و لا عشیرة عادیتموها فی ذات الله؛ شما در راه خداوند و برای جلب رضایت او هیچگاه با خویشاوندان خود [که در راه باطل بودند] مقابله نکردید.
سومین علت انفعال جامعه در برابر سیاستهای معاویه، همان روابط قومی و قبیلهای بود. در آن عصر، مسئله ارتباطات قومی و عشیرهای در فرهنگ عربی، اصلی بسیار محکم بود. امروز نیز در میان مردمانی که زندگی قبیلهای دارند، چنین روحیههایی به چشم میخورد و در میان آنان پیوسته نوعی همبستگی قومی و عشیرهای وجود دارد. این روحیه در میان مردم شهرنشین کمتر یافت میشود. در آن عصر، روحیه حمایت از عشیره و قبیله در میان عربها بسیار قوی بود. امروزه مشابه این روحیه را در میان کسانی مشاهده میشود که در یک جبهه سیاسی و حزبی هستند. این روحیه همانند نقشی است که در آن زمان، تعصب در قبال عشیره و قبیله، ایفا میکرد. امروزه تعصب در قبال همخطهای سیاسی جایگزین حمایت از عشیره شده است و به هر ترتیب باید عملکرد برخی اشخاص را توجیه کرد یا بر آن سرپوش نهاد؛ اگرچه این شخص سخنانی کاملا مخالف اسلام و راه و روش امام خمینی رحمه الله گفته باشد.(118)
زمان معاویه نیز مسئله حمایت از عشیره و قبیله رایج بود. اگر عضوی از قبیله مرتکب گناهی میشد، افراد قبیله آن را کتمان میکردند یا حتی به دفاع از او بر میخاستند؛ اما اگر از قبیله مخالف، شخصی چنین خطایی مرتکب میشد، گناه او را بزرگ جلوه میدادند و خواستار مجازاتش میشدند. طرفداری از عشیره و تعصب قبیلهای مانع آن بود که مردم به سوی حق گام بردارند. امروز نیز اگر همخطهای سیاسی، شجاعت اعتراض در مقابل کارهای نادرست همدیگر را نداشته باشند و نتوانند اشتباهات یکدیگر را نقد کنند، صورت جدیدی از همان تعصب قبیلهای و عشیرهای را زنده کردهاند.
طبق فرمایش امام حسین علیه السلام گاه وظیفه شرعی اقتضا میکند که انسان با قوم و خویش خود به دشمنی برخیزد. هر چند در شریعت مقدس اسلام، صله رحم واجب و قطع رحم او حرام است، اگر طرفداری از خویشاوندان به بهای تضعیف اسلام و نظام اسلامی باشد، باید اسلام را بر بستگان و خویشان مقدم داشت و از آنان حمایت نکرد؛ زیرا این امر زمینه را برای سوء استفاده دشمنان فراهم میسازد. از این روی، امام حسین علیه السلام خطاب به نخبگان، یکی از علل تسلط معاویه را علاقه شدید به قبیله و قوم خویش میشمارد که باعث میشد خطاها و اشتباهات آنها را نادیده گیرند و به خاطر خدا با آنان دشمنی نکنند.
بنابراین از جمله علل انفعال و تأثیرپذیری مردم آن عصر از تبلیغات معاویه، تعلق خاطر به مال و جان و خویشاوندان بود. جامع این امور در فرهنگ اسلامی دنیاپرستی و حب دنیاست:
حب الدنیا رأس کل خطیئة؛(119) دوستی دنیا سرچشمه همه خطاها و گناهان است.
اکنون این پرسش مطرح است که حب دنیا که اساس همه گناهان است چیست؟ آیا اگر انسان ماه و ستارگان یا طبیعت زیبا را دوست داشته باشد، مرتکب گناه شده است؟ یا اگر انسانهای مخلوق خدا را دوست بدارد، خطا کرده است؟ در پاسخ باید گفت هیچ یک از این موارد، منظور نیست؛ بلکه دلبستگی به امور دنیایی، سوء استفاده از مال، مقام، دوستان و قوم و خویش است که دنیاپرستی به شمار میآید.
