تربیت
Tarbiat.Org

انسان؛ از تنگنای بدن تا فراخنای قرب الهی
اصغر طاهرزاده

راز خلیفه‌ی الهی‌بودن آدم

با توجه به آیاتی که از سوره‌ی بقره عرض شد راز خلیفه‌ی الهی‌بودن آدم در بین سایر موجودات، جامعیت اسماء الهی در روح انسان است و می‌توان گفت: خلیفه‌ی الهی بودن وی یك امر تكوینی است، امری كه ملائكه هم از آن برخوردار نیستند.
می‌دانیم كه ملائكه‌ی مقرّبین با سِعه‌ی وجودی كه دارند، از جمال و جلال خالقِ خود حكایت‌ها می‌كنند و از وجود حق و كمالات وجودی او خبر می‌دهند و او را پاك و منزه از عیوب نشان می‌دهند که این همان تسبیح است، اما هیچ‌كدام حق مطلب و حق خلافت را اداء نمی‌كنند، زیرا خلیفه‌ی خدا كه همه‌ی اسماء حسنی و صفات علیای خداوند را واجد است، باید از همه‌ی اسماء و صفات او خبر بدهد و خدا را با همه‌ی اسماء و صفاتش در خود بنمایاند و به این معنا باید در شخصیت خود جلوه‌ی جامع همه‌ی اسماء الهی باشد و نه جلوه‌ی بعضی از اسماء او. ملائكه با همه‌ی قدس و طهارت وجودی كه دارند و با توجه به سعه‌ی وجودی كه از آن برخوردارند و با وجود تسبیح و تقدیسی كه می‌كنند، چون جامعیت اسماء حسنای الهی را ندارند، صلاحیت خلافت الهی را واجد نمی‌باشند.
آیات 33 تا 35 سوره‌ی بقره مانند همه‌ی آیات قرآن، وحی و كلام الهی است، هر كلمه و هر اشاره‌ای از آن بی‌حساب نبوده و حقایق عالی را در قالب امثال و تعبیراتی كه به شعور ما نزدیك باشد بیان می‌كند و می‌خواهد موقعیت انسان را روشن نماید و بر این اساس می‌توان گفت:
اولاً: از لحن و سیاق آیات برمی‌آید كه جمله‌ی «اَتَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِكُ الدِّماء وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ» اعتراض نبوده، بلكه خلیفه‌ی‌الهی بودن آدم به‌عنوان یك موجود زمینی با شرایطی كه در مجموع در زمین واقع است - اعم از خونریزی و فساد - مورد سؤال بوده كه این خلافت با این شرایط چطور و چگونه خواهد بود؟
ثانیاً: چرا این مقام و منزلت به ملائكه كه جز تسبیح و تقدیسِ حق و جز اطاعت و تسلیم در برابر خداوند، شأن دیگری ندارند و از آن شرایطِ نامطلوب زمینی منزه‌اند، اعطا نمی‌گردد و خداوند آنها را خلیفه خود قرار نمی‌دهد؟ جوابِ خداوند به ملائكه عبارت است از این‌كه «اِنّی اَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون» شما ای ملائكه چون نسبت به بعضی از اسرار محجوبید چنین سؤالی را دارید. و لذا بعد از روشن‌شدن امر، خودِ ملائكه گفتند: «سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا اِلاّ ما عَلَّمْتَنا اِنَّكَ اَنْتَ الْعَلیمُ الْحَكیم»(52) خداوندا! تو بسیار بلند مرتبه و بزرگی، ما علممان در حدّی بود كه تو ما را تعلیم دادی و نه در حدّی كه تو به آن عالم بودی، و تویی علیم و حكیم مطلق. آنچه ملائكه به آن علم نداشتند همین مسئله بود كه خلیفه‌ی الهی باید جلوه‌ی همه‌ی اسماء و صفات الهی باشد. لذا می‌فرماید: «وَ عَلَّمَ ادَمَ الْاَسْماءَ كُلَّها» یعنی همه‌ی اسماء را به آدم آموخت و با توجه به این‌كه واژه‌ی «الاسماء» جمع است، طبعاً با آوردن كلمه‌ی «كُلَّها» تأكید بر مجموع بودن اسماء دارد. یعنی خلیفه‌ی خدا باید واجد همه‌ی اسماء الهی باشد و می‌فرماید: آن اسماء را در ظهور جامع به ملائكه عرضه نمود و به آنان خطاب فرمود كه اگر شما در ادعای خود مبنی بر صلاحیت داشتن برای مقام خلافت، صادق هستید، خبر از جلوات همه‌ی این اسماء در وجود خود بدهید. «ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ» سپس آن اسماء را بر ملائکه عرضه کرد و گفت: اگر راست می‌گوئید که می‌توانید خلیفه‌ی الهی باشید، از آن اسماء خبر دهید. گویا ملائكه در مقابل آن مظهری كه اسماء الهی در آن مظهر جلوه‌گر بوده است، قرار گرفته‌اند و ظهور كامل همه‌ی كمالات حضرت حق را در آن مشاهده نموده و نظری به آن انداخته‌اند و خبری از همه‌ی آنچه در آن جلوه دیده‌اند، در خود ندیدند و لذا خطاب آمد: «اگر در دعوی خود صادقید، به این اسماء و صفات كه در این جلوه می‌بینید، در خود نگاه كنید و از آثار این اسماء و صفات در خود خبر دهید» «اَنْبِئونی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ» یعنی خود را ببینید و قضاوت كنید، آیا مقام خلافت دارید؟ به همین جهت ملاحظه می‌کنید جواب ملائكه به این صورت است كه: «سُبْحانَكَ لاعِلْمَ لَنا إلاّ ما عَلَّمْتَنا إنَّكَ اَنْتَ الْعَلیمُ الْحَكیم» بعد از نظر در خود و نظر در آن مظهر تام، زبان اعترافشان آن است كه غیر از آنچه از اسماء به ما تعلیم فرموده‌ای، چیزی نداریم و تو منزه هستی از این‌كه ما با این نقصان‌ها خلیفه‌ی تو باشیم و حكایت از كمالات و اسماء و صفات تو بنماییم.
قضیه‌ی فوق مربوط به ذات آدم یا آدمیت است كه كلّ اسماء در آن وجود قبول و ظهور یافت، ولی ما تک تک انسان‌ها از آن جهت كه نازله‌ی روح خدا هستیم و شأن خلیفه‌ی الهی بودن را می‌توانیم كسب كنیم باید خلافت بالقوّه خود را به خلافت بالفعل مبدّل نمائیم.
طبق آیات فوق روح انسان به نحو کلی همه‌ی اسرار وجود و هستی را در خود دارد و هر کدام واجد همه كمالات وجودی در حدّ قوّه و استعداد هستیم و به جهت نوع انسان بودن می‌توانیم با به فعلیت در آوردن آن اسماء در شخص خود، آنچه در وَهم ناید، آن شویم و لذا باید از طریق تبعیت از شریعت الهی برای فعلیّت یافتن در این مقام همّت كرد، و بدانیم با تضییع قوّه‌ها و استعدادها، بزرگ‌ترین ظلم را به خود کرده‌ایم که در این رابطه خداوند می‌فرماید: «مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَه‏»(53) هرکس به حدود و دستورات الهی عمل نکند به خود ظلم کرده است. به همین جهت تأکید می‌شود، در مورد انسان‌شناسی از نظر اسلام به موضوع خلیفه‌ی الهی‌شدن انسان باید توجّه كامل داشت، همچنا‌ن‌كه به رابطه‌ی انسان با خدا و با خودش و با دیگران باید توجّه کرد كه به صورتی کاملاً خلاصه به آن می‌پردازیم.