حوادث تاریخی گذشتگان پیوسته با نوعی ابهام و تحریف همراه بوده است، و تاریخ حیات انبیا و اولیا نیز از این امر مستثنا نیست. وقتی درباره زندگی آنان مطالعه میکنیم، درمییابیم که آنان در زمان خودشان نیز با ابهام آمیخته بوده و این ابهامها بعد از وفاتشان به مرور فزونتر گشته است. پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله مانند سایر انبیا، به زشتترین تهمتها متهم میشد. برای مثال، میگفتند این شخص عقلش را از دست داده و مجنون شده است؛ به سخنانش گوش ندهید؛ یا اینکه به ایشان نسبت ساحری و جادوگری میدادند و به جوانان سفارش میکردند که انگشت در گوش خود بگذارند تا صدای او را نشنوند؛ میگفتند که او با سخنش آنان را افسون میکند. درباره دروغها و تهمتهایی نیز که بعد از وفات آن حضرت درباره او مطرح ساختند، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله، خود، پیشبینی فرموده بودند که بعد از وفاتشان، کسانی که خود را از پیروان آن حضرت قلمداد میکردند، به ایشان دروغهایی ببندند؛ چنان که فرمود:
قد کثرت علی الکذابة و ستکثر؛(36) دروغ بستن بر من زیاد شده و به زودی بعد از من کسان زیادی به دروغ، احادیثی را از قول من نقل خواهند کرد.
سپس ایشان معیار و ملاکی برای تشخیص حدیث راست از دروغ تعیین کرده، فرمودند روایات را بر قرآن کریم عرضه کنند، اگر مخالف قرآن بود، بدانند که صحیح نیست. بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله نیز امامان معصوم علیهم السلام - به منزله کارشناسان علوم الاهی - بارها احادیث ساختگی را پالایش کردند. در زمان امام صادق علیه السلام نیز چنین شرایطی پیش آمد. از جمله کسانی که جعل حدیث میکردند، ابوالخطاب بود و امام صادق علیه السلام احادیث ساختگی او را تصفیه و احادیث صحیح را معرفی کردند.(37) این کار یک بار نیز در زمان امام رضا علیه السلام انجام گرفت و آن حضرت روایات را تصحیح فرمودند، و کتاب عیون اخبار الرضا علیه السلام بر همین اساس نوشته شد. بر این اساس، میتوان گفت احادیثی که به طور قطع از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله صادر شده، در قیاس با احادیث جعلی و ساختگی زیاد نیست و روایات دروغین بسیاری در کتابهای حدیثی شیعه و سنی پراکنده هستند.
در زمینه تحریف واقعیتها و حوادث گذشته، میتوان مثالهایی از سیره پیامبر صلی الله علیه و اله ذکر کرد. مسئله جانشینی پیامبر یکی از این نمونههاست. آن حضرت از روزی که دعوت خود را علنی ساخت، علی علیه السلام را جانشین خود معرفی کرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله طبق دستور قرآن - وأنذر عشیرتک الأقربین - (38) همه عموها، عموزادگان و اقوام و خویشان را دعوت کرد و فرمود: هر کس پیش از همه به من ایمان بیاورد، جانشین من خواهد بود. در این هنگام، کسی جز علی علیه السلام - که نوجوانی ده یا سیزده ساله بود - به آن حضرت جواب مثبت نداد. پیامبر صلی الله علیه و اله در این جلسه حضور داشتند، با تمسخر به ابوطلب گفتند: طولی نمیکشد که تو باید تابع فرزندت شوی.(39)
پیغمبر صلی الله علیه و اله در زمان حیاتشان، بارها، و به شکلهای مختلف بر مسئله جانشینی علی علیه السلام تأکید ورزیدند. برای مثال، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله خطاب به علی علیه السلام فرمودند:
أنت منی بمنزلة هارون من موسی الا أنه لا نبی بعدی؛(40) تو برای من مانند هارون برای موسی هستی، با این فرق که بعد از من پیامبری نخواهد بود.
