در کتاب «خویشتن پنهان»(20) روشن شده است که چگونه شناخت انسان میتواند راهگشایی برای شناخت توحید و حضور همه جانبهی خداوند در عالم باشد و معلوم شده است که چگونه شناخت حضوری انسان، راهی است برای شناخت حضوری حق - آنطور كه در عرفان و شهود عرفا مطرح میشود - همینطور استعداد شناخت حصولیِ موجودات در آدمی، راه شناخت حصولی پروردگار میباشد - آنطور كه در فلسفه و كلام مطرح است - وقتی از طریق شناخت حضوری و حصولی متوجّه شدیم كه چه اسرار شگفتی در وجود انسان نهاده شده است؛ بهخوبی با شناخت آن اسرار، متوجّه صفات خداوند میشویم، تا آنجا كه انسان از طریق ارتباط با خدا میتواند خلیفهی الهی گردد همانطور كه اوّلین انسان، خلیفهی الهی بود. خلیفهی الهیبودن یعنی؛ انسان مظهر جمیع اسماء الهی باشد و به جمیع آنها آگاهی داشته باشد. روشن است که تنها راه شناخت خدا كه جامع جمیع اسماء حسناست، شناخت خلیفهی الهی است و جایگاه انسانشناسی در اسلام از این قرار است.
در کتاب «خویشتن پنهان» در شرح ده نکته از معرفت نفس، روشن شده که انسان خارج از همهی رنگها- اعم از بدن، شهرت و نژاد - فقط و فقط خودش، خودش است و خودش بیرنگ و بینشان از همه چیز، میتواند خود را احساس کند، بهطوری كه مولوی در همین رابطه میگوید:
وه! چه بیرنگ و بینشان كه منم
كـی بـدانــم مــرا چنــانكـه منـم
وقتی خود را اینچنین نگاه كردیم كه خارج از همهی رنگها و نشانها، «فقط هست» میفهمیم اینكه «خدا فقط هست» چه معنایی دارد. و تنها راه برای یافتنِ «هستِ» خدا، یافتنِ «هستِ» خود است. چرا که شما فقط یک هست دارید آن هم هست خودتان است که آزاد از مفاهیم و ماهیات آن را مییابید. وقتی هست خود را یافتید میبینید که عین وصل به حق هستید.
قرآن میفرماید: «یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا عَلَیْكُمْ اَنْفُسَكُمْ لایَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إذَا اهْتَدَیْتُمْ»(21) یعنی ایمؤمنین! برشماست كه متوجّه اصل خود باشید، در آن صورت آنكس كه در گمراهی است، وقتی شما با شناخت خود در مسیر هدایت باشید، گمراهیاش به شما ضرر نمیرساند.
از این آیه برمیآید که تأمل در نفس، راهی برای هدایت است؛ چون در صدر آیه تأكید دارد، خودتان را دریابید و در خود تأمّل كنید. سپس میفرماید «اگر شما هدایت شده باشید، گمراهی گمراهان، به شما ضرر نمیزند» یعنی وقتی در نفس خود تأمّل كنید به هدایتی میرسید که دیگر ضلالت دیگران به شما ضرر نمیرساند. همچنانكه آیاتی داریم كه میفرماید: غفلت از شؤون نفس موجب فراموشكردن خدا خواهد بود، «نَسُواللهَ فَأَنْساهُم اَنْفُسَهُم»(22) یعنی خدا را فراموش كردند، در نتیجه خود را فراموش نمودند. پس خدا آنها را از یاد خودشان برد، لذا به فكر همه چیز بودند مگر به فكر خود.بنابراین اگر معرفت به خدا در سازمان فکری بشر نباشد انسان به کلی برای خودش بیمعنا میشود و تلاشهایش در مسیر سعادتش قرار نمیگیرد.
اینها همه حکایت از آن دارد كه شناخت نفس ارتباطی تنگاتنگ با معارف دینی دارد كه بهعنوان نمونه موارد ذیل را گوشزد میكنیم: