تربیت
Tarbiat.Org

انسان؛ از تنگنای بدن تا فراخنای قرب الهی
اصغر طاهرزاده

حجاب‌های نفس

لازم است بدانیم حجاب‌هایی هستند که ما را از مشاهده‌ی حقایق الهی - كه كمال حقیقی جان ماست - محروم كرده‌اند كه می‌توان آن‌ها را در دو نوع خلاصه کرد.
1- حجاب انانیّت یا خودبینی و خودپسندی و خودپرستی: این حجاب بسیار به انسان نزدیك است.چون به نحوی در رابطه با خود اوست. گفت:
توخود حجاب‌خودی حافظ از میان برخیز

خوشا كسی كه در این راه بی‌‌حجاب رود

همین‌كه انسان به خودش به نحو استقلال و جدا از خدا بنگرد و متوجّه مخلوقیّت صِرف خود كه عین اتّصال به حق است، نباشد حق از او دور می‌شود و دل به‌جای نظر به حق، اسیر سردیِ نظر به خود و خودیت می‌شود و از شور و نشاطی كه با نظر به حق می‌توانست به دست آورد، محروم می‌شود ولی وقتی انسان وجود خود را عین اتصال به حضرت حق یافت و با تمام وجود کمال خود را در نظر به کمال او جستجو کرد، حجاب انانیت همچون دودی به هوا می‌رود و انسان خود را در معرض انواع تجلیات انوار الهی می‌یابد و واردات قلبیه دائماً متذکر حضور حق و نظر به حق می‌گردند. این راه روشنی است که انسان‌ها باید در مسیر زندگی طی کنند، هر چند مدت زیادی باید در راه باشند.
2- حجاب بدن: دومین حجابی که هرکس باید بشناسد و از آن عبور کند حجابِ بدن است، همین‌كه انسان بدن دارد و نفس ناطقه‌ی او مشغول تدبیر آن است، از بسیاری از كمالاتِ معنوی محروم است. گفت:
چگونه طوف كنم در فضای عالم قدس

كه در سراچه‌ی تركیـب، تختـه بند تنم

به صرف داشتن بدن و ترکیب روح با آن و مشغولیت نفس در تدبیر بدن، انسان از حقایق عالیه‌ی عالم عقل محروم است، چه رسد كه بدن را در چشم خود عمده نماید و بخواهد آن را در لذّات دنیوی فرو كند. گفت:
این سرا و باغ تو زندان توست

مُلك و مال تو بلای جان توست

حاصل كلام این‌كه اگر از آنچه ما را از حق مشغول می‌كند - چه از نوع حجاب انانیت و چه از نوع نظر به بدن - فاصله بگیریم و كلِّ جان مشغول كلّ وجود حق شود، به مطلوب حقیقی جان خود خواهیم رسید و آن‌چنان لذّتی نصیب نفس ناطقه می‌شود كه با هیچ لذّتی از لذائذ مادّی قابل مقایسه نیست، در چنین شرایطی انسان را نمی‌توان از حق دل بركند و به غیر حق نظر كرد، بلكه برعكس؛ بر هر چه نظر می‌كند حق را می‌بیند: گفت:
به صحرا بنگرم، صحرا، تِ وینم

به دریا بنگرم، دریا تِ وینم

به‌هر جا بنگرم، كوه و در ودشت

نشان از قامت رعنا تِ وینم

و حقیقتاً رؤیت صحیح همان است که انسان تمام عالم را آینه‌ی نمایش اسماء الهی ببیند، پس در واقع با رفع حجاب‌های مذکور انسان با واقعیات آن‌طور که هستند مرتبط می‌شود و هدف اصلی معرفت‌نفس و انسان‌شناسی همین است که انسان متوجّه مقصود اصلی خود شود و جان خود را به غیر آن مقصد مشغول نكند و به این معنا با خدا آشتی نماید و به وعده‌ی رسول خدا(ص) امیدوار باشد که به اصحاب خود وعده دادند: «سَتَرَوْنَ رَبَّکُمْ کَمَا تَرَوَنَ الْقَمَرَ لَیلَةُ الْبَدر»(59) به زودی پروردگار خود را ملاقات خواهید کرد آنچنان که ماه شب چهارده را می‌نگرید.
وقتی خداوند می‌فرماید: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْری»(60) نماز را برای یاد من به پای دار؛ پیام می‌دهد که یاد خدا غذای جان انسان‌ها است و برای تغذیه‌ی جانشان نباید به غیر خدا مشغول باشند كه به چیزی غیر از مقصد و مقصود جانشان مشغول شده‌اند. به گفته‌ی لسان‌الغیب:
دلا دائم گدای كوی او باش

به حكم آن‌كه دولت جاودان به

می‌فرماید: حقیقت تو عین نیاز به حضرت حق است و دولت تو چیزی جز ارتباط با حق نیست، پس دائماً با رعایت دستورات الهی، گدای کوی او باش تا دائماً در دولت حقیقی باشی. بدون شناخت حقیقت انسان محال است جایگاه حقیقی دستورات دین شناخته شود. همچنان‌که با غفلت از حقیقت انسان سیره‌ی انسان‌های كامل یعنی ائمه‌ی معصومین(ع) معنای خود را از دست می‌دهد و دیگر آن‌طور که لازم است به امام معرفت پیدا کنیم و بر مبنای آن معرفت اطاعت نمائیم پیش نمی‌آید وآن حالت از منظر انسان خارج می‌شود، با خیالات خود زندگی می‌کنیم و بر همان اساس دوستی‌ها و دشمنی‌های خود را شکل می‌دهیم. گفت:
هر كسی از ظن خود شد یار من

وز درون من نجست اسرار من