در مورد حركت جوهری، همچنانكه قبلاً عرض شد، اشكال كردهاند كه اگر مادّه ذاتاً و جوهراً تغییر كند، ما هر لحظه با شئ جدیدی روبهرو هستیم كه نسبت به قبل تماماً تغییر كرده و تماماً چیز جدیدی است؛ در اینحال چگونه میتوانیم بگوییم این شئ همان شئ قبلی است؟ یعنی با پذیرفتن حركت جوهری، متحرّك و موضوع حركت گم میشود و دیگر عامل اتّصالِ مرحلة قبل به مرحلة بعد از بین میرود و در این حالت كه متحرّك از بین رفته و ذاتاً چیز جدیدی در صحنه است دیگر حركت معنا ندارد، چون اگر جوهر شیء حركت داشته باشد ما در هر لحظه با چیز جدیدی روبهرو هستیم كه هیچ ارتباطی با گذشته ندارد، و عملاً موضوع حركت گم میشود، و وقتی موضوع حركت گم شد، حركتِ بیموضوع دیگر حركت نیست و چون چنین چیزی امكان ندارد نمیتوان حركت جوهری را پذیرفت، چون بالأخره در هر حركتی، چیزی باید باشد كه حركت كند، در حالیكه در بحث حركت جوهری، چیزی نمیماند.(38)