تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد18
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

وارثان حقیقی میراث انبیاء

از آنجا که در آیات گذشته سخن از مؤمنان پاکدلی در میان بود که آیات کتاب الهی را تلاوت می کنند و به کار می بندند، در آیات مورد بحث، از این کتاب آسمانی و دلائل صدق آن و همچنین حاملان واقعی کتاب سخن می گوید، و بحثی را که در آیات پیشین پیرامون توحید بود با این بحث که پیرامون نبوت

@@تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 258@@@

است تکمیل می کند.

می فرماید: ((آنچه از کتاب بر تو وحی فرستادیم حق است، و آنچه را در کتب پیشین آمده تصدیق می کند، خداوند نسبت به بندگانش آگاه و بینا است )) (و الذی اوحینا الیک من الکتاب هو الحق مصدقا لما بین یدیه ان الله بعباده لخبیر بصیر).

با توجه به اینکه حق به معنی چیزی است که با واقعیت منطبق و هماهنگ است، این تعبیر دلیلی است برای اثبات این مقصود که این کتاب آسمانی از سوی پروردگار نازل شده، زیرا هر چه بیشتر در محتوای آن دقت می کنیم آن را با واقعیتها هماهنگتر می بینیم .

تناقضی در آن وجود ندارد، دروغ و خرافهای در آن دیده نمی شود، اعتقادات و معارف آن هماهنگ با منطق عقل است، و تواریخش خالی از اسطوره ها و افسانه ها، و قوانینش موافق با نیازمندیهای انسانها، این حقانیت دلیل روشنی است بر اینکه از سوی خدا نازل شده است .

در اینجا برای تبیین موقعیت قرآن از کلمه ((حق )) استفاده شده، در حالی که در آیات دیگری از قرآن از کلمه ((نور))، ((برهان ))، ((فرقان ))، ((ذکر))، ((موعظه )) و ((هدی )) استفاده گردیده است که هر کدام ناظر به یکی از برکات قرآن و ابعاد آن است و کلمه حق جامع همه آنهاست .

((راغب )) در ((مفردات )) می گوید: اصل ((حق )) به معنی مطابقت و موافقت است، و این کلمه بر چند معنی اطلاق می شود:

((نخست )) کسی که چیزی را بر اساس حکمت ایجاد می کند، و به همین دلیل به خداوند حق گفته می شود فذلکم الله ربکم الحق (یونس ‍ - 32).

((دوم )) به چیزی که بر اساس حکمت ایجاد شده نیز حق گفته می شود، و چون عالم هستی فعل خدا است و موافق با حکمت، تمام آن حق است، چنانکه قرآن

@@تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 259@@@

می گوید: ما خلق الله ذلک الا بالحق خداوند این موجودات (خورشید و ماه و منازل آنها) را جز به حق نیافریده (یونس - 5).

((سوم )) به اعتقاداتی که مطابق واقعیتهاست حق گفته می شود فهدی الله الذین آمنوا لما اختلفوا فیه من الحق ((خداوند مؤمنان را به سوی آنچه از حق اختلاف کرده بودند رهنمون شد)) (بقره - 213).

((چهارم )) به سخنان و افعالی که بر طبق وظیفه و در وقت مقرر انجام می شود نیز حق گفته می شود، همانگونه که می گوئیم : ((سخن تو حق است و کردارت حق )).**(مفردات) راغب ماده (حق)***

بنابراین حق بودن قرآن مجید هم از این نظر است که سخنی است مطابق مصالح و واقعیتها، و هم از این نظر که عقائد و معارف موجود در آن با واقعیت هماهنگ است، و هم کار خداوندی است که آنرا بر اساس ‍ حکمت آفرید و خود خداوند که عین حق است در آن تجلی کرده و عقل چیزی را که حق و واقعیت است تصدیق می کند.

جمله ((مصدقا لما بین یدیه )) دلیل دیگری بر صدق این کتاب آسمانی است چرا که هماهنگ با نشانه هائی است که در کتب پیشین در باره آن و آورنده اش آمده است (در این زمینه بحث مشروحی ذیل آیه 41 از سوره بقره آورده ایم ).**به جلد اول صفحه 210 به بعد مراجعه شود***

جمله ((ان الله بعباده لخبیر بصیر)) بیانگر علت حقانیت قرآن و هماهنگی آن با واقعیتها و نیازها است، چرا که از سوی خداوندی نازل شده که بندگان خود را به خوبی می شناسد و نسبت به نیازهایشان بصیر و بینا است .

