بیان شد که تعلیم و آموزش میتواند سه شاخه داشته باشد: تعلیم جاهل، تذکر غافل و ارشاد ضال. صورت اول این است که کسی در جامعه اسلامی از معارفی بیبهره باشد ولی هنوز برای او شرایطی فراهم نیامده که بتواند معلومات لازم را درباره دین کسب کند. چنین فردی را باید تعلیم داد. این یکی از مصادیق امر به معروف به معنای عام آن است. معنای دوم این است که کسی به نحوی به مسئله علم داشته باشد، اما در شرایطی واقع شده که اصلا از وجود چنین حکمی و مسئلهای غفلت کرده است. به هر حال، جهتگیریها و موضعگیریهای انسان تابع ذهنیات اوست. اکثر ذهنیات مردم نیز تابع شرایط محیط و متأثر از دیدنیها و شنیدنیهاست. توجه انسان به مسائل، غالبا تابع شرایط محیط است. اگر محیط آلوده، تاریک و فاسد باشد، ممکن است بسیاری از مردم از تکالیف خود غافل شوند و اگر به ایشان گفته شود که در اسلام فلان تکلیف وجود دارد، میپذیرند؛ اما از اینکه خودشان نیز چنین تکلیفی دارند و باید انجام دهند، غافلاند. در این زمینه، امر به معروف و نهی از منکر همان «تذکر دادن به غافل»، یا تنبیه به معنای لغوی آن، یعنی بیدار کردن، است.
مصداق سوم، «ارشاد ضال» است. کسی که معرفت صحیح ندارد، ولی خود را دارای شناخت لازم میداند جاهل مرکب است. چنین کسی گمان میکند که وظیفه خود را میداند، ولی اشتباه میکند. برای ارشاد و راهنمایی چنین کسی باید به او گفت که اشتباه میکند، و راه و مقصد صحیح را به او شناساند. این ارشاد ضال است؛ ارشاد کسی که گمراه است. این سه وظیفه امر به معروف از قبیل تعلیم است. تعلیم نیز گاه به صورت فردی است. هر کس در خانواده خود و میان فرزندانش مسئولیت دارد که اگر فردی از آنها جاهل، گمراه و غافل باشد، باید او را تعلیم دهد و ارشاد کند. خدای تعالی میفرماید:
یا أیها الذین آمنوا قوا أنفسکم و أهلیکم نارا وقودها الناس و الحجارة؛(221)
ای کسانی که ایمان آوردهاید، خود و خانواده خویش را از آتش دوزخ نگاه دارید که هیزم آن مردم و سنگ میباشد.
انسان همان گونه که مکلف است به وظایف شخصی خود عمل کند، مکلف است که به خانواده، نزدیکان و کسانی که تحت تأثیر فکر اویند. نیزآموزش دهد. این وظیفه در سطح بالاتر، برای عالمان و کسانی که در این مسائل تخصص دارند، تکلیفی است سنگینتر، وسیعتر و عمیقتر که باید در جامعه انجام دهند، و زمانی که جامعه به دست نهادهای مختلف اداره میشود، باید نهاد خاصی این مهم را بر عهده گیرد. گفتنی است در جوامع پیشین که به صورت ساده اداره میشد، اینگونه وزارتخانهها و تقسیمات به صورت امروزی رایج نبود؛ برای مثال در صدر اسلام، حداکثر سه نفر کارهای حکومتی منطقهای را انجام میدادند: شخصی را به عنوان والی و حاکم میفرستادند، و شخص دیگری را به عنوان معلم و قاری، یعنی کسی که قرآن بلد بود و به دیگران تعلیم میداد و غیر عالم بود و در معارف و احکام، مردم به او مراجعه میکردند. شخص سومی را نیز به عنوان خزانهدار میفرستادند که اموال را جمعآوری میکرد و ذیحساب آن بود. به مرور زمان و با گسترش و پیچیدهتر شدن روابط اجتماعی، شمار این نهادها افزایش یافته است تا جایی که امروزه کابینهها و دولتها از بیست تا سی وزارتخانه تشکیل میشود.
در روزگار ما، آموزشهای سهگانه را دستکم سه وزارتخانه به عهده دارند: وزارت آموزش و پرورش که در کنار سوادآموزی و علوم متعارف مادی و دنیوی، موظف است آگاهیهای دینی را نیز به کودکان بیاموزد. در این زمینه باید انصاف داد که در نظام اسلامی و حتی در زمان رژیم گذشته وزارت آموزش و پرورش از بهترین نهادهای بوده که به جامعه خدمت کرده است. این امر دلایلی دارد؛ از جمله اینکه بیشتر کارمندان آن، آموزگاران و دبیرانی هستند که از طبقه متوسط و از کسانی هستند که با محافل دینی سر و کار دارند و باورهای دینی محکمی دارند؛ به همین دلیل، در قبال کارشان احساس مسئولیت میکنند.
