تربیت
Tarbiat.Org

آذرخش کربلا
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

وظیفه حکومت و جامعه در زمینه آموزش احکام و معارف‏

بیان شد که تعلیم و آموزش می‏تواند سه شاخه داشته باشد: تعلیم جاهل، تذکر غافل و ارشاد ضال. صورت اول این است که کسی در جامعه اسلامی از معارفی بی‏بهره باشد ولی هنوز برای او شرایطی فراهم نیامده که بتواند معلومات لازم را درباره دین کسب کند. چنین فردی را باید تعلیم داد. این یکی از مصادیق امر به معروف به معنای عام آن است. معنای دوم این است که کسی به نحوی به مسئله علم داشته باشد، اما در شرایطی واقع شده که اصلا از وجود چنین حکمی و مسئله‏ای غفلت کرده است. به هر حال، جهت‏گیریها و موضع‏گیریهای انسان تابع ذهنیات اوست. اکثر ذهنیات مردم نیز تابع شرایط محیط و متأثر از دیدنیها و شنیدنیهاست. توجه انسان به مسائل، غالبا تابع شرایط محیط است. اگر محیط آلوده، تاریک و فاسد باشد، ممکن است بسیاری از مردم از تکالیف خود غافل شوند و اگر به ایشان گفته شود که در اسلام فلان تکلیف وجود دارد، می‏پذیرند؛ اما از اینکه خودشان نیز چنین تکلیفی دارند و باید انجام دهند، غافل‏اند. در این زمینه، امر به معروف و نهی از منکر همان «تذکر دادن به غافل»، یا تنبیه به معنای لغوی آن، یعنی بیدار کردن، است.
مصداق سوم، «ارشاد ضال» است. کسی که معرفت صحیح ندارد، ولی خود را دارای شناخت لازم می‏داند جاهل مرکب است. چنین کسی گمان می‏کند که وظیفه خود را می‏داند، ولی اشتباه می‏کند. برای ارشاد و راهنمایی چنین کسی باید به او گفت که اشتباه می‏کند، و راه و مقصد صحیح را به او شناساند. این ارشاد ضال است؛ ارشاد کسی که گم‏راه است. این سه وظیفه امر به معروف از قبیل تعلیم است. تعلیم نیز گاه به صورت فردی است. هر کس در خانواده خود و میان فرزندانش مسئولیت دارد که اگر فردی از آنها جاهل، گم‏راه و غافل باشد، باید او را تعلیم دهد و ارشاد کند. خدای تعالی می‏فرماید:
یا أیها الذین آمنوا قوا أنفسکم و أهلیکم نارا وقودها الناس و الحجارة؛(221)
ای کسانی که ایمان آورده‏اید، خود و خانواده خویش را از آتش دوزخ نگاه دارید که هیزم آن مردم و سنگ می‏باشد.
انسان همان گونه که مکلف است به وظایف شخصی خود عمل کند، مکلف است که به خانواده، نزدیکان و کسانی که تحت تأثیر فکر اویند. نیزآموزش دهد. این وظیفه در سطح بالاتر، برای عالمان و کسانی که در این مسائل تخصص دارند، تکلیفی است سنگین‏تر، وسیع‏تر و عمیق‏تر که باید در جامعه انجام دهند، و زمانی که جامعه به دست نهادهای مختلف اداره می‏شود، باید نهاد خاصی این مهم را بر عهده گیرد. گفتنی است در جوامع پیشین که به صورت ساده اداره می‏شد، این‏گونه وزارتخانه‏ها و تقسیمات به صورت امروزی رایج نبود؛ برای مثال در صدر اسلام، حداکثر سه نفر کارهای حکومتی منطقه‏ای را انجام می‏دادند: شخصی را به عنوان والی و حاکم می‏فرستادند، و شخص دیگری را به عنوان معلم و قاری، یعنی کسی که قرآن بلد بود و به دیگران تعلیم می‏داد و غیر عالم بود و در معارف و احکام، مردم به او مراجعه می‏کردند. شخص سومی را نیز به عنوان خزانه‏دار می‏فرستادند که اموال را جمع‏آوری می‏کرد و ذی‏حساب آن بود. به مرور زمان و با گسترش و پیچیده‏تر شدن روابط اجتماعی، شمار این نهادها افزایش یافته است تا جایی که امروزه کابینه‏ها و دولتها از بیست تا سی وزارتخانه تشکیل می‏شود.
در روزگار ما، آموزشهای سه‏گانه را دست‏کم سه وزارتخانه به عهده دارند: وزارت آموزش و پرورش که در کنار سوادآموزی و علوم متعارف مادی و دنیوی، موظف است آگاهیهای دینی را نیز به کودکان بیاموزد. در این زمینه باید انصاف داد که در نظام اسلامی و حتی در زمان رژیم گذشته وزارت آموزش و پرورش از بهترین نهادهای بوده که به جامعه خدمت کرده است. این امر دلایلی دارد؛ از جمله اینکه بیشتر کارمندان آن، آموزگاران و دبیرانی هستند که از طبقه متوسط و از کسانی هستند که با محافل دینی سر و کار دارند و باورهای دینی محکمی دارند؛ به همین دلیل، در قبال کارشان احساس مسئولیت می‏کنند.
