آنگاه که دولت اسلامی و مردم مسلمان با منکرات، به ویژه آنها که به کل جامعه اسلامی مربوط میشود، مقابله کردند، هدف تأمین شده است؛ اما گاه چنان است که دولت اسلامی به وظیفه خود عمل نمیکند و مسلمانان نیز وظیفهشناس نیستند و در انجام تکالیف خود کوتاهی میورزند. این امر در تاریخ مصادیق پرشماری داشته است، و از مسلمانان، بیوفاییهای فراوانی دیده شده است و هیچ دور از ذهن نیست که اکثریت مردم مسلمان در انجام وظایف اسلامی خود کوتاهی کنند.
از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام تا زمان شهادت سیدالشهدا علیه السلام، بیست سال طول کشید. در این مدت که امام حسین علیه السلام در مدینه حضور داشت، کسانی قدرت را در دست داشتند که ادعای مسلمانی میکردند. آنان بتپرست و منکر خدا نبودند؛ در ظاهر، پیامبر صلی الله علیه و اله و احکام دین را انکار نمیکردند؛ خود را خلیفه رسول الله صلی الله علیه و اله میخواندند؛ نماز میگزاردند؛ و نماز جمعه میخواندند. عمر بن سعد، روز عاشورا، قبل از اینکه حمله به اردوگاه امام حسین علیه السلام را آغاز کند، نماز خواند و سپس گفت:
یا خیل الله ارکبی و بالجنة أبشری؛(217) ای لشکر خدا سوار شوید و به بهشت مژده یابید.
همچنین مردمی که در زمان سیدالشهدا علیه السلام میزیستند، همه نماز میخواندند و ادعای مسلمانی داشتند، و حکومت نیز اسلامی بود. در چنین وضعیتی سیدالشهدا علیه السلام تا بیست سال نتواست از عدم مشروعیت حکومت دم بزند، مگر به صورت سرّی و خصوصی، و با افرادی معدود و از همین روی بود که پس از مرگ معاویه حضرت، در ظاهر، به حاکم مدینه تسلیت گفت.
در دورههای بعد نیز امامان معصوم علیهم السلام نمیتوانستند صریحا به مردم بگویند که حکومتها باطلاند؛ زیرا خلفا به نام اسلام حکومت میکردند، نه با نام کفر. اگر هم منکر خدا بوند، اظهار نمیکردند و به نام خلیفه رسول الله صلی الله علیه و اله حکم میراندند؛ چنان که هارون پیش از زندانی کردن امام موسی بن جعفر علیه السلام بر سر مزار پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله رفت و عذرخواهی کرد که یا رسول الله صلی الله علیه و اله، من فرزند تو را برای تأمین مصلحت جامعه اسلامی و ایجاد امنیت و رفع اختلاف از جامعه، زندانی میکنم.(218)
گاهی شرایط به گونهای است که تنها میتوان با فعالیتهای فرهنگی متفرق و پنهانی، اصل دین مردم را حفظ کرد، به این امید که روزی معرفت آنان رشد یابد و بتوانند کارهای مهمتری انجام دهند. تقریبا از زمان امام سجاد علیه السلام به بعد، به دلایل مختلفی، تمام معصومان علیهم السلام چنین برنامهای داشتند. عدهای مسلمان در محضر ائمه علیهم السلام و با تلاش آن بزرگواران، بر اساس فرهنگ اسلامی تربیت یافتند، و در اطراف بلاد اسلامی پراکنده شدند و برای هدایت مردم تلاش کردند. شاهد این مدعا، بارگاههای پرشمار امامزادگانی است که تحت تأثیر تربیت ائمه اطهار علیهم السلام، در مناطق مختلف، و در اقصا نقاط سرزمینهای اسلامی به ارشاد و هدایت مردم میپرداختند و فعالیتهای آنان در فعالیتهای فرهنگی منحصر بود و میکوشیدند تا اصل دین مردم از بین نرود.
همچنین بخشی از فرمایش امام حسین علیه السلام در منی به نخبگان این بود که «من میترسم اصل حق گم شود». به این ترتیب حضرت علیه السلام نگران وضعی بود که مردم نتوانند حق و باطل را تمییز دهند و راهی برای تمییز حق از باطل وجود نداشته باشد. در چنین موقعیتی نه با فعالیتهای تبلیغی و نه با پول میتوان اقدامی انجام داد. همچنین جنگ و جهاد نیز سودی نمیبخشد؛ زیرا جبهه حق طرفدار ندارد و قدرت و ثروت در دست باطل است. در زمان معاویه، بر اثر تبلیغات و نیز ارعاب و تهدید، فضای خفقانآوری بر جامعه حاکم شده بود. مخالفان را دار میزدند یا ترور میکردند؛ نه کسی به خود جرئت قیام میداد و نه نیرو و توانی برای کسی مانده بود. در چنین شرایطی جامعه نیازمند حرکتی بود که از یک نفر یا یک گروه کوچک بر نمیآمد. تبلیغ نیز تأثیری نداشت؛ چون تمام ابزار آن در اختیار امویان بود و فریاد امام علیه السلام فقط به گوش گروه معدودی میرسید، و تا بیست سال، حضرت مجبور بود پنهانی و در خفا، با یاران و اصحاب خود صحبت کنند.
