نفس ناطقه تا زمانی كه بهصورت جنین در رحم مادر است، در مرتبهی نباتی است و دارای رشد و نموّ است، هر چند بالقوّه میتواند انسان شود و فرقش با گیاه در همین جنبهی بالقوّهاش است، زیرا گیاه جنبهی بالقوّه برای انسانشدن ندارد، ولی نفس ناطقه در مرتبهی نباتیِ خود، جنبهای بالقوّه برای انسانشدن در خود دارد. همینكه انسان متولّد شد، شرایط حیوانیّت به صورت بالفعل در او جمع است و دارای حس و حركت میباشد و چون با نیروی تفكّر و تعقّل به جستجوی حقیقت رفت، انسانِ بالفعل خواهد شد و اگر این نیرو در وی تكامل یافت و به سرحدّ رشد و بلوغ معنوی رسید. ملكهی فضائل انسانی در وی تحقّق مییابد، اگر مسیر را خوب ادامه دهد در حدود چهلسالگی به چنین مرحلهای خواهد رسید.
نفس، لشكری به نام «علم» دارد كه باید بهوسیلهی آن بر لشكر «غضب» و «شهوت» كه لشكریان شیطانند، پیروز شود و بر غضب و شهوتِ خود تسلّط یابد تا غضب و شهوت را بر اساس علم و عقل بهكار گیرد. ولی اگر انسان غفلت كرد و به علم و حكمت نگرائید و از نیروهای معنوی كمك نگرفت، غضب و شهوت بر او چیره میشوند و عقل و خردش مقهور آنها میگردد و در اینحال، نفس تباه شده است، یعنی عقلش در خدمت شهوت و غضبش قرار دارد، و اندیشهاش را تماماً جهت برآوردهشدن گرایشهای شهوت و غضب به کار میگیرد. امام الموحّدین علی(ع) در همینرابطه میفرمایند: «كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَى أَمِیرٍ»(35) چه بسیار عقلهایی كه زیر فرمان هوس اسیر هستند. و باز میفرمایند: «اِتَّخَذُوا الشَّیطانَ لِاَمرِهِم ملاکاً... فَنَظَرَ بِاَعیُنِهِم وَ نَطَقَ بِاَلسِنَتِهِم»(36) شیطان را ملاک کار خود گرفتند...پس (شیطان) با چشمهای آنان مینگرد و با زبانشان سخن میگوید.