وزارت آموزش عالی نیز بخشی از مسئولیت آموزش جامعه را در دانشگاهها عهدهدار است. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز از جمله این نهادهاست، که عنوان ارشاد اسلامی گویای وظیفه آن است. متأسفانه امروزه عملکرد این دو وزارتخانه در حد مطلوب نیست و بهرغم آنکه مقام معظم رهبری چند سالی است که بر اسلامی شدن دانشگاهها تأکید میورزند، کار جدیای در این زمینه صورت نگرفته است؛ شاید به این دلیل که برخی مسئولان آن، عزمی جدی برای این کار ندارند. البته این امر نیز دلایلی دارد؛ از جمله اینکه بسیاری از استادان دانشگاهها و حتی مدیران این نهاد، تحت تأثیر جوّ حاکم بر خارج از کشور هستند؛ زیرا آنان غالبا چند سالی را در اروپا گذراندهاند یا زیردست غربیها بودهاند؛ خلق و خو؛ فرهنگ و معلومات آنان بیشتر به فرهنگ غرب شبیه است تا به فرهنگ اسلام. به طور قطع، کسانی هم که به دست این افراد پرورش یابند، بهتر از آنان نخواهند بود.
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز امروزه عملکرد بسیار ضعیفی دارد، تا جایی که برخی مسؤلان این نهاد تصریح کردهاند که نام اسلامی این نهاد ربطی به دین ندارد؛ وظیفه این وزارتخانه همان وظیفه وزارت فرهنگ و هنر دوران پهلوی است. سر و کار ما با دین مردم نیست؛ ما باید فرهنگ ملی و فرهنگ باستانی و رقص و آواز و اموری از این قبیل را ترویج کنیم؛ زبان فارسی و فرهنگ ملی ایران را باید در کشورهای دیگر رواج دهیم؛ کاری به اسلام نداریم.(222)
در چنین وضعیتی که این نهادهای دولتی به وظیفه اجتماعی خود عمل نمیکنند، مردم وظیفه دارند خود این تکلیف را بر عهده گیرند. در اصل نیز این وظایف بر عهده مردم است، ولی شرایط پیچیده اجتماعی امروز این وظایف را به دولت منتقل ساخته است.
در این مقام، باید وظایف دولت را توضیح داد و اینکه آیا سلسله وظایفی وجود دارد که اصالتا بر عهده دولت بوده، مردم در آن نقشی نداشته باشند؛ یا برعکس، سلسله وظایفی وجود دارد که خود مردم باید انجام دهند، لکن چون از عهده مردم برنمیآید یا آنان به قدر کافی داوطلب انجام آنها نیستند، دولت به نیابت از مردم آنها را سامان میبخشد. آموزش و پرورش از اموری است که بر عهده مردم است و آنان خود باید بکوشند که معارف اسلامی را در جامعه رواج دهند، اما امروزه به لحاظ شرایط اجتماعی، بخشهایی از این وظیفه بر عهده دولت واگذار شده است و دولت باید این امور را سامان دهد و مردم نیز باید از دولت انجام آنها را مطالبه کند. لذا اگر دولت به هر دلیلی این وظیفه را به درستی انجام ندهد، از دوش مردم ساقط نمیشود.
هم اکنون نیز یکی از وظایف مردم به ویژه در شرایطی که دو نهاد آموزش عالی و وزارت ارشاد به وظیفه خود عمل نمیکنند، تعلیم جوانان و نوجوانان است. منظور از این تعلیم واجب، تعلیم امور دینی است. در حالی که مسائل دیگر گاهی ضرورت پیدا میکند، اما آنچه امروزه مورد توجه ماست و آن را از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر میدانیم، آموزههای دینیاند؛ یعنی باید جوانان آنچنان به معارف دینی مجهز شوند که به هیچ وجه، تحت تأثیر جوّ نامطلوبی که به دست دشمنان فکری و عقیدتی اسلام پدید آمده، قرار نگیرند، تا دینشان ضعیف و ایمانشان سست نشود و در اصول و پایههای دین شک نکنند. بخش عظمیی از این مسئولیت بر عهده نهاد روحانیت است. روحانیان باید بکوشند در این زمینهها کتابهایی را در سطوح مختلف بنویسند؛ اساتیدی تربیت کنند؛ کلاسهای مختلف آموزشهای حضوری و غیرحضوری، رسمی و غیر رسمی، محدود و طولانی، کوتاه مدت و درازمدت فراهم کنند، تا جوانان بتوانند از این امکانات بهرهمند گردند.(223) این گونه آموزشها به منزله امر به معروف و نهی از منکر بر ما واجب میشود.
بخش دوم امر به معروف و نهی از منکر، به معنای عام آن، موعظه است. موعظه وظیفهای همگانی است در قبال افراد نزدیک و تحت تکفل و کسانی که انسان در ایشان نفوذ فکری دارد. همه مسلمانان وظیفه دارند، در حد معلومات خود، فرزندانشان را نصیحت کنند، راه خیر و شر را به آنان نشان دهند و ایشان را تشویق کنند که واجبات خود را - اعم از واجبات فردی و اجتماعی - انجام دهند. این مسئولیت را در سطح وسیعتر، افراد و نهادهای دیگر، از جمله وعاظ به عهده دارند. واعظان باید اهمیت این مسئولیت را در اوضاع کنونی دریابند، و در مجالس خود به دنبال رفع نیازهای جامعه باشند. آنان میباید با پرهیز از طرح مباحث کم اهمیت و تکراری لغزشگاههای فراروی جوانان را به ایشان بنمایاند.