ فی قَرَنٍ فَاذا ذَهَبَ اَحَدُهُما تَبِعَهُ صاحِبُهُ؛(290) فرمود: حیا و ایمان یک ریسمان مقرون و این دو گوهر گرانمایه در یک سلک منظوم هستن، پس هرگاه یکی از آن دو برود رفیقش نیز به مرافقت و مصاحبت او میرود.
مؤلف گوید: که روایات در فضیلت حیا بسیار است و کافی است در حق او آنکه حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم او را لباس اسلام قرار داده فرموده: اَلإسْلامُ عُرْیانٌ فَلِباسُهُ الْحَیاءُ.(291) پس همچنان که لباس ساتر عورات و قبایح ظاهره است، حیا نیز ساتر قبایح و مساوی باطنه است. و روایت شده که ایمان نیست برای کسی که حیا ندارد، و آنکه در هر بنده، که حق تعالی اراده فرماید هلاک او را، بیرون کند از او حیا را.(292)
و از حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم مروی است که قیامت بر پا نخواهد شد تا برود حیا از کودکان و زنان. الی غیر ذلک؛(293) و لهذا این صفت شریفه در حضرت رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم و ائمه هدی علیهم السلام بسیار و کامل بود به حدی که روایت شده پیغمبر خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم در وقتی که تکلم میفرمود حیا میکرد و عرق مینمود، و فرو میخوابانید چشم خود را از مردم از جهت حیا هنگامی که با او تکلم مینمودند.
و فرزدق شاعر، امام زینالعابدین علیه السلام را به همین خصلت مدح کرده در قول خود:
یَغْضی حَیاءً وَ یُغْضی مِنْ مَهابَتِهِ - فَلا یُکَلَّمُ اِلاّ حینَ یَبْتَسِمُ
حیا میکرد و عرق مینمود و فرو میخوابانید چشم خود را از مردم از جهت حیا هنگامی که با او تکلم مینمودند.
و از حضرت امام رضا علیه السلام نقل شده که منافقی وقتی برای آن حضرت نقل کرد که بعضی از شیعیان تو شراب میخوردند حضرت صورت مقدسش عرق کرد از حیا و خجالت.(294)
چهارده - فرمود آن حضرت آیا خبر ندهم شما را به کاری که چون به جای آورید آن را دور شود سلطان و شیطان از شما، ابوحمزه عرض کرد: ما را خبر فرمای تا آن را به جای آوریم، فرمود: بر شما باد به دادن صدقه در صبحگاهان؛ چه ادای صدقه فرمودن روی شیطان را سیاه کند و قهر و ستیز سلطان را در آن روز درهم شکند، و بر شما باد که در راه خدای و رضای حق با مردم دوستی و مودت گیرید، یعنی دوستی شما از این راه باشد و بر عمل صالح موازرت و معاونت نمایید؛ چه این کار ریشه ظلم سلطان و وسوسه شیطان را بر میکند، و چندان که میتوانید در کار استغفار و طلب آمرزش از حضرت پروردگار الحاح و ابرام نمایید؛ چه این کردار گناهان را محو و نابود گرداند.(295)
پانزدهم - روایت شده که آن حضرت به جابر جعفی فرمود که ای جابر! آیا همین بس است کسی را که تشیع بر خود میبندد که دعوی محبت ما اهل بیت کند، واللَّه! شیعه ما نیست مگر کسی که اطاعت خدا نماید و تقوی و پرهیزکاری داشته باشد، ای جابر! پیشتر شیعیان را نمیشناختید مرگ به تواضع و شکستگی و بسیار ذکر خدا و بسیاری نماز و روزه و تعهد همسایگان نمودن از فقراء و مساکین و قرض داران و یتیمان و راستی در سخن و تلاوت قرآن و زبان بستن از غیر نیکی مردم و امینان خویشان بودند در جمیع امور. جابر گفت: یابن رسول اللَّه من کسی را در این زمان به این صفات نمیشناسم، حضرت فرمود: که ای جابر! به این خیالها از راه مرو. همین بس است مگر آدمی را که گوید من علی علیه السلام را دوست میدارم و ولایت او را دارم اگر گوید که رسول خدا را دوست میدارم و حال آنکه آن حضرت بهتر از امیرالمؤمنین علیه السلام است و به اعمال آن حضرت عمل ننماید و پیروی سنت او نکند آن محبت هیچ به کار او نمیآید؟ پس از خدا بترسید و عمل کنید تا ثوابهای الهی را بیابید، به درستی که میان خدا و احدی از خلق خویشی نیست، و محبوبترین بندگان نزد خدا کسی است که پرهیزکاری از محارم الهی زیادتر کند و عمل به طاعت الهی بیشتر نماید، واللَّه! که تقرب به خدا نمیتوان جست مگر به طاعت او و ما براتی از آتش جهنم از برای شما نداریم و هیچ کس را بر خدا حجتی نیست، هرکه مطیع خدا است ولی و دوست ما است و هرکه معصیت الهی میکند او دشمن ما است و به ولایت ما نمیتوان رسید مگر به پرهیزکاری و عمل صالح.(296)