در اینکه فرق میان ((خبیر)) و ((بصیر)) چیست ؟ بعضی گفته اند ((خبیر)) به معنی آگاهی از بواطن و عقائد و نیات و ساختمان روحی انسان، و ((بصیر))

@@تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 260@@@

به معنی بینائی نسبت به ظواهر و پدیده های جسمانی او است .**(فخر رازی) در تفسیر کبیر ذیل آیه مورد بحث***

بعضی دیگر ((خبیر)) را اشاره به اصل آفرینش انسان و ((بصیر)) را اشاره به اعمال و افعال او می دانند.**(روح البیان) ذیل آیه مورد بحث***

البته تفسیر اول مناسبتر به نظر می رسد هر چند اراده هر دو معنی از آیه بعید نیست .

آیه بعد به موضوع مهمی در این رابطه، یعنی حاملان این کتاب بزرگ آسمانی، همان کسانی که بعد از نزول قرآن بر قلب پاک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) این مشعل فروزان را در آن زمان و قرون و اعصار دیگر حفظ و پاسداری نمودند، کرده، می فرماید: ((سپس این کتاب آسمانی را به گروهی از بندگان برگزیده خود به ارث دادیم )) (ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا).

روشن است که منظور از ((کتاب )) در اینجا همان چیزی است که در آیه قبل آمده است (قرآن مجید) و به اصطلاح الف و لام در آن الف و لام عهد است .

اینکه بعضی آن را اشاره به همه کتب آسمانی دانسته و الف و لام آن را الف و لام جنس گرفته اند بسیار بعید به نظر می رسد و تناسبی با آیات قبل ندارد.

تعبیر به ((ارث )) در اینجا، و موارد دیگری شبیه آن در قرآن مجید، به خاطر آن است که ((ارث )) به چیزی گفته می شود که بدون داد و ستد و زحمت به دست می آید، و خداوند این کتاب بسیار بزرگ را اینگونه در اختیار مسلمانان قرار داد.

در اینجا روایات فراوانی از طرق اهل بیت (علیه السلام ) وارد شده که در همه آنها بندگان برگزیده خدا به امامان معصوم تفسیر شده است .**به تفسیر نورالثقلین جلد 4 صفحه 361 به بعد مراجعه شود***

@@تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 261@@@

این روایات چنانکه بارها گفته ایم بیان مصادیق روشن و درجه اول است، و مانع از آن نخواهد بود که علما و دانشمندان امت، و صالحان و شهدائی که در طریق پاسداری از این کتاب آسمانی و تداوم بخشیدن به دستورات آن تلاش و کوشش کردند، در عنوان ((الذین اصطفینا من عبادنا)) (بندگان برگزیده خداوند) داخل باشند.

سپس به یک تقسیم بندی مهم در این زمینه پرداخته، می گوید:

((از میان آنها عدهای به خویشتن ستم کردند، و گروهی راه میانه را در پیش گرفتند، و گروهی به فرمان خدا در نیکیها بر دیگران پیشی گرفتند، و این فضیلت بزرگی است )) (فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات باذن الله ذلک هو الفضل الکبیر).

ظاهر آیه این است که این گروههای سه گانه در میان ((برگزیدگان خداوند)) که وارثان و حاملان کتاب الهی هستند می باشند.

به تعبیر روشنتر: خداوند پاسداری این کتاب آسمانی را بعد از پیامبرش ‍ بر عهده این امت گذاشته، امتی که برگزیده خدا است، ولی در میان این امت گروههای مختلفی یافت می شود: بعضی به وظیفه بزرگ خود در پاسداری از این کتاب و عمل به احکامش کوتاهی کرده، و در حقیقت بر خویشتن ستم نمودند، اینها مصداق ((ظالم لنفسه )) می باشند.