سرانجام پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله هفتاد روز قبل از وفاتشان، در غدیر خم، دستور دادند مسلمانان در گرمای سوزان جمع شوند، در حالی که عدهای متعجب بودند که چرا پیامبر در گرمای ظهر چنین دستوری صادر میکنند. آنگاه علی علیه السلام را بر منبری از جهاز شتران بالا بردند و جانشینی او را به مردم اعلان کرده، فرمودند: من کنت مولاه فهذا علی مولاه.(41) بدین ترتیب، پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله در آخرین روزهای زندگیشان، به صورت علنی و رسمی، علی علیه السلام را جانشین خود معرفی کردند، در حالی که بعد از گذشت هفتاد روز از واقعه غدیر خم، آنگاه که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله رحلت کردند، همان مسلمانانی که در غدیر خم حضور داشتند، در سقیفه بنی ساعده جمع شدند تا برای ایشان جانشین تعیین کنند. برخی گفتند باید جانشین پیامبر از مهاجرین باشد؛ بعضی گفتند باید از انصار باشد؛ برخی دیگر گفتند دو امیر برگزینیم: امیری از انصار و امیری از مهاجرین: منا أمیر و منکم أمیر.(42) ولی هیچ سخنی از سفارش و فرمان پیامبر صلی الله علیه و اله در غدیر خم به میان نیامد و هیچگاه یادآور نشدند که در غدیر خم چه گذشت و پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله درباره علی علیه السلام چه فرمود. بدین ترتیب هم سخنان پیغمبر صلی الله علیه و اله و هم رفتار آن حضرت تحریف شد. حتی برخی از همسران پیامبر نیز به آن حضرت تهمت میزدند، و سوره تحریم بر این مطلب دلالت دارد.
از جمله تحریف وقایع گذشته، تحریف شخصیت امیرالمؤمنین علیه السلام است. عدالت و عبادت دو صفت متمایز علی علیه السلام است و هرگاه نام مبارک علی علیه السلام ذکر شود، این دو صفت به ذهن خطور میکند. علی علیه السلام در هنگام کار در مزرعه نیز نماز نافله میخواند. او در شبانه روز پانصد یا هزار رکعت نماز به جای میآورد، و همگان این اوصاف او را میشناختند. با وجود این، در میان مردم شام طوری تبلیغ شده بود که وقتی خبر رسید، علی علیه السلام در مسجد کوفه به شهادت رسیده است، مردم شام گفتند: «مگر علی علیه السلام نماز میخواند؟!» و همین طور سایر امامان معصوم علیهم السلام و بزرگان دین، هر کدام به گونههایی مختلف آماج تهمتها قرار گرفتند. حتی از همین قرآن که بالاترین حجت بر تمام خلق است و از روزی که حضرت آدم علیه السلام خلق شده تا پایان زندگی انسان بر روی کره زمین، حجتی رساتر، روشنتر و هدایتگرتر از آن نخواهد بود، پیوسته تفسیرهای غلط ارائه دادهاند. همه فرقههای مسلمین با اختلافاتی که در مذاهبشان دارند، به نحوی، به آیات قرآن تمسک میجویند: چه برای اثبات یک مسئله، چه برای نفی آن، هر دو گروه به آیاتی از قرآن تمسک میجویند، و قرآن را به نحوی مبهم، به خدمت میگیرند. اینکه چرا قرآن به گونهای است که میتوان از آن تفسیرهای مختلفی ارائه کرد، مسئلهای جداگانه است و به بررسیها و بحثهای مفصل نیاز دارد؛ ولی به طور قطع، میتوان گفت که در این مسائل تعمدهایی نیز در کار بوده و کسانی به عمد میخواهند قرآن را طبق رأی خویش تفسیر کنند. ترور شخصیتها، تهمتها و افتراها درباره حجتهای الاهی از جمله تحریفهای معنوی است. روشنترین حجت خدا قرآن است که این ابهامها در تفسیر آن وجود دارد. برترین انبیا، پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله و افضل