در این موقعیت، بهترین اقدام، همان کاری بود که امام حسین علیه السلام انجام داد. آن حضرت در جامعه اسلامی چنان حرکتی به وجود آورد که تا قیامت تأثیر آن بر جای خواهد بود. لرزهای که پدید آورد، باقی خواهد ماند و باز نخواهد ایستاد. قیام سیدالشهدا علیه السلام واقعهای است که نمیتوان آن را تحریف کرد و تفسیر غلطی از آن ارائه داد؛ در حالی که هر آیه محکمی را در قرآن میتوان به غلط تفسیر کرد و معنای آن را با تفسیر اشتباه تحریف کرد، و آن را با قرائت جدیدی بازخواند. حدیث را نیز به سادگی میتوان دروغ، جعلی و از اسرائیلیات قلمداد کرد یا در نهایت، میتوان گفت این معنا و مفهوم یک نوع قرائت است، و برای آن قرائت دیگری نیز میتوان یافت. به مراجع تقلید نیز میگویند شما فهمتان را مطلق نکیند؛ قرائتهای دیگری نیز هست. اما حرکت امام حسین علیه السلام تحریفناپذیر است و نمیتوان از آن تفسیر دیگری ارائه کرد. تنها تفسیر قیام حضرت این است که آنان گروهی پاکباز بودند که در راه خدا و برای احیا دین، جان خود و عزیزانشان را فدا کردند. تا به حال، هیچ تاریخنگار و انسان باانصافی تفسیر دیگری برای داستان کربلا بیان نکرده است. البته امروز کسانی یافت شدهاند که ممکن است قرائتهای جدیدی از واقعه کربلا داشته باشند و بگویند اقدام امام حسین علیه السلام اشتباه بود و واقعه کربلا عکسالعمل خشونت جدش در برابر بنیامیه بود؛ زیرا جد امام حسین علیه السلام پدر آنان را کشته بود؛ آنان نیز در کربلا فرزندان او را کشتند. این شیطانیترین تفسیری است که تا به امروز از حماسه کربلا صورت گرفته و تاکنون چنین تعبیری سابقه نداشته است. پیش از این، دوست و دشمن، مسلمان و کافر، مشرک و بتپرست، همه در مقابل داستان کربلا سر تعظیم فرود آوردهاند.
این گونه بود که حسین علیه السلام مصباح هدایت شد؛ چراغ فروزانی که توفان دشمنیها و دینستیزیهای دشمنان هرگز نمیتواند آن را خاموش سازد.
این نیز مصداق دیگری برای نهی از منکر به معنای عام آن است. امام حسین علیه السلام همان گونه که فرموده بود، به هدف خود از نهی از منکر دست یافت: ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر. حاصل این نهی از منکر و امر به معروف نیز عبارت بود از هدایت و شناساندن حق و باطل به انسانها، و این اصل وظیفه انبیا و اولیای خداست. بعد از انجام وظیفه هدایتگری، اگر مردم حاضر شدند رهبری آنان را بپذیرند، ایشان حکومت نیز تشکیل میدهند. اگرچه تشکیل حکومت وظیفه آنان است، این تکلیف در صورتی شکل میگیرد که مردم پذیرش داشته باشند و آنان را یاری کنند؛ چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه شقشقیه فرمود:
لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر... لألقیت حبلها علی غاربها؛ اگر جمعیت بسیاری حاضر نمیشدند و یاری نمیدادند که حجت تمام شود... هر آینه مهار شتر خلافت را بر کوهان آن میانداختم.
زمانی که مردم حاضر شدند و یاری کردند، من نیز به وظیفه خود عمل میکنم. بدین ترتیب اما اگر مردم حاضر نشدند وظیفه تشکیل حکومت ساقط میشود، ولی وظیفه هدایت باقی است. وظیفه هدایتگری انبیا و اولیا را در دوران غیبت آنان، عالمان دین بر عهده دارند: العلماء ورثة الانبیاء.(219) پس این وظیفه هیچگاه برداشته نمیشود، و اگر راه دیگری نباشد، باید مانند امام حسین علیه السلام مردم را با شهادت خویش هدایت کرد، و بدین شیوه، حق و باطل را به آنان نشان داد. در این صورت، اگر مردم انصاف داشته باشند، در مییابند که این کار به خاطر وظیفه دینی صورت گرفته است. البته موارد این گونه امر به معروف و نهی از منکر بسیار نادر است. از سویی، تشخیص چنین وظیفهای نیازمند آگاهی فراوانی است، و گذشتن از همه چیز برای ادای تکلیف و امر به معروف و نهی از منکر، فداکاری بسیاری میطلبد؛ از این روی چنین شخصیتهای به ندرت یافت میشوند.