گروهی دیگر تا حد زیادی به این وظیفه پاسداری و عمل به کتاب قیام نموده اند، هر چند لغزشها و نارسائیهائی در کار خود نیز داشته اند، اینها مصداق ((مقتصد)) (میانه رو) می باشند.

و بالاخره گروه ممتازی وظائف سنگین خود را به نحو احسن انجام داده، و در این میدان مسابقه بزرگ بر همگان پیشی گرفته اند، این گروه پیشرو همانها هستند که در آیه فوق از آنها به عنوان ((سابق بالخیرات باذن الله ))

@@تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 262@@@

تعبیر شده .

ممکن است در اینجا گفته شود که وجود گروه ((ظالم )) با جمله ((اصطفینا)) که دلیل بر این است که همه این گروهها برگزیدگان خدا هستند منافات دارد.

در پاسخ می گوئیم این شبیه همان چیزی است که در مورد بنی اسرائیل در آیه 54 سوره مؤمن آمده که می فرماید: و لقد آتینا موسی الهدی و اورثنا بنی اسرائیل الکتاب ((ما به موسی هدایت (و کتاب آسمانی ) بخشیدیم و این کتاب آسمانی را به عنوان میراثی به بنی اسرائیل دادیم )).

در حالی که می دانیم همه بنی اسرائیل وظیفه خود را در برابر این میراث بزرگ انجام ندادند.

و یا نظیر آیه 110 سوره آل عمران است که می گوید: کنتم خیر امة اخرجت للناس ((شما مسلمانان بهترین امتی بودید که به سود انسانها قدم به عرصه حیات گذاشتید)).

و یا در آیه 16 سوره جاثیه در مورد بنی اسرائیل نیز می گوید: و فضلناهم علی العالمین : ((ما آنها را بر جهانیان فضیلت بخشیدیم )).

همچنین در آیه 26 سوره حدید می خوانیم : و لقد ارسلنا نوحا و ابراهیم و جعلنا فی ذریتهما النبوة و الکتاب فمنهم مهتد و کثیر منهم فاسقون : ((ما نوح و ابراهیم را فرستادیم و در دودمان آنها نبوت و کتاب قرار دادیم، بعضی از آنها هدایت یافته اند و بسیاری از آنها عصیانگر و فاسقند)).

کوتاه سخن اینکه هدف از اینگونه تعبیرات فرد فرد امت نیست، بلکه مجموعه امت است هر چند در میان آنها قشرها و گروههای مختلفی یافت شود.**اما اینکه بعضی احتمال داده اند این تقسیم مربوط به (عبادنا) بوده باشد نه برگزیدگان از عباد و بنابراین این گروه های سه گانه در وارثان کتاب الهی یافت نمی شود بلکه آنها در مجموعه بندگان خدا هستند و برگزیدگان تنها گروه سوم یعنی ساقبین بالخیرات هستند بسیار بعید به نظر می رسد زیرا ظاهر این است که این گروه ها از کسانی هستند که در آیه مطرح می باشند و می دانیم سخن در آیه از کل عباد نیست بلکه از برگزیدگان است از این گذشته اضافه (عباد) به (نا) خود یکنوع مدح و تمجید را می رساند که با تفسیر دوم سازگار نیست***

@@تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 263@@@

در روایات زیادی که از طرق اهل بیت (علیه السلام ) رسیده سابق بالخیرات به امام معصوم تفسیر شده است، و ظالم لنفسه به کسانی که معرفت و شناخت امام را ندارند و ((مقتصد)) به پیروان عارف امام (علیهالسلام ).**به تفسیر نورالثقلین جلد 4 صفحه 361 به بعد مراجعه شود و همچنین اصول کافی جلد 1 باب ان اصطفاء الله من عباده...***

این تفسیرها گواه روشنی است بر آنچه در تفسیر کل آیه برگزیدیم که مانعی ندارد این گروههای سه گانه در میان وارثان کتاب الهی وجود داشته باشند.

شاید نیاز به تذکر نداشته باشد که تفسیر روایات فوق از قبیل بیان مصادیق روشن است یعنی امام معصوم در صف اول ((سابقین بالخیرات )) است، و علما و دانشمندان و پاسداران آئین الهی در صفوف دیگر جای دارند.

تفسیری که در باره ((ظالم )) و ((مقتصد)) در این روایات آمده نیز از قبیل بیان مصداق است .

