تربیت
Tarbiat.Org

منتهی الآمال تاریخ چهارده معصوم (جلد دوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

شفای چشم به عنایت امام جواد علیه السلام‏

]
ششم - شیخ کشی روایت کرده از محمّد بن سنان که گفت: شکایت کردم که حضرت امام رضا علیه السلام از درد چشم خود پس گرفت حضرت کاغذی و نوشت برای ابوجعفر حضرت جواد علیه السلام و آن حضرت از طفل سه ساله کوچکتر بود پس حضرت رضا علیه السلام آن کاغذ را به خادمی داد و امر کرد مرا که بروم با او و فرمود به من که کتمان کن، یعنی اگر از حضرت جواد معجزه‏ای دیدی اظهار مکن آن را، پس رفتم به نزد آن حضرت و خادمی آن حضرت را به دوش برداشته بود. محمّد گفت: پس خادم آن کاغذ را گشود مقابل حضرت جواد علیه السلام حضرت نظر کرد در کاغذ و بلند می‏کرد سر خود را به جانب آسمان و می‏گفت: ناج پس این کار را چند دفعه کرد. پس رفت هر دردی که در چشم من بود و چنان چشمم روشن و بینا شد که چشم احدی مانند او نبود، پس گفتم به حضرت جواد علیه السلام که خداند ترا شیخ این امت قرار دهد همچنان که عیسی بن مریم علیه السلام را شیخ بنی اسرائیل قرار داد، سپس گفتم به آن حضرت: ای شبیه صاحب فطرس! محمّد گفت: پس من برگشتم و حضرت امام رضا علیه السلام به من فرمود که این را پنهان کن، من پیوسته چشمم صحیح بود تا وقتی که فاش کردم معجزه حضرت جواد علیه السلام را در باب چشم خود پس دیگر باره درد چشم من عود کرد. راوی گفت: به محمّد بن سنان گفتم که چه قصد کردی از آنکه به آن حضرت گفتی ای شبیه صاحب فطرس؟ او در جواب گفت که حق تعالی غضب فرمود بر ملکی از ملائکه که او را فطرس می‏گفتند پس بال او را درهم شکست و افکند او را در جزیره‏ای از جزائر دریا و او بود تا وقتی که متولد شد حضرت امام حسین علیه السلام، حق تعالی فرستاد جبرئیل را به سوی حضرت پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم تا آن حضرت را تهنیت گوید به ولادت امام حسین علیه السلام و جبرئیل صدیق و دوست فطرس بود پس گذشت به او در حالی که در جزیره افتاده بود پس او را خبر داد به آنکه امام حسین علیه السلام متولد شده و حق تعالی او را امر فرموده که پیغمبر را تهنیت گوید پس فرمود به فطرس میل داری ترا بردارم به یکی از بالهای خود و ببرم ترا نزد محمّد صلی اللَّه علیه و آله و سلم تا شفاعت کند ترا؟ فطرس گفت: بلی! پس جبرئیل او را به یکی از بالهای خود برداشت و او را خدمت پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم برد پس تبلیغ کرد تهنیت از جانب پروردگار خود را آنگاه قصه فطرس را برای آن حضرت نقل کرد، حضرت فرمود به فطرس که بمال بال خود را به گهواره حسین و میمنت بجو به آن بجهت عظمت و بزرگی آن، فطرس جنان کرد حق تعالی بال او را به او رد کرد و او را به جای خود و منزلی که داشت با ملائکه برگردانید.(1010)
هفتم - شیخ کلینی و دیگران روایت کرده‏اند از محمّد بن ابی العلاء که گفت: شنیدم از یحیی بن اکثم قاضی سامره بعد از آنکه آزمودم او را و مناظره کردم با او و محاوره نمودم و مراسله کردم او را و سؤال کردم از او از علوم آل محمّد صلی اللَّه علیه و آله و سلم، یحیی گفت که روزی داخل مسجد پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم شدم طواف می‏کردم به قبر مبارک دیدم محمّد بن علی الرضا علیه السلام را که طواف می‏کند به قبر مبارک. پس مناظره کردم با آن حضرت در مسائل که نزد من بود یعنی آنها را خوب می‏دانستم پس جواب آنها را فرمود آنگاه گفتم به آن حضرت که واللَّه من می‏خواهم یک مسأله از شما بپرسم و خجالت می‏کشم از آن حضرت فرمود من خبر می‏دهم ترا به آن پیش از آنکه از من بپرسی آن را، و آن این است که می‏خواهی بپرسی از من از امام، گفتم: بلی! همین است سؤال من به خدا سوگند، فرمود: منم امام. گفتم: علامتی می‏خواهم، در دست آن حضرت عصائی بود عصا به نطق آمد و گفت همانا مولای من امام این زمان است و او است حجت.(1011)
[