وزارت آموزش عالی نیز بخشی از مسئولیت آموزش جامعه را در دانشگاه‏ها عهده‏دار است. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز از جمله این نهادهاست، که عنوان ارشاد اسلامی گویای وظیفه آن است. متأسفانه امروزه عملکرد این دو وزارتخانه در حد مطلوب نیست و به‏رغم آنکه مقام معظم رهبری چند سالی است که بر اسلامی شدن دانشگاهها تأکید می‏ورزند، کار جدی‏ای در این زمینه صورت نگرفته است؛ شاید به این دلیل که برخی مسئولان آن، عزمی جدی برای این کار ندارند. البته این امر نیز دلایلی دارد؛ از جمله اینکه بسیاری از استادان دانشگاهها و حتی مدیران این نهاد، تحت تأثیر جوّ حاکم بر خارج از کشور هستند؛ زیرا آنان غالبا چند سالی را در اروپا گذرانده‏اند یا زیردست غربیها بوده‏اند؛ خلق و خو؛ فرهنگ و معلومات آنان بیشتر به فرهنگ غرب شبیه است تا به فرهنگ اسلام. به طور قطع، کسانی هم که به دست این افراد پرورش یابند، بهتر از آنان نخواهند بود.
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز امروزه عملکرد بسیار ضعیفی دارد، تا جایی که برخی مسؤلان این نهاد تصریح کرده‏اند که نام اسلامی این نهاد ربطی به دین ندارد؛ وظیفه این وزارتخانه همان وظیفه وزارت فرهنگ و هنر دوران پهلوی است. سر و کار ما با دین مردم نیست؛ ما باید فرهنگ ملی و فرهنگ باستانی و رقص و آواز و اموری از این قبیل را ترویج کنیم؛ زبان فارسی و فرهنگ ملی ایران را باید در کشورهای دیگر رواج دهیم؛ کاری به اسلام نداریم.(222)
در چنین وضعیتی که این نهادهای دولتی به وظیفه اجتماعی خود عمل نمی‏کنند، مردم وظیفه دارند خود این تکلیف را بر عهده گیرند. در اصل نیز این وظایف بر عهده مردم است، ولی شرایط پیچیده اجتماعی امروز این وظایف را به دولت منتقل ساخته است.
در این مقام، باید وظایف دولت را توضیح داد و اینکه آیا سلسله وظایفی وجود دارد که اصالتا بر عهده دولت بوده، مردم در آن نقشی نداشته باشند؛ یا برعکس، سلسله وظایفی وجود دارد که خود مردم باید انجام دهند، لکن چون از عهده مردم برنمی‏آید یا آنان به قدر کافی داوطلب انجام آنها نیستند، دولت به نیابت از مردم آنها را سامان می‏بخشد. آموزش و پرورش از اموری است که بر عهده مردم است و آنان خود باید بکوشند که معارف اسلامی را در جامعه رواج دهند، اما امروزه به لحاظ شرایط اجتماعی، بخشهایی از این وظیفه بر عهده دولت واگذار شده است و دولت باید این امور را سامان دهد و مردم نیز باید از دولت انجام آنها را مطالبه کند. لذا اگر دولت به هر دلیلی این وظیفه را به درستی انجام ندهد، از دوش مردم ساقط نمی‏شود.
هم اکنون نیز یکی از وظایف مردم به ویژه در شرایطی که دو نهاد آموزش عالی و وزارت ارشاد به وظیفه خود عمل نمی‏کنند، تعلیم جوانان و نوجوانان است. منظور از این تعلیم واجب، تعلیم امور دینی است. در حالی که مسائل دیگر گاهی ضرورت پیدا می‏کند، اما آنچه امروزه مورد توجه ماست و آن را از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر می‏دانیم، آموزه‏های دینی‏اند؛ یعنی باید جوانان آن‏چنان به معارف دینی مجهز شوند که به هیچ وجه، تحت تأثیر جوّ نامطلوبی که به دست دشمنان فکری و عقیدتی اسلام پدید آمده، قرار نگیرند، تا دینشان ضعیف و ایمانشان سست نشود و در اصول و پایه‏های دین شک نکنند. بخش عظمیی از این مسئولیت بر عهده نهاد روحانیت است. روحانیان باید بکوشند در این زمینه‏ها کتابهایی را در سطوح مختلف بنویسند؛ اساتیدی تربیت کنند؛ کلاسهای مختلف آموزشهای حضوری و غیرحضوری، رسمی و غیر رسمی، محدود و طولانی، کوتاه مدت و درازمدت فراهم کنند، تا جوانان بتوانند از این امکانات بهره‏مند گردند.(223) این گونه آموزشها به منزله امر به معروف و نهی از منکر بر ما واجب می‏شود.
بخش دوم امر به معروف و نهی از منکر، به معنای عام آن، موعظه است. موعظه وظیفه‏ای همگانی است در قبال افراد نزدیک و تحت تکفل و کسانی که انسان در ایشان نفوذ فکری دارد. همه مسلمانان وظیفه دارند، در حد معلومات خود، فرزندانشان را نصیحت کنند، راه خیر و شر را به آنان نشان دهند و ایشان را تشویق کنند که واجبات خود را - اعم از واجبات فردی و اجتماعی - انجام دهند. این مسئولیت را در سطح وسیع‏تر، افراد و نهادهای دیگر، از جمله وعاظ به عهده دارند. واعظان باید اهمیت این مسئولیت را در اوضاع کنونی دریابند، و در مجالس خود به دنبال رفع نیازهای جامعه باشند. آنان می‏باید با پرهیز از طرح مباحث کم اهمیت و تکراری لغزشگاههای فراروی جوانان را به ایشان بنمایاند.