تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد18
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

با کدام منطق آیات ما را انکار میکنند؟

آیات گذشته از وضع مشرکان و افراد بی ایمان در قیامت سخن میگفت، آیات مورد بحث بار دیگر به وضع آنها در این دنیا پرداخته عکس العمل آنان را در برابر شنیدن قرآن بازگو میکند، تا روشن شود آن سرنوشت شوم در قیامت معلول این موضعگیری غلط در مقابل آیات الهی در دنیاست .

نخست می گوید: هنگامی که آیات روشنگر ما بر آنها خوانده میشود می گویند این مرد فقط میخواهد شما را از آنچه نیاکانتان پرستش ‍ میکردند باز دارد (و اذا تتلی علیهم آیاتنا بینات قالوا ما هذا الا رجل یرید ان یصدکم عما کان یعبد آبائکم ).

این نخستین عکس العمل آنها در برابر این آیات بینات است که به منظور تحریک حس عصبیت در این قوم متعصب مطرح میکردند.

مخصوصا تعبیر به ((آبائکم )) (پدران شما) به جای ((آبائنا)) (پدران ما) بیشتر برای همین منظور است که به آن قوم متعصب حالی کنند میراث نیاکان شما در خطر است، بپاخیزید و دست این مرد را از آن کوتاه کنید!

تعبیر ما هذا الا رجل ... از دو نظر برای تحقیر پیامبر بوده است، یکی کلمه هذا (این ) و دیگری رجل (مردی ) به صورت نکره، در حالی که همه آنها پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) را به خوبی و با سوابق روشن می شناختند.

این نکته نیز قابل توجه است که قرآن، آیات را توصیف به بینات میکند، یعنی دلائل حقانیتش همراه خود آن است، و آنجا که عیان است نیاز

@@تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 129@@@

به بیان ندارد.

سپس دومین گفتاری را که برای ابطال دعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) مطرح می ساختند بیان میکند میفرماید: آنها می گویند این (قرآن ) جز دروغ بزرگی که به خدا بسته شده چیز دیگری نیست ! (و قالوا ما هذا الا افک مفتری ).

((افک )) (بر وزن فکر) چنانکه قبلا هم گفته ایم به معنی هر چیزی است که از صورت اصلی دگرگون شود، لذا بادهای مخالف را ((موتفکات )) می گویند، سپس به دروغ و تهمت و هر سخن خلافی افک گفته شده ولی به گفته بعضی افک به دروغهای بزرگ گفته میشود.

با اینکه تعبیر به افک برای متهم ساختن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) به دروغ کافی بود ولی آنها با کلمه ((مفتری )) آن را تاکید میکردند، بی آنکه هیچ دلیلی بر این ادعای خویش داشته باشند.

و بالاخره سومین اتهامی را که به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) بستند تهمت سحر بود، چنانکه در پایان آیه مورد بحث میخوانیم کسانی که کافر شدند هنگامی که حق به سراغشان آمد گفتند: این چیزی جز سحر آشکار نیست ! (و قال الذین کفروا للحق لما جائهم ان هذا الا سحر مبین ).

عجب اینکه این گروه گمراه هر سه تهمت خود را با صریحترین تاکید که همان حصر است بیان میکردند، یکجا میگفتند این فقط سحر است جای دیگر میگفتند: این فقط دروغ است، و بالاخره در جای سوم میگفتند: او فقط میخواهد شما را از معبودهای نیاکان باز دارد.

البته این سه نسبت ناروا با هم تضادی ندارد - هر چند آنها از کلام ضد و نقیض ابا نداشتند - بنا بر این دلیلی ندارد که طبق گفته بعضی از مفسران ما هر یک از این تهمتها را به گروهی از کافران نسبت دهیم .

این نکته نیز قابل توجه است که در مرتبه اول و دوم قرآن جمله :

@@تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 130@@@

قالوا را به کار برده، اما در مرحله سوم بجای آن قال الذین کفروا آورده است اشاره به اینکه همه این بدبختیها ناشی از کفر و انکار حق و دشمنی با حقیقت است، و گرنه چگونه ممکن است انسان بدون هیچ دلیل اینهمه تهمت را پشت سر هم به مردی که دلائل حقانیت از سخنش، عملش و سابقه اش روشن است نثار کند؟!

گویا آنها با این تهمتهای سه گانه برنامه حساب شده ای را در مبارزه با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) تعقیب میکردند از یکسو میدیدند که آئین نوینی است و جاذبه دارد.

از سوی دیگر تهدیدهای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) به عذاب الهی در دنیا و آخرت خواه ناخواه گروهی را متوحش می ساخت .

از سوی سوم معجزات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) خواه ناخواه در نفوس توده مردم اثر داشت .

آنها برای خنثی کردن هر یک از این موضوعات سه گانه تدبیری اندیشیده بودند در برابر این آئین نوین مساله حفظ میراث گذشتگان را پیش میکشیدند، در حالی که گذشتگان آنها به گفته قرآن مصداق لا یعقلون شیئا و لا یهتدون (چیزی نمی فهمیدند و هدایتی نداشتند) بودند (بقره - 170).

گناهی ندارد که مردم را از چنین رسومات خرافی که میراث جاهلان ابله است باز دارد.

و در برابر تهدیدهای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) به عذاب الهی مساله دروغگوئی را مطرح ساخته بودند تا توده های مردم را آرام سازند.

و در برابر معجزات، تهمت سحر را مطرح میکردند، تا آن را به این وسیله توجیه کرده، مردم را از گرایش به آن باز دارند.

