تربیت
Tarbiat.Org

از برهان تا عرفان
اصغر طاهرزاده

چگونگی ظهور حركت جوهری

اشكال: وقتی دست من حركت می‌كند، چیزی به آن اضافه نمی‌شود تا نتیجه بگیریم حركت هست و بعد بخواهیم بحث كنیم این حركت ریشه در جوهر شئ دارد یا ریشه در عَرَض آن‌؛ یعنی اصلاً حركت واقعیّت ندارد تا مورد بحث قرار گیرد!
جواب: ما با فرض این‌كه شما سوفسطایی نیستید و وقتی دست شما ساكن است را با وقتی دست شما در حركت است، یك واقعیّت نمی‌دانید، بحث خود را شروع می‌كنیم: اگر بپرسید: «آیا وقتی دست من حركت می‌كند نسبت به وقتی كه دست من ساكن است، دو واقعیّت در صحنه است: یكی حركت و یكی دست»؛ در جواب می‌گوییم: خیر؛ در حالت دوّم، دو واقعیّت در صحنه نیست، بلكه همان پدیدة مادّی، مثل دست، چه در حركت باشد و چه ساكن باشد، در ذات خود در حركت است، منتها چون ذاتش عین حركت است هرگونه حركت عَرَضی - اعم از كیفی و یا كمّی و یا اینی - را می‌پذیرد و شما در واقع در حركت دادن دست خود چهره‌ای از ذات متحرك آن پدیده ‌مادی را ظاهر می‌كنید و چنانچه ذاتش در ثبات بود، امكان نداشت حركات عَرَضی را پذیرا شود، همچنان‌كه شما نمی‌توانید هیچ‌گونه حركتی را بر مجرّدات تحمیل كنید، اعم از حركت مكانی یا كیفی و غیره، یعنی نمی‌شود عقل را جابه‌جا كرد، چون ذاتش پذیرای حركت نیست. پس این‌كه می‌گویید با حركت دادن دست، چیزی به دست اضافه نشد، درست است؛ ولی این كه می‌گویید: پس حركت واقعّیت ندارد، حرف درستی نیست؛ بلكه متوجّه باشید با حركت دادن دست، در واقع آن حركتِ ذاتیِ شئ، توانست به‌صورت حركت مكانی، خود را ظاهر كند؛ یعنی چیزی به آن اضافه نشد، بلكه ذات متحوّل آن پدیده مادی از جهتی زمینة ظهور یافت.
سؤال: در فیزیك روشن می‌شود رنگ‌هایی كه ما در اشیاء ملاحظه می‌كنیم، واقعیّت مستقلّی ، جز طریق قرارگرفتن ملكول‌های سطح شئ نیستند، كه وقتی نور بی‌رنگ به سطح شئ برخورد می‌كند، ما آن سطح را مثلاً سبز می‌بینیم. پس اصلاً رنگ اشیاء چیزی نیست، جز نوع خاص آرایش ملكول‌های سطح اشیاء؛ و سایر اعراض هم به همین‌نحوه هستند، بنابراین عَرَضی نمی‌ماند كه بخواهیم حركتِ آن را به جوهر نسبت دهیم!
جواب: اگر ملاحظه كنید می‌بینید در واقع شما می‌فرمایید: عَرَض یك واقعیت مستقل نیست، بلكه ظهور خصوصیات خود شئ است، كه البته این نكته را حركت جوهری تأیید می‌كند؛ بعد می‌گویید: وقتی نور بی‌رنگ به شئ برخورد كرد، شئ به جهت آرایش خاص ملكولی‌اش شش رنگ از نور بی‌رنگ را جذب و یك نور، مثلاً نور سبز را منعكس می‌كند و در نتیجه ما آن شئ را سبز رنگ می‌بینیم. این موضوع دقیقاً با حركت جوهری جواب داده می‌شود، چراكه باید ذات و جوهر شئ ، قدرت و استعداد قبول ذرّات فوتون را كه نور بی‌رنگ متصاعد می‌كند، داشته باشد و فقط یك نور را منعكس كند و برای این‌كار لازم می‌آید تا شئ عین حركت و قبول باشد تا ذاتش استعداد قبول آن شش رنگ را داشته باشد و اگر ذات شئ استعداد چنین قبولی را نداشت، نمی‌توانست آن نورها را جذب كند و یكی را منعكس نماید.
سؤال: آیا مسئلة بو و طعم اشیاء هم همین‌طور است؟
جواب: بلی؛ ولی فراموش نكنید كه شما در مسئلة بو و طعم، ذرّات را كه خودشان جوهر خاصی دارند، در صحنه دارید كه آن ذرّات عَرَضشان بو و طعم است؛ یعنی شما در مورد بوی اُدكُلُن، ذرّات الكل را در فضا دارید كه آن ذرّات حامل بو هستند و این‌طور نیست كه خودِ «بو» واقعیّت مستقل داشته باشد، بلكه جوهر این شئ براثر حركت ذاتی خود در شرایطی است كه این عَرَض را از خود نشان می‌دهد، در مورد طعم هم همین‌طور است كه ذرّاتِ دارای طعم دارید، نه‌این‌كه خود طعم یك پدیدة مستقل باشد، مثل رنگ‌هایی است كه از مغازة رنگ‌فروشی می‌خرید كه حكم آن قبلاً عرض شد.