با توجه به این که نفس ناطقه، حقیقت مجردی است از جنس عالم ملکوت، این سؤال مطرح میگردد كه چگونه نفس انسانی گرفتار اهداف پراکنده میشود و از حقایق محروم میگردد؟ در جواب باید گفت كه نفس انسان در درك حقایق همانند یك آینه است كه در برابر حقایق عالم غیب قرار میگیرد، با این که آینه استعداد نشان دادن صورتها را دارد ولی ممکن است شرایطی پیش آید که آینه نتواند آنچه را در برابرش قرار دارد نشان دهد، بزرگان علّت دیده نشدن صورتها را در آینه پنج چیز معرفی کردهاند و آن را با نفس ناطقهی انسانی مقایسه کردهاند. موانع پنجگانه عبارتاند از:
1- آینه هنوز كامل نشده و بالقوّه باشد، یعنی موادّ اولیّهی آینه آماده است ولی هنوز آن طور که باید آینه صیقل نخورده و كامل نشده است(66) مثل نفس یك طفل كه بهجهت ضعفی كه دارد هنوز علوم حقیقی در آن تجلّی نكرده، زیرا هنوز ریاضتهای عقلی و عملیِ لازم را انجام نداده است.
2 ـ آینه چركین شده و زنگزده است؛ مثل خراب شدن نفس بهجهت گناهان كه صفای قلب و طهارت نفس را ضایع میكند. زیرا هرگونه اشتغال به امور حیوانی، نقطهی سیاهی است بر صورت آینهی جان انسان و اگر این امور متراكم و كثیر شوند، نفس انسان فاسد میشود و نسبت به آنچه برای آن خلق شده، تغییر مسیر میدهد و هر چه نفس بهجهت معاصی و اشتغالاتِ دنیایی، فاسد شود، بههمان اندازه از تجلی نور حق در جان خود محروم میگردد. خداوند میفرماید: «كَلّا بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِم ما كانُوا یَكْسِبُون»(67) علّت اینكه جان بعضیها قیامت را تصدیق نمیكند این است كه اعمالشان، غباری بر قلبهایشان شده؛ همچنان که پیامبر اكرم(ص) میفرمایند: «آنكه به گناهی نزدیك شود، عقلی از وی جدا میگردد كه هرگز بهسوی او بازگشت نكند»(68) به این معنا که در نفس او كدورت پیش میآید و از درك حقایق عالیه به همان اندازه محروم میشود.
3- آینه را در جهتی كه صورتِ مورد نظر در آن جهت قرار دارد نگرفتهایم؛ مثل این که شئِ مورد نظر در پشت آینه قرار دارد. شبیه اینكه نفس ناطقه مقصد و مطلوب خود را فراموش كند و جهت آینهی جانش را به چیزی غیر از حق انداخته باشد و امور غیر حقیقی را مطلوب خود قرار دهد. در اینجا قلب، فاسد نیست ولی حق در آن تجلی نمیکند، زیرا در این حال انسان طالب حق نیست؛ مانند كسی كه مرتكب گناه نمیشود، ولی تمام همّت خود را صرف طاعتهای بدنی و یا تهیّهی اسباب زندگی دنیایی كرده و فكر خود را به تأمّل در عالم معنا و ملكوت اعلی معطوف نمیدارد، در نتیجه؛ چیزی از حقایق بر او منكشف نمیشود، مگر آنچه را در موردش اندیشه میكند.
4- میان آینه و آن شئ، چیزی - مثل پرده - حایل باشد. مانند نفسی كه شهوتِ خود را به بند كشیده و آزادانه قصد تحقیق دارد، ولی با برداشتهای پیشساخته كه در افكار مردم جاری است و یا با عقاید دوران كودكی از دین، خود را محجوب گردانیده و همین باورهای غلط كه از اوان كودكی به تقلید یا در اثر حسن ظن قبول كرده، میان او و حقایق عالیه پرده كشیده و مانع انكشاف چیزی از حقایق عالیه در قلبش شده است. این حجاب، حجاب شگرفی است كه بیشترِ متعصّبینِ قشری حتّی با اطلاعات زیاد دینی در آن افتادهاند. اینها با همهی تلاش سعی میكنند از همان برداشتِ اولیّه و عوامانهای كه از دین دارند دفاع كنند و با همین اعتقاداتِ تقلیدیِ خود از حقیقت بهدور افتادهاند در حالیكه تنها در فروع دین آن هم برای غیر مجتهد، جای تقلید هست و نه در اصول دین و نه در درك حقایق دینی و معارف الهی.
5- اصولاً جهتی را كه شئِ مورد توجّه درآنسو است، نمیداند تا آینهرا بدانسو قرار دهد؛ مثل عدم آگاهی نفس به روشی كه باید از طریق آن به حقایق دست یابد. زیرا طالب علم از هر طریقی به علم دست نمییابد مگر اینكه از مقدمات و ترتیبهای لازم بهره جوید، آن ترتیبی كه علمای معتبر بارها امتحان كردهاند و بهوسیلهی آن به مقاصد عالیه دست یافتهاند.
اینها موانعی بود كه مانع رسیدن نفسِ ناطقه به حقایق عالم قدس میشوند و گرنه هر نفسی به حسب فطرت اولیّهاش برای درك حقایق اشیاء آمادگی دارد. چنانچه پیامبر اكرم(ص) فرمودند: «لَوْلا اَنَّ الشَّیاطینَ یَحُومُونَ عَلی قُلُوبِ بَنیآدَمَ لَنَظَرُوا إلی مَلَكُوتِ السَّماء»(69) اگر شیاطین، قلوب فرزندان آدم را احاطه نكرده بودند، هر آینه میدیدند حقایق و ملكوت آسمان را، زیرا هر نفسی برای درک ملكوت آسمانها پذیرش ذاتی دارد، مگر اینكه موانعِ فوق، عارض آن شود. اگر این موانع از قلب انسان - كه همان نفس ناطقه است - مرتفع گردد، در آنصورت مُلك و ملكوت بههمانگونه كه هستند بر او تجلّی مینمایند و همان میشود که قرآن در موردش فرمود: «قَّدْ اَفْلَحَ مَنْ زَكّیها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّیها»(70) کسی كه نفس خود را از موانع قرب آزاد کرد پیروز شد و کسی كه آن را در غبارهای هوس دفن كرد، بازنده گشت. (71)