ولی چنانکه میدانیم و تاریخ اسلام گواه آن است هیچیک از این وسوسه های شیطانی موثر نیفتاد، و سرانجام مردم فوج فوج وارد این آئین پاک شدند.

@@تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 131@@@

قرآن در آیه بعد بر تمام ادعاهای آنها خط بطلان میکشد، هر چند ناگفته بطلانش روشن است، تمام ادعاهای واهی آنها را با یک جمله پاسخ میدهد، می گوید ما قبلا چیزی از کتابهای آسمانی را به آنها نداده ایم که آن را بخوانند و بر اساس آن به انکار دعوت تو بپردازند، و قبل از تو هیچ پیامبری برای آنها نیز نفرستادیم

(و ما آتیناهم من کتب یدرسونها و ما ارسلنا الیهم قبلک من نذیر).

اشاره به اینکه این ادعاها از کسی قابل طرح است که قبلا پیامبری به سراغ او آمده و کتاب آسمانی برای او آورده و محتوای دعوت تازه را با آن مخالف میبیند و به تکذیب برمیخیزد، گاه می گوید آئین نیاکانتان از دست نرود، و گاه می گوید این دعوت جدید دروغ است، و گاه آورنده اش را ساحر میخواند.

اما کسی که تنها به اتکاء فکر خود - بدون هیچگونه وحی آسمانی - و با نداشتن بهره ای از علم، خرافاتی به هم بافته حق ندارد چنین قضاوت کند.

از این آیه ضمنا این نکته استفاده میشود که انسان تنها به نیروی عقل خویش نمیتواند راه پر نشیب و فراز زندگی را طی کند، بلکه باید از نیروی وحی مدد گیرد و با کمک خضر رسالت گام بردارد و گر نه ظلمات است که باید از خطر گمراهی بترسد.

در آخرین آیه مورد بحث این گروه سرکش را با بیانی موثر و گویا مورد تهدید قرار داده، چنین می گوید: کسانی که قبل از اینها بودند نیز آیات الهی را تکذیب کردند (و کذب الذین من قبلهم ).

در حالی که اینها از نظر قوت و قدرت حتی به یکدهم آنچه به اقوام پیشین دادیم نمیرسند (و ما بلغوا معشار ما آتیناهم ).

اما ببینید سرنوشت آنها به کجا رسید؟ آری آنها رسولان مرا تکذیب

@@تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 132@@@

کردند، بنگرید مجازات من نسبت به آنها چگونه بود؟! (فکذبوا رسلی فکیف کان نکیر).

شهرهای ویران شده آنها در زیر ضربات کوبنده مجازات الهی در نزدیکی شما و در مسیرتان به سوی شام قرار دارد، آنها را آئینه عبرت بگیرید، و پندهای لازم را از زبان این ویرانه ها بشنوید، و سرنوشت خود را بر آن قیاس کنید که نه سنت الهی تغییر پذیر است و نه شما از آنها برترید! ((معشار)) از ماده عشر و به همان معنی است (یکدهم ).

بعضی آن را به معنی ((عشر عشر)) یعنی یکصدم گرفته اند، ولی بیشتر کتب لغت و تفاسیر همان معنی اول را ذکر کرده اند، ولی به هر حال اینگونه اعداد جنبه تعدادی ندارد، و برای تقلیل است در مقابل عدد هفت و هفتاد و هزار و مانند آن که برای تکثیر میباشد.

بنا بر این مفهوم آیه اینست که ما گردنکشان نیرومندی را در هم کوبیدیم که اینها جزء کوچکی از قدرت آنان را ندارند!

نظیر همین معنی در آیات متعدد دیگر قرآن وارد شده، از جمله در آیه 6 سوره انعام میخوانیم : الم یروا کم اهلکنا من قبلهم من قرن مکناهم فی الارض ما لم نمکن لکم و ارسلنا السماء علیهم مدرارا و جعلنا الانهار تجری من تحتهم فاهلکناهم بذنوبهم و انشانا من بعدهم قرنا آخرین آیا مشاهده نکردند چقدر از اقوام پیشین را هلاک کردیم اقوامی که از شما نیرومندتر بودند، امکاناتی به آنها داده بودیم که به شما ندادیم، بارانهای مفید پیدرپی برای آنها فرستادیم، و نهرها از زیر درختان باغهای آنها جاری ساختیم، اما به هنگامی که طغیان کردند آنان را به خاطر گناهانشان نابود کردیم و گروه دیگری بعد از آنان به وجود آوردیم .

@@تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 133@@@

نظیر همین معنی در آیات 21 سوره مومن، و آیه 9 سوره روم، نیز وارد شده است .

واژه ((نکیر)) از ماده ((انکار)) و به معنی همانست و منظور از انکار خداوند همان مجازات و عذاب او است .**بعضی از مفسران احتمال دیگری در تفسیر این آیه داده اند و آن اینکه منظور از جمله و ما بلغوا معشار ما آتیناهم این است که حتی یکدهم از آیاتی که برای اتمام حجت در اختیار مشرکان قریش قرار دادیم در اختیار اقوام پیشین نبود هنگامی که گذشتگان را با این شدت عذاب کردیم حال مشرکان قریش که مطابق ده برابر آنها اتمام حجت شده اند روشن است ولی تفسیر اول مناسبتر به نظر می رسد (بنا بر تفسیر اول از چهار ضمیری که در آیه وجود دارد ضمیر اول و دوم به کفار قریش برمی گردد و ضمیر سوم و چهارم به مشرکان پیشین اما بنا بر تفسیر دوم ضمیر اول به مشرکان قریش و دوم به کفار پیشین و سوم به مشرکان قریش و چهارم به کفار پیشین باز می گردد-دقت کنید)***

@@تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 134@@@