اوصیا، امیر مؤمنان علیه السلام بودند که این گونه ابهامها درباره آنان پدید آمده است. پس از گذشت بیست و پنج سال از وفات پیامبر صلی الله علیه و اله، اولین کسانی که با امیرالمؤمنین بیعت کردند، همان اصحاب نزدیک پیامبر و بعضی از اقوام و خویشان علی علیه السلام بودند - از جمله زبیر که پسر عمه پیغمبر صلی الله علیه و اله و علی علیه السلام بود - ولی پس از گذشت چند روز از بیعتشان، علی علیه السلام را قاتل عثمان خواندند و به بهانه خون خواهی عثمان، با او جنگیدند. آنان بسیاری از مردم را درباره کشته شدن عثمان به اشتباه انداختند و اینگونه شایع کردند که عثمان به دست علی علیه السلام کشته شده است، و خود را خونخواه او جلوه دادند و جنگ جمل را به راه انداختند. همچنین امروز سیره و شخصیت پیامبر صلی الله علیه و اله با توجه به اطلاعات موجود در منابع اهل سنت، در هالهای از ابهام قرار داد؛ از این جمله، اختلافی است که در نحوه وضو گرفتن آن حضرت وجود دارد. پیغبمبر اکرم صلی الله علیه و اله طی بیست و سه سال رسالت خود، با مردم محشور بود و آنان همیشه رفتار و کردار وی را به چشم خود میدیدند. با وجود این، آیا ممکن است مردم در طول بیست و سه سال ندیده باشند که پیامبر صلی الله علیه و اله چگونه وضو میگیرد؟ آیا ممکن است چنین مسئلهای برای مردم مخفی بماند؟ دست کم ده سال مهاجرین و انصار در مدینه دیده بودند که پیامبر صلی الله علیه و اله چگونه وضو میگیرد. حتی بسیار میشد که مسلمانان آب وضوی پیغبر صلی الله علیه و اله را برای تبرک میبردند.(43) اما مدتی پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و اله، این مسئله مطرح شد که هنگام وضو گرفتن، دستها را چگونه باید شست. اگرچه مردم میخواستند به پیامبر صلی الله علیه و اله اقتدا کنند و به رفتار ایشان تأسی جویند، عواملی شیطانی در کار بودند که میکوشیدند در سیره پیامبر ابهام ایجاد کنند.
در میان حوادث گذشته و گفتار و رفتار انبیا و اولیا، چیزی که قابل تحریف و تغییر نیست و نمیتوان آن را به غلط تفسیر کرد، قیام سیدالشهدا علیه السلام است؛ قیامی که برای ترویج دین صورت گرفت، و طی آن، امام حسین علیه السلام و تمام یارانش و حتی طفل شیرخوارهاش به شهادت رسیدند. هیچ کس تاکنون نتوانسته است این مطلب تاریخی را تحریف کند. گرچه درباره پارهای از جزئیات حادثه عاشورا - همچون شمار سپاه عمر سعد - اختلافاتی به چشم میخورد، در حادثه کربلا اموری هست که تحریفپذیر نیست. یکی از این امور، اصل حادثه است، و دیگر اینکه امام حسین علیه السلام برای احیای دین قیام کرد و در این راه، خود و یارانش شهید شدند و اهل بیتش به اسارت رفتتند. از این روی، درباره حادثه کربلا، نه میتوان اصل حادثه را انکار کرد، و نه میتوان هدف آن را به گونهای دیگر جلوه داد؛ زیرا برای رسیدن به مقام و ریاست، راهی به مراتب بهتر و آسانتر از این قیام وجود داشت. کسی که در پی مقام است، هنگامی که جانش به خطر افتد، بالاخره راهی برای صلح میجوید و به هر طریق میکوشد تا خود را نجات دهد؛ در حالی که هم در شب عاشورا و هم در روز عاشورا به حضرت پیشنهاد کردند که با یزید بیعت کند تا در امان بماند؛ ولی ایشان نپذیرفت و فرمود: هیهات منی الذلة.(44) حتی در میان سپاه عمر سعد کسانی بودند که تا روز عاشورا امید داشتند قضیه با صلح خاتمه یابد؛ چنان که این مطلب در ماجرای توبه حر کاملاً مشهود است.