نشانه اصلی دنیاپرستی آن است که اگر زندگی انسان به خطر افتد تکالیف اساسی خود را فراموش کند. ممکن است کسی در حال رفاه و امنیت خدمات و کارهای خیر انجام دهد و به وظایف اجتماعی خود عمل کند، اما هنگامی که دریافت راه پیش روی او خطرناک است و مال و مقام و جانش تهدید میشود، ثابت قدم نماند. چنین کسی دنیا دوست است و همه تلاشهای او برای آن بوده که خود زنده بماند و از دنیا بیشتر لذت ببرد. از این روی، قرآن کریم و پیامبر صلی الله علیه و اله و ائمه اطهار علیهم السلام بزرگترین خصوصیت کفار را، خودخواهی، و دنیاپرستی دانستهاند. در مقابل، مشخصه مؤمنان، خودباختگی در راه خدا، ایثار و گذشت، فداکاری و شهادتطلبی است و اینکه زندگی دنیا برای ایشان هدفی اصیل به شمار نمیآید، و از همین روی اگر سعادت، آرمان، دین و ارزشهایی که به آن دل بستهاند، اقتضا کند که بمیرند، به راحتی جان میدهند. امام علی علیه السلام میفرماید:
والله لابن أبیطالب آنس بالموت من الطفل بثدی أمه؛(120) به خدا قسم، انس پسر ابوطالب به مرگ، از انس طفل شیرخوار به سینه مادر بیشتر است.
شب عاشورا حضرت زینب علیها السلام پس از آنکه دریافت فردا روز شهادت امام حسین علیه السلام و همه یاران اوست، خدمت برادر رسید و عرض کرد: برادر جان، این مردان باقی مانده کسانی هستند که امشب یا در بین راه دسته دسته و گروه گروه از تو جدا شدند و رفتند. آیا ایشان را به خوبی میشناسی و به وفاداری آنان اطمینان داری؟
اشک از چشمان مبارک حضرت سرازیر شد و فرمود:
أما والله لقد نهرتهم و بلوتهم... یستأنسون بالمنیة دونی استئناس الطفل بلبن أمه؛(121) به خدا قسم، من ایشان را آزمودم، و بلکه بارها آنان را از خود راندم و از ایشان خواستم که همراه اهل و عیال خود از این معرکه دور شوند.... اما سرانجام دریافتم که آنان مرگ در حضور مرا بیشتر دوست دارند و با آن بیشتر از طفل نسبت به شیر مادر مأنوساند.
شب عاشوار یاران امام حسین علیه السلام با سخنان خود درجه اخلاصشان را نشان دادند. یکی از آنان گفت اگر هفتاد بار کشته شویم، سوزانده شویم و خاکستر بدن ما به باد داده شود، اگر بار دیگر زنده شویم، نزد تو برمیگردیم و در کنار تو میمانیم تا بار دیگر در رکاب تو کشته شویم.(122)
امام حسین علیه السلام در ادامه سخنانش در جمع بزرگان میفرماید:
لکنکم مکنتم الظلمة من منزلتکم؛ ستمگران را تسکین کردید و اجازه دادید بر شما تسلط یابند. أسلمتم امور الله فی أیدیهم؛ امور خداوند را به دست آنان سپردید.
امور الاهی را که باید به دست مردان خدا انجام شود، به ستمگران سپردید؛ به ایشان رضا دادید و آنان را در رأس امور پذیرفتید.
یعملون بالشبهات و یسیرون فی الشهوات؛ کسانی را سر کار آوردید که به امور شبههناک است و دست مییازند و به دنبال شهوات هستند.
آنان راه برای شهوتپرستان میگشایند. مصداق این امور در جامعه امروز نیز فرهنگسراهایی هستند که با صرف هزینههایی هنگفت از بیتالمال، زمینه و اسباب گناه را فراهم میسازند، و روزنامههایی را که مشوق گناه هستند، تشویق میکنند.
حضرت سیدالشهدا علیه السلام درباره علت تسلط چنین حاکمانی میفرماید:
سلطهم علی ذلک فرارکم من الموت؛ آنچه موجب شده این افراد بر شما سلطه یابند گریز از مرگ بود.
اگر از مرگ نمیگریختید و پایداری میکردید و اگر در مقابل دشمن میایستادید، آنان عقبنشینی میکردند.
باید آماده بود تا برای حفظ دین، از مال و جان و خویشان و فرزندان گذشت. قرآن میفرماید:
وأعدوالهم ما استطعتم من قوة؛(123) هر قدر در توان دارید، نیروی نظامی و جنگی فراهم آرید.
این نه بدان معناست که همه آنها را باید به کار برد، بلکه باید در برابر دشمن مصونیت ایجاد کرد؛ چنان که خدای تعالی میفرماید:
ترهبون به عدو الله و عدوکم؛(124) [این نیروها و تجهیزات را فراهم کنید] تا دشمنان خدا و خودتان را بترسانید.
