تربیت
Tarbiat.Org

آذرخش کربلا
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

جهاد و شهادت‏طلبی برای بیدار کردن جامعه‏

آن‏گاه که دولت اسلامی و مردم مسلمان با منکرات، به ویژه آنها که به کل جامعه اسلامی مربوط می‏شود، مقابله کردند، هدف تأمین شده است؛ اما گاه چنان است که دولت اسلامی به وظیفه خود عمل نمی‏کند و مسلمانان نیز وظیفه‏شناس نیستند و در انجام تکالیف خود کوتاهی می‏ورزند. این امر در تاریخ مصادیق پرشماری داشته است، و از مسلمانان، بی‏وفاییهای فراوانی دیده شده است و هیچ دور از ذهن نیست که اکثریت مردم مسلمان در انجام وظایف اسلامی خود کوتاهی کنند.
از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام تا زمان شهادت سیدالشهدا علیه السلام، بیست سال طول کشید. در این مدت که امام حسین علیه السلام در مدینه حضور داشت، کسانی قدرت را در دست داشتند که ادعای مسلمانی می‏کردند. آنان بت‏پرست و منکر خدا نبودند؛ در ظاهر، پیامبر صلی الله علیه و اله و احکام دین را انکار نمی‏کردند؛ خود را خلیفه رسول الله صلی الله علیه و اله می‏خواندند؛ نماز می‏گزاردند؛ و نماز جمعه می‏خواندند. عمر بن سعد، روز عاشورا، قبل از اینکه حمله به اردوگاه امام حسین علیه السلام را آغاز کند، نماز خواند و سپس گفت:
یا خیل الله ارکبی و بالجنة أبشری؛(217) ای لشکر خدا سوار شوید و به بهشت مژده یابید.
همچنین مردمی که در زمان سیدالشهدا علیه السلام می‏زیستند، همه نماز می‏خواندند و ادعای مسلمانی داشتند، و حکومت نیز اسلامی بود. در چنین وضعیتی سیدالشهدا علیه السلام تا بیست سال نتواست از عدم مشروعیت حکومت دم بزند، مگر به صورت سرّی و خصوصی، و با افرادی معدود و از همین روی بود که پس از مرگ معاویه حضرت، در ظاهر، به حاکم مدینه تسلیت گفت.
در دوره‏های بعد نیز امامان معصوم علیهم السلام نمی‏توانستند صریحا به مردم بگویند که حکومتها باطل‏اند؛ زیرا خلفا به نام اسلام حکومت می‏کردند، نه با نام کفر. اگر هم منکر خدا بوند، اظهار نمی‏کردند و به نام خلیفه رسول الله صلی الله علیه و اله حکم می‏راندند؛ چنان که هارون پیش از زندانی کردن امام موسی بن جعفر علیه السلام بر سر مزار پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله رفت و عذرخواهی کرد که یا رسول الله صلی الله علیه و اله، من فرزند تو را برای تأمین مصلحت جامعه اسلامی و ایجاد امنیت و رفع اختلاف از جامعه، زندانی می‏کنم.(218)
گاهی شرایط به گونه‏ای است که تنها می‏توان با فعالیتهای فرهنگی متفرق و پنهانی، اصل دین مردم را حفظ کرد، به این امید که روزی معرفت آنان رشد یابد و بتوانند کارهای مهم‏تری انجام دهند. تقریبا از زمان امام سجاد علیه السلام به بعد، به دلایل مختلفی، تمام معصومان علیهم السلام چنین برنامه‏ای داشتند. عده‏ای مسلمان در محضر ائمه علیهم السلام و با تلاش آن بزرگواران، بر اساس فرهنگ اسلامی تربیت یافتند، و در اطراف بلاد اسلامی پراکنده شدند و برای هدایت مردم تلاش کردند. شاهد این مدعا، بارگاههای پرشمار امام‏زادگانی است که تحت تأثیر تربیت ائمه اطهار علیهم السلام، در مناطق مختلف، و در اقصا نقاط سرزمینهای اسلامی به ارشاد و هدایت مردم می‏پرداختند و فعالیتهای آنان در فعالیتهای فرهنگی منحصر بود و می‏کوشیدند تا اصل دین مردم از بین نرود.
همچنین بخشی از فرمایش امام حسین علیه السلام در منی به نخبگان این بود که «من می‏ترسم اصل حق گم شود». به این ترتیب حضرت علیه السلام نگران وضعی بود که مردم نتوانند حق و باطل را تمییز دهند و راهی برای تمییز حق از باطل وجود نداشته باشد. در چنین موقعیتی نه با فعالیتهای تبلیغی و نه با پول می‏توان اقدامی انجام داد. همچنین جنگ و جهاد نیز سودی نمی‏بخشد؛ زیرا جبهه حق طرفدار ندارد و قدرت و ثروت در دست باطل است. در زمان معاویه، بر اثر تبلیغات و نیز ارعاب و تهدید، فضای خفقان‏آوری بر جامعه حاکم شده بود. مخالفان را دار می‏زدند یا ترور می‏کردند؛ نه کسی به خود جرئت قیام می‏داد و نه نیرو و توانی برای کسی مانده بود. در چنین شرایطی جامعه نیازمند حرکتی بود که از یک نفر یا یک گروه کوچک بر نمی‏آمد. تبلیغ نیز تأثیری نداشت؛ چون تمام ابزار آن در اختیار امویان بود و فریاد امام علیه السلام فقط به گوش گروه معدودی می‏رسید، و تا بیست سال، حضرت مجبور بود پنهانی و در خفا، با یاران و اصحاب خود صحبت کنند.
