انسانی كه مراتب هستی را طی كند و همهی مراحل آن را بپیماید و به تجرد كامل دست یابد، چندان كه بدون استعانت از ابزارهای مادی نظیر چشم و گوش، ببیند و بشنود، عصارهی جهان است و از او به عنوان صادرهی اول یاد میشود. در روایات از رسول خدا(ص) داریم: «اَوَّلُ مَا خَلَق اللّهُ نُوری اِبْتَدَعهُ مِنْ نُورِه»(119) اولین چیزی که خلق شد نور من بود که از نور حضرت حق جدا شد. یا از حضرت علی(ع) داریم «اَوّلُ مَا خَلَق نُور حَبِیبِه محمد(ص)»(120) اولین چیزی که خداوند خلق نمود نور حبیبش محمد(ص) بود و مسلّم انسانِ كامل نه تنها اوّلُ ما خلقالله است كه آخِرُ ما خلقالله نیز هست. چون كسی كه در آغاز آفرینش و در اولین مرتبت فیض است، پس از ظهور و در پایینترین مراتب، همان مسیر را طی كرده و تا به آخرین كمال آفرینش میرسد و آیهی «اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُون»(121) ناظر به آمد و شد انسان در این دو مسیر است. و انسان كامل به مصداق «وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى، ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى، فَكَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى»(122) او در افقی اعلی است، سپس نزدیك شد، پس باز نزدیك شد، پس به نزدیكی دو سر كمان رسید، از این هم نزدیكتر، آن دو قوس را طی مینماید. كسی كه در وسط راه است و به مرحلهی تجرد عقلی نرسیده حیوان خوبی است و اگر هم در راه نباشد، حیوان بدی است.
توحید دارای سه مرتبهی «افعالی»، «صفاتی» و «ذاتی» است و انسان موحد در ابتدا به جایی میرسد كه نور «لا حول و لا قوة الاّ بالله» را در وجود خود پیاده میكند و همهی حركاتو افعال را از ناحیهی خداوند سبحان میبیند و بعد از آن، نور «لا اله الاّ الله» در قلب او جای میگیرد و از آن پس «لا هُو الاّ هُو» بر لسان او روان است. در توحید افعالی میرسد به جایی كه اسباب را بر میكَنَد و حق را از ماوراء حجابِ اسباب، فعّال مییابد. كه گفت:
دیدهای خواهم سبب سوراخ كن
تا حُجب را بركند از بیخ و بن
مسیر حركت انسان برای وصول به این مقام، نفس انسان است. یعنی در مسیر تكاملِ انسان، مسافت و آنکه در حرکت است یكیاند و لذا قرآن فرمود: «یَا اَیُّها الَّذینَ امَنوا عَلیْكُمْ اَنْفُسَكُمْ»(123) ای اهل ایمان مواظب جان خود باشید و مبادا كه از آن تخلف بورزید.
هرچه انسان به بیرون از خود فكر كند، از خود غافل میماند و هرچه به تن بپردازد، از انسانیت خود دور میماند. اگر كه آدمی به یاد خدا باشد خداوند به یاد او خواهد بود چه اینكه خداوند میفرماید: «فَاذكُروُنی اَذْكُركُم»(124) مرا یاد كنید تا در یاد شما باشم، و اگر خداوند به یاد ما باشد مانع غفلت ما از خودمان میگردد.
برای طی مسیر تكامل باید گام به گام در مسیر جان پیش رفت. عمل در نخستین مراتبِ كمالی مربوط به زندگی دنیا است و از اینرو با پایان پذیرفتن این زندگی، عمر آن به دلیل وابستگیای كه به طبیعت دارد به انجام میرسد، ولیكن حاصل آن كه معرفت و مشاهده است، در جان آدمی باقی میماند و هر عملی اثری خاص در مسیر معرفت انسان میگذارد و از اینرو انسان باید اعمال و اخلاق و عقاید خود را كه به طور مستقیم در جان او اثر میگذارند، بهگونهای سامان بخشد كه برای جان انسان حیاتبخش باشد. غضب و شهوت را در ذیل شریعت الهی به تبرّی و تولّی تبدیل کند و عقل را در جهتِ یافتن خدا بهكار برد. رسولالله(ص) در جواب افرادی كه با یک فرد مسیحیِ خوشبو و تمیزی برخورد کردند كه وارد مدینه شده بود، به حضرت عرض کردند: «مَا اَعْقَلَ هَذا الرَّجُل» این مرد چه عقل و خردی دارد! حضرت فرمودند: «مَه، اِنَّ الْعاقِلَ مَن وَحَّدَهُ»(125) یعنی خاموش، عاقل كسی است كه موحّد باشد. و كسی كه عقل خود را جهت نداده و گرفتار تثلیث است كه عاقل نمیشود.
راه آسان؛ غیر از راه مستقیم است و لذا قرآن فرمود: «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَة، وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَة فَكُّ رَقَبَة، أَوْ إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَة، یَتِیمًا ذَا مَقْرَبَة، أَوْ مِسْكِینًا ذَا مَتْرَبَة»(126)باز هم عقبه و گردنهی تكلیف را نپیمود، و در بارهی آن عقبه چه میدانی؟ آن عقبه عبارت است از آزاد کردن بنده در راه خدا و طعام در روز قحطی و گرسنگی و یا احسانكردن است به یتیم خویشاوند و یا به فقیر مضطرِّ خاكنشین. چرا گردنهها را رها كرده و در دشتهای هموار سیر میكنند؟ غذای مانده را به مستمند دادن، در دشت گامزدن است و غذای بهتر را بخشیدن، از گردنه گذركردن است و راه مستقیم به سوی حضرت الله است. كارهایی كه در محدودهی قسط و عدل و نظایر آن است در حوزهی عمل بوده و در حیوانات نیز یافت میشود ولی نشانههای مقصد بلندِ انسانی را در دیگر گفتههای پیشوایان معصوم میتوان یافت كه گفتند: «بَلْ قلوبَنا اَوْعیَةٌ لِمَشِیةِ اللهِ»(127) قلبهای ما ظرف خواست و ارادهی خداوند است و یا حضرت علی(ع) فرمودند: «مالِلّهِ آیةٌ اَكْبَرُ مِنّی»(128) برای خدا آیه و نشانهای بزرگتر از من نیست. از این جهت میگوئیم، با شناخت اصل انسان که ائمه معصومین(ع)اند راه بسیار هموار میشود و نظر به سیره آن ذوات مقدس راهیافتن به صراط مستقیمی است که رهرو خود را به حضرت «الله» میرساند و اگر معرفت نفس موجب معرفت رب است در حالی است که معرفت نفس، ما را متوجه اصل انسان یعنی انسان کامل بگرداند و این است معنی معرفت به انسان در اسلام.