اگر شما آماده شهادت باشید، دشمن عقبنشینی میکند و حاضر نمیشود جان خود را به خطر اندازد. امام حسین علیه السلام به نکته بسیار مهمی اشاره میفرماید: اگر مردم بخواهند تحت سلطه بنیامیه و دیگر مصادیق طاغوت قرار نگیرند و دینشان محفوظ بماند، باید اموال خود را در راه دین مصرف کنند؛ جانشان را در راه خدا به خطر اندازند و آماده شهادت باشند، و از تعصبات و تعلقات عشیرهای و قبیلهای دست برداشته، به دنبال حق باشند و توجه کنند که خدا، پیامبر، امام معصوم و امروزه ولی فقیه چه میگویند. هرچه آنان گفتند، باید اطاعت کرد. این امر، مهمترین عامل برای حفظ امنیت و وحدت جامعه اسلامی و مانع نفوذ دشمنان و بیگانهپرستان در صفوف مؤمنان است.
امام حسین علیه السلام در ادامه سخنانش میفرماید: «دلبستگی شما به زندگی دنیا که روزی از شما جدا خواهد شد، مانع آن میشود که مردانه به میدان بیایید و در نتیجه دشمنان در شما طمع میکنند»؛ اما اگر دل به این زندگی نبندید و زندگی آخرت را باور داشته باشید و برای اینکه خدا از شما راضی باشد و سعادت ابدی نصیبتان گردد، از لذایذ این زندگی دست بردارید که در این صورت هیچگاه دشمن بر شما مسلط نخواهد شد.
راههای مقابله با عوامل انحراف در جامعه
پس از بررسی انحراف جامعه و عوامل آن در عصر امام حسین علیه السلام، و نیز چگونگی تأثیرپذیری مسلمانان در برابر این پدیده، نوبت به کشف راههای مقابله با انفعال در برابر شگردهای شیاطینی چون معاویه میرسد. اگر بخواهیم ضعف مردم آن زمان - که زمینه را برای تسلط امویان فراهم کرد - در جامعه ما پدید نیاید، یا اگر چنین ضعفی در جامعه امروز رخ داده باشد، برطرف گردد، چه اقداماتی باید صورت گیرد؟ برای نیل به این مقصود باید ابزارهای سهگانه تبلیغ، تهدید و تطمیع را بیاثر ساخت.
1. بالا بردن سطح شناخت
برای مقابله با شگردهای تبلیغاتی، بهترین عامل، افزایش سطح آگاهی درباره اسلام، تشیع و راه امام حسین علیه السلام - که امروزه در راه امام خمینی رحمه الله تبلور یافته - است؛ از این روی، باید معرفت خود را در این زمینه تقویت کنیم تا دشمنان نتوانند افکار ضد اسلام و امام را به نام خط امام رحمه الله مطرح سازند؛ همان گونه که معاویه چنین میکرد. از جمله مواردی که امام رحمه الله با آن مخافت میکرد و امروزه به دروغ جزو اهداف مبارزاتی او مطرح میشود مفهوم آزادی است. آنان، آزادیای را که امام خواستار آن بود به بیبند و باری تفسیر میکنند، و میگویند مگر امام رحمه الله نمیفرمود: آزادی، استقلال! این مغالطهای آشکار است؛ زیرا امام رحمه الله به دنبال آزادی از سلطه دشمنان اسلام بود نه آزادی از خدا، دین و اررشها. امام خمینی رحمه الله تمام عمر خویش را صرف حفظ ارزشهای اسلامی میکرد. امام رحمه الله برای حفظ ارزشها قیام کرد، نه برای آزادی مردم از ارزشها.(125) امروزه اگر از برخی مسئولان پرسیده شود چرا در امور فرهنگی ارزشها را رعایت نمیکنید، در پاسخ میگویند ما به مردم آزادی دادهایم و این بالاترین ارزش است؛ این همان است که امام رحمه الله میخواست. اما در حقیقت این سخن همانند سخن معاویه است به امام حسین علیه السلام: تو اکنون از یزید بدگویی میکنی؛ پس تو گناهکار هستی و یزید از تو بهتر است؛ زیرا او از تو بدگویی نمیکند.
