عرفا جهان را در منظر خود چنین توصیف میكنند كه:
اگر یك ذرّه را برگیری از جای
خلل یابد همه عالم سراپای
چرا كه همة عالم ظهور حكمت خدای حكیم است و لذا حقیقت یك ذرّه و مجموعة عالم، یك شیئ واحد است و اگر حقیقت ذرّه معدوم شود همة عالم معدوم میگردد.
همه سرگشته و یك جزو از ایشان
برون ننهاده پا از حدّ امكان
همة عالم سیر به سوی ربالعالمین دارند و دهان باز كردهاند تا از فیض حق بهره گیرند و خود را به آن بارگاه نزدیك كنند، چون سبب ایجاد عالم به موجب «فَاَحْبَبْتُ اَنْ اُعْرَف» محبتِ ظهور و اظهار بوده است و در هر ذرّة عالم، این محبت ساری است. پس همة عالم سرگشتة محبت و عشقاند و طالب مبدء حقیقی. به طوری كه:
تو گویی دائماً در سیر و حبساند
كه پیوسته میان خَلع و لبْساند
و با اینكه در ذات خود عدماند، با فیض دائمی از طرف نَفَسِ رحمانی، در وجودْ مستقر شدهاند و آنها را از افول در عدمیت خود نگه میدارد.
همه در جنبش و دائم در آرام
نه آغازِ یكی پیدا، نه انجام
و لذا در ذات خود متحولاند و نه در مكانی یا حالتی خاص متوقفاند و نه حركت آنها ابتدایی دارد و نه انتهایی.
همه از ذات خود پیوسته آگاه
وز آنجا راه برده تا به درگاه
به حكم اینكه هر جا وجود باشد علم و حیات هست، همة ذرّات عالم هم آگاه به نقص خود و هم متوجه كمال خالق خودند و لذا سیر به سوی كمال خود را با سیر به سوی خالق خود پیشه كردهاند.
به زیر پردهای هر ذرّه پنهان
جمال جانفزای رویِ جانان
در زیر هر ذرّهای جمال جانفزای حضرت دوست پنهان است و هر ذرّه در حال تماشای جمال اوست و با تمام وجودْ دهان به سوی او باز كرده و از او مینوشد و عاشقانه به سوی او پایكوبی میكند.
تو از عالَم همی لفظی شنیدی
بیا برگو كه از عالَم چه دیدی؟
چرا كه عالَم سراسر شور و حركت است به سوی حضرت جانان، از او میگیرد و به سوی او میشود.
چه دانستی ز صورت یا ز معنی
چه باشد آخرت، چون است دنیا؟
آیا جز این است كه ظاهر عالم جمال باطن آن است؟ آیا آن باطن كه همان آخرت است هم اكنون موجود نیست كه میفرماید: «یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ»(57) یعنی اینها ظاهر حیات دنیایی را متوجهاند و از باطن آن در غفلتاند. در حالی كه واژة «غفلت» به معنای آن است كه چیزی هم اكنون موجود است ولی آنها به آن توجه ندارند.
در ادامه میفرماید:
همین نَبْوَد جهان آخر كه دیدی
نه مالاتُبْصِرون آخر شنیدی؟
پس بدان كه جهان همین ظاهری نیست كه در ابتدا در معرض چشم و حسّ قرار میگیرد. مگر نه اینكه خداوند فرمود: «فَلا اُقْسِمُ بِما تُبْصِرونَ وَ مَا لا تُبْصِرون»(58) یعنی سوگند به آنچه شما میبینید و آنچه نمیبینید.
تو در خوابی و این دیدن خیال است
هر آنچه دیدهای از وی مثال است
تا انسان سیر به باطن این عالم نداشته باشد در خواب است و متوجه نیست كه این ظاهری كه با آن روبهروست، ظهور و جلوة باطنی است كه آن اصل و پایدار است.
به صبح حشر چون گردی تو بیدار
بدانی كان همه وَهْم است و پندار
چون بمُردی - به هر نحوه مُردن، چه اختیاری و چه تكوینی - متوجه میشوی كه این دوگانه دیدنها و این كثیر دیدنها، همه و همه به جهت بازیهای خیال بود. چنانچه رسولخدا(ص) فرمود: «اَلنّاسُ نِیام فَاِذا مَاتواانْتَبِهُوا»(59) یعنی مردم هم اكنون در خواباند و چون بمیرند، بیدار میشوند.
چو برخیزد خیال چشم اَحْوَلْ
زمین و آسمان گردد مبدّل
چشمِ دو بین، به جهت غفلت از باطن عالم، باطن و ظاهر را دو تا میبیند، ولی وقتی سالك به مقام توحید رسید كونین به نور وحدانیت محو میگردد و جز حیّ قیّوم را در صحنه نمییابد و محقَق میشود كریمة «یَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَیْرَ الأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُواْ للّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»(60) یعنی؛ روزی كه آسمان و زمین، غیر آسمان و زمین امروزین میشود و همه برای خدای واحد قهّار بروز میكند. و لذا در آن حال جز واحد قهّار، همه چیز محو خواهد شد. چرا كه:
چو خورشید جهان بنمایدت چهر
نماند نور ناهید و مه و مهر
آری؛ چون نور ذات اَحدی در آیینة قلب سالك رخ نماید، دیگر چیزی نماند. پس:
بدان اكنون كه كردن میتوانی
چو نتوانی چه سود آنگه كه دانی(61)
در انتها میفرماید: پس ای انسان به جهت جامعیتی كه خداوند در تو قرار داده از طریق سلوك صحیح، امكان مكشوف شدن حقایق برای تو هست تا در عوالم لطیفة ملكوتی سیر كنی و هستیهای مجازی را در پرتو تجلیات ذات احدی فانی نمایی و حق را به حق ببینی، كه اگر در این فرصت كه این كار برایت میسر است به میدان نیایی و خود را مشغول امور كثیره كنی، وقتی فرصت رفت برای همیشه محروم خواهی ماند.
چنانچه ملاحظه فرمودید؛ عارف سعی دارد اولاً: باطن متحول عالم را با چشم دل بنگرد. ثانیاً: تفسیری درست از آن ارائه نماید و همة كثرات را در نور وحدت اَحدی به تماشا بنشیند و فیض و فیّاض و مفیض را سراسر نور بیابد، و در راستای قیامت اختیاریِ خود گام بردارد.
ما معتقدیم بحث حركت جوهری آدرس صحیحی است به سوی چنین نگاه و سلوك. چرا كه وقتی عقل متوجه ذات متحول عالم ماده شد و فهمید این ذات، سراسر نیاز است و اگر یك لحظه فیض عالم بالا از آن گرفته شود، هیچ میشود، و وقتی فهمید جهان دارد با تبدیل قوه به فعل، به سوی مقامی برتر سیر میكند، سعی مینماید آنچه را عقل فهمید، قلب ببیند و در این حال به كمك این آدرس به مقصد رسیده است. إنشاءالله
تذكّر: پس از دقّت بر روی مبحث حركت جوهری و مبحث برهان صدّیقین، چنانچه مایل باشید مسئله در عمق بیشتری برایتان روشن شود، باید مباحث معرفت النفس را دنبال بفرمایید كه ملاصدرا در جلد 8 و9 اسفار طرح كردهاند و یا به ترجمة آن تحت عنوان «معرفتالنفسوالحشر» رجوع فرمایید.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»