افزون بر این، با توجه به موارد ذیل، امام حسین علیه السلام میدانست که کشته خواهد شد:
الف) احادیث فراوانی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله رسیده بود مبنی بر اینکه امام حسین علیه السلام شهید خواهد شد، و اطرافیان و اصحاب پیامبر صلی الله علیه و اله، این احادیث را شنیده بودند؛ به گونهای که آن حضرت حتی قاتل خود را میشناخت؛(45)
ب) امام حسین علیه السلام از راه الهام غیبی و علم امامت، به شهادت خود آگاهی داشت؛ چنان که فرموده است:
کأنی بأوصالی یتقطعها عسلان الفلوات بین النواویس و کربلا؛(46)
گویا میبینم که بین نواویس و کربلا، گرگهای بیابان بند از بند من جدا میکنند.
همچنین رویاها و خوابهای صادقی در این باره دیده شد. کاروان امام علیه السلام هنگام ظهر، در منزل ثعلبیه فرود آمد. امام علیه السلام به خواب سبکی فرو رفت. وقتی از خواب بیدار شد، به فرزندش علی اکبر فرمود: «فرزندم، این ساعت، زمانی است که رؤیا در آن کاذب نیست. اندک ساعتی به خواب رفتم؛ کسی را دیدم که سوار بر اسب ایستاده، به من گفت: ای حسین، مرگ با شما میرود و شما را سوی بهشت میراند. پس فهمیدم که کشته خواهیم شد».(47) با این حال، امام حسین علیه السلام اهل و عیالش را نیز با خود برد، و به این ترتیب هرگز نمیتوان گفت این کار امام علیه السلام نیز برای رسیدن به مال و ریاست بوده است. هرچند ممکن است - کسانی نظیر پارهای از ناصبیها که منسوب به اسلام هستند - عملکرد امام را نادرست بدانند، اما میپذیرند که آن حضرت این کار را برای احیای دین انجام داد.
واقعه عاشورا تأثیرات انکار ناپذیری، از جمله راهنمایی انسانها، و آموختن درس فداکاری به آنان دارد، و در نهایت، حجت را بر همه مسلمانان تمام کرده است که اگر وضعیتی نظیر اوضاع زمان امام حسین علیه السلام پدید آمد آنان میباید همان شیوه امام را پیشه سازند. اما به هر روی، هر کس به این حادثه توجه کند، نور هدایت در دلش میتابد و وجدانش بیدار میشود؛ عواطف مذهبی او شکوفا میگردد و احساس مسئولیت در دلش پدید میآید.
شهادت و فداکاری امام حسین علیه السلام و خاندان و یارانش موجب ایجاد مسئولیت و حساسیت در قبال شریعت مقدس اسلام میشود، که آن حضرت چراغ هدایت است: ان الحسین... مصباح هدی و سفینة نجاة.(48) این چراغ تا روز قیامت فراروی انسانها برافروخته است و راه نجات و هدایت را نشان خواهد داد. مسلمانان و به ویژه شیعیان، از همان روزهای نخست، به زنده نگاه داشتن واقعه کربلا اهتمام میورزیدند؛ از جمله این امر را میتوان در حرکت توابین و گریستن آنان برای مصیبت امام حسین علیه السلام در کنار قبر شریف آن حضرت و نیز فداکارشان در خونخواهی امام حسین علیه السلام جستوجو کرد.(49) همچنین است قداستی که خاک کربلا یافت و شیعیان و دوستداران خاندان پیامبر از آن برای شفای دردهای صعبالعلاج بهره میجستند. از سوی دیگر، خواست خدا بر این بود که نام و یاد امام حسین علیه السلام به منزله راهنمای انسانها جاودانه بماند؛ از این روی، معاندان هرچه کوشیدند یاد و خاطره آن حضرت را محو کنند، راه به جایی نبردند. این کوششهای شوم از قرون نخستین هجری تا امروز ادامه داشته است. برای نمونه، در عصر رضاشاه عزاداری امام حسین علیه السلام ممنوع بود؛ واعظان اجازه نداشتند لباس روحانیت بپوشند؛ صدای مرثیهخوانی نباید از مکانی بلند میشد، و هیچ مجلسی نمیبایست به نام امام حسین علیه السلام تشکیل میگردید.
