تربیت
Tarbiat.Org

آذرخش کربلا
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

جاذبه و دافعه مؤمنان واقعی‏

بدن انسان، همان‏گونه که باید مواد نافع را جذب کند، در برابر سموم نیز می‏باید دافعه داشته باشد؛ زیرا همان قدر که محتاج مواد نافع است، به دفع سموم هم نیاز دارد. اگر کلیه و روده‏ها درست کار نکنند و مواد سمی از بدن خارج نشود، انسان مسموم می‏شود و سرانجام می‏میرد. بنابراین جاذبه در هر موقعیتی به کار نمی‏آید بلکه با دشمنان باید با دافعه برخورد کرد. از این روی، باید خداوند را شکر کرد که افزون بر دوستی خاندان پیغمبر صلی الله علیه و اله، دشمنی دشمنانشان را نیز در دلهای ما نهاده است. باید زیارت عاشورا خواند، و نخست دشمنان را لعن کرد. این سدی است که مانع آمیزش فرهنگی با دشمنان، و تأثیر اخلاق، رفتار و افکار آنان بر ما می‏شود. وقتی این سد شکاف برداشت، فرهنگ آنان رفته‏رفته به جامعه سرایت می‏کند و ناگاه به فرهنگ غالب تبدیل می‏شود و این همان خطری بود که مسلمانان را پنجاه سال پس از وفات پیغمبر صلی الله علیه و اله تهدید کرد. البته این تهدید از همان روزی که پیغمبر صلی الله علیه و اله رحلت کرد آغاز شد، و زمانی به اوج رسید که ساکنان شهر پیغمبر صلی الله علیه و اله در زادگاه او و در کنار مسجد و مزار پیغمبر صلی الله علیه و اله با کسی بیعت کردند که به شرابخواری شهره بود، و مردم مدینه - جز چند نفر - با یزید بیعت کردند و او را در جای پیغمبر صلی الله علیه و اله نشاندند.
عامل دوم هوسهایی بود که آنان امید داشتند با بیعتشان به آن برسند. انسان با اینکه راه درست را شناخته و مدتها آن را می‏پیماید، دلبستگیها و آرزوهایی در زوایای دلش نهفته است که در برهه‏های مختلف زندگی، فرصت بروز نیافته است و روزی این آرزوها جوانه می‏زند و در دل ظاهر می‏شود و با ظهور خود، در رفتار تأثیر می‏گذارد؛ تصمیمها را به تردید، و پیشرویها را به توقف و گاه قهقرا تبدیل می‏کند و در نتیجه انسان برخلاف شناخت خود عمل می‏کند. این علاقه‏ها، خواسته‏ها و آرزوهای ناشناخته که خود فرد به درستی از آنها باخبر نیست، در شرایط خاصی فعال شده، وی را وسوسه می‏کنند.
قرآن کریم، مجموع چنین خواسته‏هایی که انسان را در مقابل راه حق و هدایت و در مقابل پیشوایان دین عاصی و از مسیر صحیح منحرف می‏سازد، دنیاطلبی می‏نامد.
بنابر این به اجمال می‏توان گفت راز اصلی این انحرافات، دلبستگی به لذتهای دنیاست. تمایلها و گرایشهای انسان، تحت تأثیر سلسله‏ای از بینشها شکل می‏گیرد و جهت می‏یابد. انسان به صورت فطری، حیات و زندگی خود را دوست دارد. این ویژگی تنها در انسان نیست، بلکه خداوند تمام موجودات زنده را به گونه‏ای آفریده است که به حیات خود علاقه دارند و تا جایی که می‏توانند از آن دفاع می‏کنند. علاقه به حیات، لازمه بقای هر موجود زنده‏ای است. بدین سبب هر موجودی به طور فطری آنچه لازمه بقای هر موجود زنده‏ای است. بدین سبب هر موجودی به طور فطری آنچه لازمه حیات باشد - مانند خوردنیها و آشامیدنیها - دوست دارد؛ زیرا بدون آنها زندگی موجود زنده در معرض خطر قرار می‏گیرد و انسان نیز از این قاعده مستثنا نیست.
با توجه به این اصل می‏توان گفت دوست داشتن زندگی، امر ناپسندی نیست، و تلاش برای تهیه خوراک و پوشاک و... اگر برای ادامه زندگی باشد، دنیاطلبی به شمار نمی‏آید و مذموم نیست، بلکه خواست خداوند است؛ زیرا در غیر این صورت، حکمت خدا باطل می‏شود و خلقت بیهوده می‏گردد. برعکس، قرآن تأکیدهای فراوانی درباره استفاده از نعمتهای خداوند دارد؛ قرآن، نعمتهای خدا را یک به یک بر می‏شمارد، و سپس می‏فرماید: ما این نعمتها را برای شما آفریدیم؛ از آنها استفاده کنید. ذکر این نعمتها و تأکید بر استفاده از آنها گویای آن است که علاقه انسان به زندگی و برخورداری از نعمتهای الاهی برای ادامه آن امر ناپسندی نیست. تا از آنها استفاده کند. این کار، دنیاخواهی و دنیاطلبی نیست، بلکه بدی دنیاطلبی به آن است که تمایلها و خواسته‏ها در سایه چه اعتقادی شکل می‏گیرد.