در کتابهای فقهی جهاد بر سه قسم است: جهاد ابتدایی، جهاد دفاعی، و جهاد با اهل بغی. قسم اول، یعنی جهاد ابتدایی، به دستور امام و برای کنار زدن موانع هدایت از سر راه ولی خدا صورت میگیرد تا حکومت اسلامی بتواند اسلام را در پهنه جهان گسترش دهد و معارف الاهی را به همگان عرضه کند، و به این ترتیب، راه هدایت بازگردد. از این روی خداوند میفرماید:
فقاتلوا أئمة الکفر؛(207) - با پیشوایان کفر پیکار کنید.
اما قسم دوم جهاد هنگامی صورت میگیرد که به مسلمانان حمله شود و آنان در مقام دفاع برآیند. نوع سوم جهاد نیز زمانی مصداق مییابد که بین دو دسته از مسلمانان جنگ در گیرد و راهی برای اصلاح نباشد، مگر اینکه به کمک دستهای که مظلوم واقع شده، بشتابند، یا حاکم اسلامی دستور دهد با کسانی که بر ضد حکومت اسلامی شوریدهاند، جهاد کنند، که این مبارزه، در اصطلاح، جهاد با اهل بغی نامیده میشود.
اما قیام و جهاد امام حسین علیه السلام در کدام یک از این اقسام سهگانه میگنجد؟ با اندکی تأمل به این نتیجه میرسیم که قیام آن حضرت، در هیچ یک از این سه قسم جهاد که در کتابهای فقهی آمده است، قرار نمیگیرد. جهاد آن حضرت جهاد ابتدایی با کفار نبود. جهاد دفاعی نیز به شمار نمیآمد؛ چرا که جهاد دفاعی در مقابل کفاری صورت میگیرد که به مسلمانان حمله کردهاند. همچنین قیام آن حضرت قتال با اهل بغی نبود. بنابراین قیام سیدالشهدا علیه السلام چه نوع جهادی بود که ایشان برای انجام آن با تمام افراد خاندانش به کربلا رفت و حتی طفل شیرخوارهاش را هم فدا کرد؟
«جهاد» اصطلاحات مختلفی دارد. معنای جهاد، از یک سوی به قدری وسیع است که حتی جهاد با مال، در راه ترویج اسلام و مبارزه با کفار و جلوگیری از هجوم فرهنگی دشمن را در بر میگیرد؛ چنان که خدای تعالی در قرآن میفرماید:
و جاهدوا بأموالکم و أنفسکم فی سبیل الله؛(208) با مالها و جانهایتان در راه خدا پیکار کنید.
البته این نوعی توسعه در مفهوم جهاد است؛ اگرچه معنای لغوی جهاد همه این موارد را در بر میگیرد. جهاد یعنی تلاش کردن و کوشیدن، و - با توجه به باب «مفاعله» - مجاهدت یعنی تلاش کردن در مقابل یک دشمن یا یک مانع. اما منظور از مانع در معنای لغوی آن، تنها شمشیر نیست، بلکه ممکن است این مانع، دشمنی اقتصادی یا فرهنگی باشد. جهاد در این مورد نیز صدق میکند. فعالیتهای اقتصادی یا اجتماعی که متناسب با اقدامات دشمن باشد نیز جهاد به شمار میآید؛ چنان که خدای تعالی میفرماید:
فضل الله المجاهدین بأموالهم و أنفسهم علی القاعدین درجة؛(209) خدا کسانی را که با مال و جان خود جهاد میکنند، به درجهای، بر نشستگان برتری بخشیده است.
نوعی از جهاد، آن است که جان را در معرض کشته شدن قرار دهند. قسم دیگر آن نیز جهادالنفس است؛ یعنی مجاهده با نفس خود، که نام آن جهاد اکبر است.(210)
بنابراین مفهوم جهاد، از یک سوی، به قدری گسترش مییابد که جهاد با مال، جهاد با تبلیغ، جهاد با زبان و قلم و حتی جهاد با نفس را شامل میشود. این توسعه در مفهوم است. اما جهاد در مفهوم اصطلاحی و فقهی آن، شامل قیام امام حسین علیه السلام نمیشود؛ زیرا گاهی مفاهیم دو گونه معنا دارد: معنایی عام و معنایی خاص. «معنای خاص» مفهوم اصطلاحی خاصی است که در فضایی خاص و جامعهای خاص به کار میرود؛ اما «معنای عام» ممکن است همان معنای لغوی باشد یا اینکه بر اثر تحولات اجتماعی، مصادیق جدیدی بیابد و گسترش پیدا کند.