در این موقعیت، بهترین اقدام، همان کاری بود که امام حسین علیه السلام انجام داد. آن حضرت در جامعه اسلامی چنان حرکتی به وجود آورد که تا قیامت تأثیر آن بر جای خواهد بود. لرزه‏ای که پدید آورد، باقی خواهد ماند و باز نخواهد ایستاد. قیام سیدالشهدا علیه السلام واقعه‏ای است که نمی‏توان آن را تحریف کرد و تفسیر غلطی از آن ارائه داد؛ در حالی که هر آیه محکمی را در قرآن می‏توان به غلط تفسیر کرد و معنای آن را با تفسیر اشتباه تحریف کرد، و آن را با قرائت جدیدی بازخواند. حدیث را نیز به سادگی می‏توان دروغ، جعلی و از اسرائیلیات قلمداد کرد یا در نهایت، می‏توان گفت این معنا و مفهوم یک نوع قرائت است، و برای آن قرائت دیگری نیز می‏توان یافت. به مراجع تقلید نیز می‏گویند شما فهمتان را مطلق نکیند؛ قرائتهای دیگری نیز هست. اما حرکت امام حسین علیه السلام تحریف‏ناپذیر است و نمی‏توان از آن تفسیر دیگری ارائه کرد. تنها تفسیر قیام حضرت این است که آنان گروهی پاکباز بودند که در راه خدا و برای احیا دین، جان خود و عزیزانشان را فدا کردند. تا به حال، هیچ تاریخ‏نگار و انسان باانصافی تفسیر دیگری برای داستان کربلا بیان نکرده است. البته امروز کسانی یافت شده‏اند که ممکن است قرائتهای جدیدی از واقعه کربلا داشته باشند و بگویند اقدام امام حسین علیه السلام اشتباه بود و واقعه کربلا عکس‏العمل خشونت جدش در برابر بنی‏امیه بود؛ زیرا جد امام حسین علیه السلام پدر آنان را کشته بود؛ آنان نیز در کربلا فرزندان او را کشتند. این شیطانی‏ترین تفسیری است که تا به امروز از حماسه کربلا صورت گرفته و تاکنون چنین تعبیری سابقه نداشته است. پیش از این، دوست و دشمن، مسلمان و کافر، مشرک و بت‏پرست، همه در مقابل داستان کربلا سر تعظیم فرود آورده‏اند.
این گونه بود که حسین علیه السلام مصباح هدایت شد؛ چراغ فروزانی که توفان دشمنیها و دین‏ستیزیهای دشمنان هرگز نمی‏تواند آن را خاموش سازد.
این نیز مصداق دیگری برای نهی از منکر به معنای عام آن است. امام حسین علیه السلام همان گونه که فرموده بود، به هدف خود از نهی از منکر دست یافت: ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر. حاصل این نهی از منکر و امر به معروف نیز عبارت بود از هدایت و شناساندن حق و باطل به انسانها، و این اصل وظیفه انبیا و اولیای خداست. بعد از انجام وظیفه هدایتگری، اگر مردم حاضر شدند رهبری آنان را بپذیرند، ایشان حکومت نیز تشکیل می‏دهند. اگرچه تشکیل حکومت وظیفه آنان است، این تکلیف در صورتی شکل می‏گیرد که مردم پذیرش داشته باشند و آنان را یاری کنند؛ چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه شقشقیه فرمود:
لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر... لألقیت حبلها علی غاربها؛ اگر جمعیت بسیاری حاضر نمی‏شدند و یاری نمی‏دادند که حجت تمام شود... هر آینه مهار شتر خلافت را بر کوهان آن می‏انداختم.
زمانی که مردم حاضر شدند و یاری کردند، من نیز به وظیفه خود عمل می‏کنم. بدین ترتیب اما اگر مردم حاضر نشدند وظیفه تشکیل حکومت ساقط می‏شود، ولی وظیفه هدایت باقی است. وظیفه هدایتگری انبیا و اولیا را در دوران غیبت آنان، عالمان دین بر عهده دارند: العلماء ورثة الانبیاء.(219) پس این وظیفه هیچ‏گاه برداشته نمی‏شود، و اگر راه دیگری نباشد، باید مانند امام حسین علیه السلام مردم را با شهادت خویش هدایت کرد، و بدین شیوه، حق و باطل را به آنان نشان داد. در این صورت، اگر مردم انصاف داشته باشند، در می‏یابند که این کار به خاطر وظیفه دینی صورت گرفته است. البته موارد این گونه امر به معروف و نهی از منکر بسیار نادر است. از سویی، تشخیص چنین وظیفه‏ای نیازمند آگاهی فراوانی است، و گذشتن از همه چیز برای ادای تکلیف و امر به معروف و نهی از منکر، فداکاری بسیاری می‏طلبد؛ از این روی چنین شخصیتهای به ندرت یافت می‏شوند.