كسی كه مراحل تجرد برزخی و عقلی را طی كرد و به تجرد تام عقلی رسید، به دلیل آنكه در آن حال نفس ناطقهاش در طول علل قرار میگیرد و به همهی مراتب مادون اِشراف پیدا میكند، در علم و عمل از آگاهی و قدرت كامل برخوردار است و به او در انسان شناسیِ اسلامی «انسان كامل» گویند و قدرت وجودی انسان كامل را «ولایت تكوینی» مینامند که در آن حال او مجرای فیض الهی خواهد بود.
اطاعت از فرامین الهی در حوزهی علم و معرفتِ كامل نسبت به خداوند، تا بدان حد كه در بخش علم مقدور آدمی است، انسان را به قرب الهی واصل مینماید و در این صورت همهی مراحل مادون در پوشش ولایت او قرار میگیرد.
ارتباط روح انسانی با جسم از نوع ارتباط لفظ با معنی است، لفظِ بیمعنا صدایی بیش نیست و اینطور هم نیست كه معنی در جای خاصی از لفظ قرار گرفته باشد، بلكه سراسرِ لفظ را در برگرفته و به آن لفظ معنی داده است. همین طور که اگر لفظ بدون معنی باشد مهمل است، اگر بدن هم بدون روح باشد مهمل خواهد بود و اسلام، انسان را از این منظر مینگرد كه حتی جسم او براساس كمالِ روح او علاوه بر زنده بودن، معنیدار هم خواهد بود، و همانطور كه الفاظ با محتواهای متفاوت، كمالات متفاوت دارند، بدنها نیز با روحهای متفاوت كمالات متفاوت خواهند داشت و در همین راستا بدنِ انسان كامل در نهایت ادب و محتوای الهی خواهد بود و لذا تمام حركات و سكنات او بر همگان حجت است.
در عین توجه به نكتهی فوق؛ انسان در دیدگاه اسلام همانطور که مستحضرید آنطور نیست كه دارای دو حقیقتِ جسم و روح باشد، بلكه حقیقت او جان یا روح اوست و بدن و جسم، ابزار آن روحاند. و با توجه به همین نكته است كه اگر به لذّت بدنی زیاد میدان بدهد، عملاً از اصل خود جدا شده است. برعکس، هرچه انسان بیشتر بر بدن خود حاكم باشد، و حكم شریعت را بیشتر بر بدن خود حاكم كند، خود را به انسان كامل بیشتر نزدیك كرده است. از حضرت صادق(ع) هست كه: «ما ضَعُفَ بَدَنٌ عَمّا قَوِیَتْ عَلَیْهِ النِّیَّة»(110) هرگز بدن در برابر آنچه كه نیّت و اراده بر آن چیز قوی شده، احساس ضعف نمیكند. طبق این روایت؛ هر اندازه گرایشِ روح به عالَم قدس قویتر باشد بدن را - به عنوان ابزار روح - بیشتر تحت تأثیر خود قرار میدهد و در انجام اعمال الهی بهتر عمل میکند.
روح به کمک ابزار و قوای خود، حركت استكمالی خود را انجام میدهد و در مسیر حركت، منازل و مراحلی را طی میكند و جان خود را از پلیدیهایی كه مانع كمال او هستند، پاك مینماید. انسان با زدودن رذائل، مزرعهی دل را از علفهای هرز پاك كرده و با تحصیل كمالات، نهال فطرت را آبیاری مینماید تا آنكه نهالِ جوانهزده، آرامآرام رشد كند و با سبزی و خرّمیِ خود جنّتی را در جان انسان پدید آورد.
كمال انسان در خود اوست، چون «مسیر» و «متحرك» و آنچه به آن پرداخته میشود، انسان است، آنچه به دیگران میرسد بدنهی عمل است و اما جان و عصارهی عمل به خود انسان بازگشت مینماید. قرآن میفرماید: «اِنْ اَحْسَنْتُمْ اَحْسَنْتُمْ لِاَنْفُسِكُمْ وَ اِنْ اَسَأْتُمْ فَلَها»(111) اگر خوبی كنید به خود كردهاید و اگر بدی كنید، باز به خود كردهاید. چرا كه اصل عمل همان نیّت آن است، چنانچه در روایت داریم: «لا عَمَلَ اِلاّ بِالنّیّة».(112) هیچ عملی، عمل نیست مگر به نیت آن.