مؤلف گوید: حکایت شده از شخصی که گفت دیدم ابومیسره عابد را که از کثرت عبادت و جد و جهد در طاعات دندههای بدنش ظاهر شده بود من گفتم: یَرْحَمُکَ اللَّهُ اِنَّ رَحْمَةَ اللَّهِ واسِعَةٌ؛ یعنی خدا تو را رحمت کناد رحمت خداوند واسع است، ابومیسره در غضب شد و گفت: مگر از من چیزی دیدی که دلالت نومیدی من کند اَنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَریبٌ مِنَ الْمُحْسِنینَ(297) همانا رحمت خدا نزدیک است به نیکوکاران؛ پس من از کلمات او به گریه درآمدم و گریستم پس شایسته است که عقلا و دانایان نظر کنند در حال رسولان و ابدال و اولیاء و کوشش و اجتهاد آنها در طاعات و صرف عمر خویش در عبادات که شب و روز آرام نداشتند و به هیچ وجه سستی نمینمودند و آیا آنها حسن ظن به خدا نداشتند؟ نه چنین بود بلکه به خدا سوگند! که ایشان اعلم بودند به سعه رحمت خدا و حسن ظن ایشان به جود حق تعالی از همه بیشتر بود لکن دانستند که این رجاء و حسن ظن بدون جد و اجتهاد، آرزوی محض و غرور بحت است لاجرم خود را در تعب عبادت و طاعت درآوردند تا محقق شود بر ایشان رجاء و حسن ظنشان و بس است در این مقام آنکه حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم در منبر آخری که در ایام مرض خویش مردم را موعظه فرمود این مطلب را فرمود: ایّها النّاس! دعوی نکند دعوی کنندهای که من بی عمل رستگار میگردم، و آرزو نکند آروز کنندهای که من بی طاعت خدا به رضای او میرسم، به حق آن خداوندی که مرا به حق فرستاده است که نجات نمیدهد از عذاب خدا مگر عمل نیکو با رحمت حق تعالی، آنگاه فرمود: وَلَوْ عَصَیْتُ لَهَویْتُ.(298)
شانزدهم - روایت شده از آن حضرت که فرمود ملکی است در خلقت خروس که پنجههای او در ته زمین است و بالهای او در هوا است و گردن او خم شده است در زیر عرش، پس هرگاه بگذرد از شب نصف آن بگوید سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ، رَبُّ الْمَلائکة و الرُّوح، رَبُّنا الرَّحمْانُ لا اِلهِ غَیْرُهُ و چون این ذکر شریف را گفت بگوید لِیَقُمِ الْمُتَهَجِّدونَ؛ یعنی برخیزند از خواب نماز شب گزارندگان، پس در این وقت خروسها صداها بلند کنند پس آن ملک به صورت خروس ساکت شود به اندازهای که خدا خواسته، آن وقت بگوید سُبُّوحٌ قُدّوُسُ، رَبُّنا الرَّحْمانُ لا اِلهَ غَیْرُهُ، لِیَقُمِ الذّاکِروُنَ؛ یعنی برخیزند از خواب ذکر کنندگان، و چون صبح طلوع کند بگوید رَبُّنا الرَّحْمانُ لا اِلهَ غَیْرُهُ لِیَقُمِ الْغافِلُونَ؛ یعنی برخیزند از خواب غافلان.(299) مؤلف گوید: که شاید سبب کم کردن این ملک عرش از ذکر سابق خود در هر نوبت بعد، آن باشد که آن رحمات و برکات و الطاف و عنایاتی که عابد میشود در وقت ذکر اول برای متهجّدین که در آن وقت شب بر میخیزند مثل آن عاید نمیشود برای ذاکرین که در وقت ذکر دوم از خواب بر میخیزند، لهذا از ذکر خود رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَالرُّوحِ را کم کرده و چون صبح طلوع کرد غافلان برخاستند این الطاف و عنایاتی که برای ذاکرین بود برای ایشان نخواهد بود، اگرچه از رحمت واسعه الهی بالکلیّة بیبهره نمانند، لهذا از ذکر خود، سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ را کم کرده اکتفاء نمود به همان ذکر رَبُّنَا الرَّحمان ُلا اِلهَ غَیْرُهُ و شاید کسی که بین الطلوعین در خواب باشد بینصیب و بیبهره و از سعادت محروم و بیروزی ماند.
فَمَنْ نامَ بَیْنَهُما نامَ عَنْ رِزْقِهِ. هذا ما خَطَرَ بِبالی وَاللَّهُ تَعالی الْعالِمُ.
و مناسب است در این مقام قول بعض شعراء:
هنگام سفیده دم خروس سحری - دانی که چرا همی کند نوحهگری
یعنی که نمودند در آیینه صبح - کز عمر شبی گذشت تو بیخبری
و چه خوب گفته شیخ جامی:
دلا تا کی در این کاخ مجازی - کنی مانند طفلان خاکبازی
تویی آن دست پرور گستاخ - که بودت آشیان بیرون از این کاخ
چرا زان آشیان بیگانه گشتی - چو دونان مرغ این ویرانه گشتی
بیفشان بال و پر زآمیزش خاک - بپر تا کنگره ایوان افلاک
ببین در رقص ازرق طیلسانان - ردای نور بر عالم فشانان
همه دور جهان روزی گرفته - به مقصد راه فیروزی گرفته
خلیل آسا در ملک یقین زن - نوای لااحبّ الآفلین زن