و اگر می بینیم در پارهای از روایات دخول علما در مفهوم آیه به کلی نفی شده در حقیقت برای توجه دادن به وجود امام معصوم در پیشاپیش این صفوف است .

قابل توجه اینکه جمعی از مفسران گذشته و امروز در تفسیر این گروههای سه گانه فوق احتمالات زیاد دیگری داده اند که در حقیقت همه آنها از قبیل بیان مصداق است**بعضی گفته اند (سابق بالخیرات) یاران پیامبر (ص) و مقتصد طبقه (تابعین) و (ظالم لنفسه) افراد دیگرند، بعضی دیگر (سابق) را به کسانی که باطنشان بهتر از ظاهرشان است تفسیر کرده اند و (مقتصد) را به آنها که ظاهر و باطنشان یکی است و (ظالم) را به آنها که ظاهرشان بهتر از باطنشان است، بعضی گفته اند (سابقون) صحابه اند و (مقتصدون) تابعان آنها و (ظالمون) منافقانند. بعضی آیه را اشاره به گروههای سه گانه ای دانسته اند که در سوره واقعه آیات 7 تا 11 آمده: وکنتم ازواجا ثلاثه فاصحاب المیمنة ما اصحاب المیمنه و اصحاب المشئمة ما اصحاب المشئمة و السابقون اولئک المقربون، و در حدیثی (سابق بالخیرات) به ائمه بزرگوار علی (ع) و امام حسن و امام حسین و شهیدان آل محمد (ص) تفسیر شده و (مقتصد) به متدینان مجاهد و ظالم به کسانی که اعمال صالح خویش را با اعمال ناصالحی آمیخته اند. همه این تفسیر ها به عنوان بیان مصداق قابل قبول است جزء تفسیر اول که مفهوم درستی ندارد***.

@@تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 264@@@

در اینجا سؤالی مطرح است و آن اینکه : چرا نخست از گروه ظالمان، سپس میانه روان، و بعد سابقین بالخیرات سخن می گوید، در حالی که از جهاتی عکس آن اولی به نظر می رسد؟!

بعضی مفسران بزرگ در پاسخ این سؤال گفته اند که هدف بیان ترتیب مقامات مردم در سلسله تکاملی است، زیرا نخستین مرحله، مرحله عصیان و غفلت است، بعد از آن مقام توبه و انابه، و سرانجام توجه و قرب به خدا، هنگامی که معصیتی از انسان سر می زند او ((ظالم )) است، و هنگامی که به مقام توبه برمی آید مقتصد است، و زمانی که توبه او به مقام قبول رسید و مجاهداتش در راه خداوند افزون گشت به مقام قرب او می رسد و در سلسله ((سابقین بالخیرات )) قرار می گیرد.**(طبرسی) در (مجمع البیان) ذیل آیه مورد بحث***

بعضی نیز افزوده اند که این ترتیب به خاطر فزونی و کمی افراد این سه گروه است، ظالمان اکثریت را تشکیل می دهند، و مقتصدان در مرحله بعد، و سابقین بالخیرات که خاصان و پاکانند از همه کمترند، هر چند از نظر کیفیت از

@@تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 265@@@

همه والاترند.**تفسیر (فی ظلال القرآن) ذیل آیات مورد بحث***

جالب اینکه در حدیثی از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده که فرمود: ظالم را از این نظر مقدم داشته تا از رحمتش مایوس نگردد، و سابقین به خیرات را از این رو مؤخر نموده تا به عملشان مغرور نگردند**تفسیر (ابوالفتوح رازی) جلد نهم ذیل آیات مورد بحث*** و هر سه معنی ممکن است منظور باشد.

آخرین سخن در تفسیر این آیه اینکه در جمله ذلک هو الفضل الکبیر (این فضیلت بزرگی است ) در میان مفسران گفتگو است که مشار الیه در آن چیست ؟ بعضی گفته اند همان میراث کتاب الهی است، و بعضی آن را اشاره به توفیقی دانسته اند که شامل حال سابقین بالخیرات می شود، و به اذن خدا این راه را طی می کنند، ولی معنی اول با ظاهر آیه مناسبتر است .

نکته :