بدین ترتیب با توجه به معنای عام جهاد - یعنی تلاش در راه خدا بر ضد دشمن - بسیاری از موارد امر به معروف و نهی از منکر را میتوان مصداق جهاد دانست. از طرف دیگر، اگر امر به معروف و نهی از منکر را به معنای امر آن در نظر بگیریم، تقریبا تمام مصادیق جهاد، به جز جهاد با نفس، در دایره آن میگنجند؛ زیرا امر کردن دیگران به کارهای خوب و نهی کردن آنان از کارهای بد مصداق تلاش در راه خدا به شمار میآید، و بدین ترتیب این دو مفهوم با هم تداخل مییابند. نکته قابل توجه آنکه، هرگاه امر به معروف و نهی از منکر در کنار جهاد شامل امر به معروف نمیشود، و امر به معروف نیز شامل جهاد نمیگردد. اما هر یک از آنها به تنهایی به کار روند شامل معنای دیگری هم میشود. با توجه به این مقدمه، میتوان گفت مراد امام حسین علیه السلام از امر به معروف و نهی از منکر، که آن را هدف خویش معرفی میکند، معنای اصطلاحی فقهی نیست، که یکی از شرایط آن، عدم خوف از ضرر است. چنان که امام خمینی رحمه الله در بحث تقیه نوشتهاند، تقیه در مهام امور لازم نیست. ایشان در این زمینه مثالهایی نیز آوردهاند؛ از جمله اینکه اگر دشمن قصد داشته باشد که کعبه را ویران کند، در این زمینه نمیتوان به بهانه امکان خطر، نهی از منکر نکرد، بلکه به هر بهایی باید به این تکلیف عمل کرد و مانع ویرانی خانه خدا شد؛ هر چند بهای آن، جان انسان باشد.
همچنین اگر جان پیامبر یا امامی در خطر باشد، نمیتوان به دلیل زخم یا سیلی خوردن یا خوف ضرر، کنار ایستاد؛ بلکه باید پیامبر و امام معصوم را نجات داد، اگرچه هزاران تن کشته شوند. امام خمینی رحمه الله مثالهای دیگری نیز میآورند و به طور کلی میگویند در مواردی که اصل و کیان اسلام در خطر باشد، تقیه جایز نیست.
لازم است امروزه این موارد، با توجه به مسائل اجتماعی روز بررسی شود. امروزه پیامبر و امام معصوم را نمیکشند؛ زیرا آنان را نمییابند؛ ولی قصد دارند پیامبری پیامبر و ولایت امام را نابود سازند، و میگویند بعد از مرگ پیامبر، ولایتی در کار نیست.(211) درباره وحی نیز میگویند، وحی امری شخصی است و واقعا نمیتوان پیامبری کسی را اثبات کرد. پیامبر نیز همچون دیگران است. او نیز مانند همه انسانها اشتباه میکند.(212) این عمل از کشتن پیامبر بدتر است؛ زیرا با شهادت پیامبر هدف او از میان نمیرود؛ چنان که خون امام حسین علیه السلام هدف او را حفظ کرد؛ ولی اگر پیامبری و امامت برچیده شد، چیزی از هدف پیامبران و امامان باقی نمیماند. در این سالها، کیان اسلام آماج حملههای بسیار قرار گرفته و روزبهروز دین در جامعه تضعیف میشود؛ به گونهای که مسلمانان خارج از کشور نیز این خطر را دریافتهاند و از ضعف معنویت در کشور ما بسیار نگران شدهاند.
درباره این تنزل معنوی و دینی، به دو دسته عامل میتوان اشاره کرد: دسته اول، مطبوعات و نشریات و کتابهای گمراهکننده، که وزارت ارشاد در این باره مسئول است؛ و دسته دیگر، اقداماتی که در کشور صورت میگیرد تا زشتی گناه از بین برود، و به بهانه ارج نهادن به مقام جوانان، مردم به گناه کردن تشویق شوند. البته در این زمینه نقش تلویزیونهای خارجی در ارائه فیلمهای مبتذل در مناطق مرزی، یا استفادههای غیر قانونی از ماهواره انکارناپذیر است. در این زمینه، دیگر وزارتخانهها نیز نقش دارند، ولی سهم وزارت ارشاد بیش از همه آنهاست.(213)