گفت:
سعدی حجاب نیست، تو آینه پاكدار
زنگار خورده، چون بنماید جمال دوست
میفرماید: باید موانعی را كه خودمان بین خود و خدا ایجاد كردهایم برطرف كنیم تا خداوند از طریق قلبِ پاكشدهی ما از غبار اخلاقِ رذیله، جمال خود را بر ما نمایان سازد.
از حضرت عیسی(ع) داریم كه فرمود: «علم در دلهای شما استوار است، در پیشگاه خداوند مؤدب به آداب روحانی و متخلّق به اخلاق انبیاء و صدّیقان باشید تا علم از دلهای شما آشكار گردد و شما را فراگیرد»(72) یعنی:
با سرشتت چهها كه همراه است
خُنُك آنرا كه از خود آگاه است
گوهری در میـان این سنگ است
یوسفی در میان ایـن چاه اسـت
پسِ این كوه، قرصخورشیداست
زیر ایـن ابـر زهـره و ماه است
رسول الله(ص) فرمودند: «النَّاسُ مَعَادِنُ كَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّة»(73) مردم چون معادن طلا و نقرهاند. پس انسان باید كوهِ وجود خود را بشكافد تا به معادنِ حقایق دست پیدا كند. اگر ما بخواهیم در مسیر تكامل انسانی قدم برداریم و به راه بیفتیم، باید راهی را بپیماییم كه برایمان نزدیكتر است تا بتوانیم زودتر به مقصد برسیم و انسان راهی نزدیكتر از خود برای رسیدن به مقامات معنوی ندارد. گفت:
تو یک چیزی ولی چندین هزاری
دلیل از خویش روشنتر نداری
رسول خدا(ص) فرمودند: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ وَ هُوَ عِلْمُ الْأَنْفُسِ»(74) علم بر هر زن و مرد مسلمان واجب است و آن علم، علم به نفس است.
چرا از راه دریا و صحرا و آسمان و زمین در جستجوی حق باشیم؟ چرا «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»(75) را ملاك خود قرار ندهیم؟ چرا انسان از خود- كه عجیبترین كتاب الهی است - شروع نكند و كتاب خود را نفهمد و ورق نزند؟
مولوی بهعنوان مثال میگوید كه «تخم اردك كه زیر پرِ مرغ خانگی رشد كند همینكه خود را شناخت كه مرغ آبی است و نه مرغ خانگی، دایهاش را كه مرغ خانگی است، رها میكند و به نهر و بحر روی میآورد». حساب نفس ناطقهی انسانی با طبیعت، حساب تخم اردك و مرغ خانگی است، هر چند نفس انسان در ابتدای امرش «جسمانیة الحدوث» است و در بستر عالم ماده ظهور میکند ولی بر اثر اعتلا و اشتداد ذاتیاش میتواند از طبیعت فاصله بگیرد و به تجرّد برزخی برسد و از آن هم بگذرد و به تجرّد عقلی نائل گردد. میگوید:
تخم بَطّی! گرچـه مـرغ خانگی
زیـر پـرّ خویـش كـردت دایــگی
مادر تو بطِّ آن دریــا بـُداست
دایهات خاكی بُد و خشكی پَرست
میل دریا كه دل تو انــدر است
در طبیعت جانْتْ را از مادر است
میلخشكیمرتورا زیندایهاست
دایه را بگذار، كه او بد دایه است
دایه را بگـذار بر خشك و بران
اندرآ، در بحر معنی چون بطان
گر تـو را مـادر بترسـاند زآب
تو مترسوسوی دریا ران شتاب
تو بطیبرخشك وبرترزندهای
نی چو مرغ خانه، خانه كنـدهای
تـو ز كرّمنــا بنـیآدم شــهی
هم به خشكی هم به دریا پا نهی
انسان در ابتدا نطفه است اما نطفهای است كه قابلیت آن را دارد تا بزرگترین كتاب الهی شود، و آنچنان سِعهی قلبی پیدا كند كه كتاب الهی، یعنی «قرآن» را به نزول دفعی دریافت كند. مادّهی كاینات در تحت ارادهی انسانِ كامل قرار میگیرد و موجودات عالم چنان در اطاعت او خواهند بود كه اعضاء و جوارح ما در اختیار و اطاعت ما هستند.
انسان هویّت ممتدی است از فرش تا عرش؛ با هر مرحلهای از وجودش قابل ارتباط با همان مرحله از عالم است و در هر مرحله میتواند مرحلهی دیگر را مطالعه كند؛ چراكه فرمود: «قَلْبُ الْمُؤمِن عَرْشُ الرَّحْمن»(76) یعنی خدا بر قلب مؤمن حكم میراند و در نتیجه اتّحاد بین ارادهی عبد و ارادهی رب حاصل میآید. این است منتهای كار انسان؛ اگر خود را پاس دارد و جان خود را با تعلّقات دنیایی ضایع نگرداند. جهت رسیدن به آن مقام باید هرجایی نرود، جز آنجایی كه شریعت اجازه میدهد؛ و هر چیزی نگوید، جز آنچه عقل محمّدی(ص) از مقام غیب، اذن گفتنش را داد؛ و هر چیزی نشنود، جز آنچه عقلِ كل یعنی شریعت الهی، اذن داد؛ و هر چیزی نخواهد، جز آنچه شریعت خواست كه او بخواهد و هر چیزی را نبیند، جز آنچه رؤیت آن شرعی است و هركاری را انجام ندهد، جز کاری که وسیلهی قرب او به خداوند میشود و مسیر بندگی او را تشدید مینماید.