ملاصدرا در جواب شبهة مذكور كه اساسیترین اشكال به مبحث حركت جوهری است میگوید:
1ـ آنچه در حركت جوهری عامل اتّصال گذشتة موجودِ متحرّك به آینده آن است، خود«حركت» است. زیرا شخصیّت حركت یعنی وجودی اتّصالی كه خودش موجب اتّصال گذشته به آینده است(39)، حال چه در حركت اَعراض و چه در حركت جوهر، و چون در حركت جوهری عین حركت در صحنه است، پس عینِ اتّصالِ مرحله قبلِ خودش به مرحلة بعدش در صحنه است. یعنی همچنانكه «نور» خود را مینمایاند، حركت هم به جهت اتّصالی بودن شخصیّتش، عین اتّصال گذشته است به آینده؛ پس موضوع حركت گم نشده، بلكه موضوع حركت در حركت جوهری، خودْ جوهری است كه عین حركت است. یعنی وجودی كه عین حركت و اتصال است، موضوع حركت جوهریِ مادّه است.
2ـ جواب دیگری كه به شبهة مذكور دادهاند عبارت است از اینكه اساساً در حركت جوهری حقیقت و جوهر شئ، كامل میشود، نهاینكه با حركت جوهری به حقیقت دیگری تبدیل شود تا بحث گم شدن متحرّك پیش آید، چون در حركت جوهری، ذات شئ همواره در حال تبدیل قوّه و نقصهای خود به فعلیّت است و در این راستا، درجة وجودی جوهر شدّت مییابد، پس موضوع گم نمیشود، بلكه شدید میشود.
3- و در یك جواب نقضی نیز میتوان گفت: اگر بخواهیم در حركت جوهری آن طور كه اشكال كننده میگوید، موضوعی داشته باشیم كه در طول حركت ثابت باشد، باید حركت اَعراض را هم منكر باشیم، چرا كه در حركت اعراض مگر نمیگوییم این قرمزی امروزین سیب، همان سبزی دیروز است؟ مگر تماماً همان سبزی دیروز به قرمزی امروز تبدیل نشده است؟ حال عامل اتصال قبل به بعد را چهچیز بدانیم جز خود حركت؟ یعنی چون در تمام این مراحل، حركت در صحنه است - چه در حركت عرضی و چه در حركت جوهری- پس عامل اتصال كه همان حركت باشد در صحنه است وگرنه همان اشكالی كه به حركت جوهری گرفتند، به حركت عَرَضی نیز وارد خواهد بود.(40)