اما باید پرسید مگر نام سیدالشهدا علیه السلام چه خطری برای حکومت پهلوی داشت. چرا این قدر با احیای یاد آن حضرت دشمنی میکردند؟(50) چرا امروز نیز به گونهای برنامهریزی شده، با نام سیدالشهدا علیه السلام دشمنی میورزند؟ این معاندان که خود را روشنفکر دینی میدانند، در واقع، نه از دین بهرهای دارند و نه از فکر روشن، اثری. آنان اصرار میورزند که شهادت امام حسین علیه السلام رویدادی عادی یا واکنشی در برابر خشونت پیغمبر صلی الله علیه و اله بوده است: پیامبر صلی الله علیه و اله در جنگ بدر با بنیامیه خشونت کرد؛ در مقابل، بنیامیه نیز در کربلا آتش جنگ را برافروختند و پسر پیامبر صلی الله علیه و اله و یارانش را کشتند و این عمل نتیجه آن خشونت بود.(51)
البته در جنگ بدر، شماری از مسلمانان نیز کشته شدند ولی کشتگان کفار بیشتر بود و خدای تعالی مسلمانان را پیروز ساخت. میگویند: چون در جنگ بدر پیغبمر صلی الله علیه و اله با بنیامیه با خشونت برخورد کرد، فرزندان بنیامیه نیز با اولاد پیامبر صلی الله علیه و اله همان گونه رفتار کردند. این امری طبیعی و عکسالعمل رفتار پیامبر صلی الله علیه و اله با بنیامیه بوده است. بهزعم این روشنفکران، درس عبرت از واقعه عاشورا این است که در برابر هیچ کس نباید خشونت به خرج داد تا موجب خشونت متقابل نشود. در نظر این افراد، جهاد، دفاع و امر به معروف و نهی از منکر باید تعطیل شود تا کسی به دیگری کاری نداشته باشد، و این دستور خداوند در قرآن بیپایه است که میفرماید:
قاتلوهم یعذبهم الله بأیدیکم و یخزهم و ینصرکم علیهم ویشف صدور قوم مؤمنین؛(52) با مشرکین بجنگید تا خدا آنها را به دست شما عذاب کند و رسوایشان کند و شما را بر آنها پیروز کند تا دلهای مؤمنان شاد شود.
ایشان عمل پیغمبر صلی الله علیه و اله را در جنگ بدر اشتباه میدانند؛ زیرا نتیجهاش کشته شدن فرزندش در کربلا بود؛ اما یزید و یزیدیان را تبرئه میکنند؛ چرا که کار آنان واکنشی طبیعی بیش نبود. این نوع تلقی از اسلام، «اسلام مدرن» و «قرائت جدید از اسلام» خوانده میشود! این قرائت، نگرهای است که میان جوانان معصوم ترویج میشود تا آنان بعد از این، امام حسین علیه السلام را این گونه بشناسند. این دشمنیها از آن روست که امام حسین علیه السلام چراغ هدایت و مانع گمراهی و ضلالت انسانهاست؛ وظیفه مردم را درباره حمایت از دین روشن میسازد؛ در سیره او غیرتمندی به بهانه تساهل و تسامح، کنار نمیرود. امام حسین علیه السلام فرمود: هیهات منا الذلة، و از این روی نتوانستند او را با مال و قدرت بفریبند، و پیروان امام حسین علیه السلام نیز به او اقتدا میکنند.