از مباحثی كه در انسانشناسی مورد بررسی قرار میگیرد، مقام و پایگاه آدمی نسبت به سایر آفریدگان است. گفتهاند: انسان برترین آفریدگان است و موجودی كاملتر از انسان وجود ندارد. ولی لحن قرآن در این مورد متفاوت است و در برخی از آیات برای انسان بهطور كلّی مزیّت قائل شده است و میفرماید: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنیآدَم»(47) فرزندان آدم مورد تكریم الهیاند. امّا در مقابل، آیاتی هستند كه انسان مورد نكوهش قرار میگیرد و میفرماید: «وَ اِنَّ الْاِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً»(48) انسان حریص خلق شده است. در بررسی این آیات متوجّه میشویم كه گاهی منزلت انسان بهعنوان یك امر تكوینی مورد ملاحظه قرار میگیرد و گاهی بهعنوان یك مفهوم اخلاقی و ارزشی. ما صرف نظر از معیارهای اخلاقی میتوانیم موجودات را با هم مقایسه كنیم و بگوییم این موجود كاملتر از آن موجود است. مثلاً جماد را با گیاه و یا گیاه را با حیوان بررسی كنیم و بگوییم حیوان كمالی دارد كه گیاه ندارد و این بدین معنی نیست كه حیوان خوبتر از گیاه است، بلكه در اینجا به مراتب وجودِ موجودات نظرداریم. مثل این است كه میگوییم این نور شدیدتر از آن نور است، در اینجا یك امر حقیقی مورد نظر است نه یك امر ارزشی. اما گاهی مقام و منزلت انسان را بهعنوان ارزشِ اخلاقی بررسی میكنیم. مثلاً وقتی میگوییم این انسان نسبت به آن انسان شریفتر است. منظورمان از جهت مفاهیم اخلاقی است. با بررسی روی آیات متوجّه میشویم كه آیات با همین دو ملاحظه به انسان نظر كرده است. وقتی میفرماید «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنیآدَم»، نظر به كمال تكوینی انسان دارد، به این معنی که یك سلسله امكانات به انسانها داده كه به موجودات دیگر نداده است، نه اینكه میخواهد بفرماید: انسان خوبتر از بقیّهی موجودات است. و آنجا هم كه در مقام مذمّت انسان است و صفات و خصلتهای ناپسندی را برای او ذكر میكند، گاهی از نظر اخلاقی و گاهی از نظر تكوینی، انسان را توصیف مینماید. مثلاً وقتی میفرماید: «وَ خُلِقَ الْاِنْسانُ ضَعیفاً»(49) انسان ضعیف خلق شده، طبعاً یا در مقام مقایسه با موجوداتی است كه این ضعفها را ندارند، مانند فرشتگان كه دارای نیروهایی بیش از انسان هستند و یا احیاناً ضعف انسان را در برابر قدرت خداوند، گوشزد میكند تا انسان مغرور نشود، یعنی ای انسان اگر كمالی داری، ضعف نیز داری و قدرتها و نیروهای تو در برابر قدرت الهی چیزی به حساب نمیآید .
آیاتی هست كه در آنها كرامت انسان یا مذمّت انسان را تنها از دیدگاه اخلاقی مورد بررسی قرار میدهد و مسلّم ارزشهای اخلاقی در رابطه با اختیار مطرح میگردد كه اگر اختیار نباشد، ارزش اخلاقی هم وجود ندارد. ستایش یا نكوهش اخلاقی در حقِّ كسانی رواست كه با اختیار خود كار پسندیده یا نكوهیدهای را انجام میدهند، پس هرگز صحیح نیست كه همهی انسانها بدون توجّه به راهی كه انتخاب میكنند، مورد ستایش اخلاقی قرار گیرند.
خلاصه آنكه یك دسته از آیات قرآنی ناظر به كرامت تكوینی انسان است و در واقع هدفِ مدح در آنها، مدح فعل خداست. و اما از نظر ارزشی باید گفت: نه همهی انسانها بهتر از حیواناتند و نه همه پستتر از حیوانند. برخی آنقدر تكامل مییابند كه فرشتگان در برابرشان سجده میكنند و برخی هم آنچنان تنزّل مییابند كه از حیوان هم پستتر میشوند. پس همچنانكه ملاحظه کردید آیات قرآن ناظر به دو نوع كرامت برای انسان است؛ كرامت تكوینی و كرامت اخلاقی، همچنانكه ناظر بر دو نوع مذمّت است؛ مذمّت تكوینی و مذمّت اخلاقی.
کرامت تکوینی انسان چنین است که تركیب مادی بدن انسان به مرحلهای میرسد و دارای استعداد خاصی میشود كه روح خدا(50) و نفخهی الهی با همهی اسماء و صفاتش میتواند در این تركیب، تجلی كند. در آیات قرآن این مرحله از آمادگیِ مادی را «تَسْویه» مینامند که از نظر لغت به معنی «كاملشدن تركیب» است و لذا میفرماید: «فَاِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روُحی...»(51)پس چون خداوند آن را در تركیب به استعداد لازم و به مرحلهی تسویه رساند، نفخهای ربانی و به مقتضای ربوبیت، روح خود را با همهی اسماء و صفاتش در آن بدن دمید، بنابراین روح انسان جلوهی جامع روح خداست ولی در حد نازله.