این مغالطهای بسیار زیرکانه است، و در صورتی میتوان از تأثیر اینگونه مغالطهها برکنار ماند که درباره دین و مسائل آن شناختی جامع و عمیق داشت. جوان مسلمان و مؤمن باید در شبانه روز، مدت زمانی را به مطالعه معارف دینی اختصاص دهد. مطالعه مسائل دینی در این عصر بسیار ضروری است؛(126) زیرا تبلیغات دشمنان علیه دین و ارزشهای آن، از طریق ابزارها و وسایلی چون رادیو، تلویزیون، ویدئو، روزنامه، اینترنت و ماهواره به سرعت گسترش یافته است. اگر دین برای کسی عزیز باشد، باید برای آن سرمایهگذاری کند. جوانان مسلمان باید برای مطالعات دینی، بیشتر از ورزش و تحرکات جسمی اهمیت قایل شوند. این علم و آگاهی غذای روح و ایمان است و موجب رشد و تعالی آن میشود. امروز که اکثر عوامل اجتماعی، ایمانزداست، نه ایمان آفرین - به ویژه با توجه به ارتباطات فرهنگی که امروزه برقرار شده است و سیاستهای فرهنگی غلطی که اعمال میشود - فرهنگ جامعه به سوی بیدینی سوق داده میشود.
2. افزایش سطح ایمان و معنویت
تقویت ایمان، عامل دیگری است که باید از آن برای مقابله با تهدید و تطمیع دشمنان دین سود جست. انفعال در مقابل این عوامل و ترس از تهدید از نشانههای ضعف ایمان است.
برای مقاومت در مقابل تهدیدها و تطمیعها باید ایمان را تقویت کرد، و برای تقویت ایمان، تنها مطالعه کافی نیست، بلکه عمل نیز لازم است. البته معرفت و آگاهی قدم اول است، ولی ایمان با عمل رشد میکند. انسان هر قدر درباره نماز مطالعه کند، ولی نماز نخواند، ایمانش رشد نمیکند؛ عمل نوعی جنبه تلقینی نیز دارد که موجب تقویت ایمان است. باید به خود تلقین کرد که اگر اسلام از من بخواهد، من آماده مرگ هستم. امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به اصحابش فرمود: صبرا بنی الکرام فما الموت الا قنطرة تعبر بکم عن البوس و الضراء إلی الجنان الواسعة و النعیم الدائمة؛(127) ای بزرگزادگان، اندکی صبر کنید. این مرگ شما را از سختی، گرفتاری و پستی نجات داده، به بهشت پهناور و نعمتهای جاویدان میرساند. آیا این امر نامطلوب است؟ چرا باید از چنین مرگی هراسید؟ آیا اگر کسی انسان را از زندان نجات دهد و در قصر زیبایی وارد سازد، از او تشکر میکنند یا از او دلگیر میشوند؟ مرگ، انسان مؤمن را از زندان دنیا رها میسازد و به قصرهای بهشتی میرساند. چنین چیزی دوست داشتنی است یا ترسناک؟! اما مرگ برای کافران چنین نیست؛ آنان را از بهشت بیرون میبرد و در جهنم فرو میاندازد؛ چون همان دنیایی که برای مؤمن در مقایسه با مقامات اخروی، زندان است، برای کافر، با تمام بدبختیها و گرفتاریها، بهشت است؛ چون کافر در آخرت به اندازهای عذاب دارد که هرچه سختی در این دنیا تحمل کند، در مقایسه با عذابهای آن جهان بهشت است.
مرگ، کافران را از بهشتشان خارج کرده، به جهنم میبرد؛ ولی شما را از زندان نجات داده به باغی پهناور که پهنای آن آسمانها و زمین را فرا میگیرد، میبرد: جنة عرضها السماوات و الأرض.(128) آیا چنین مرگی بد و نفرتانگیز است و باید از آن ترسید؟ چنین بود که نوجوانی سیزده ساله گفت: الموت أحلی عندی من العسل.(129) آن نوجوان، حضرت قاسم بود که تحت نظارت عمویش، سیدالشهدا علیه السلام تربیت شده بود. ما نیز اگر حسینی باشیم، باید با استفاده از همین تعلیمات، ایمان خود را تقویت کنیم. با ادامه راه حسین علیه السلام مرگ برای ما بهترین نجاتدهنده است. امام حسین علیه السلام خود نیز چنین روحیهای داشت؛ چنان که میفرمود: و ما أولهنی إلی أسلافی اشتیاق یعقوب إلی یوسف.(130) اشتیاق من به وصال جدم و پدرم و برادرم به اندازه اشتیاق یعقوب به دیدن یوسف است. حضرت با این سخنان، اصحاب خود را تربیت کرد و در نتیجه، آنان آماده شهادت بودند.
در دوران انقلاب، جوانانی که پیشتر، تحت تأثیر فرهنگ منحط شاهنشاهی قرار گرفته بودند، با بیانات امام خمینی قدس سره مشتاق شهادت شدند و حماسههایی به یاد ماندنی در جبهههایی جنگ آفریدند. سخنان حیاتبخش امام قدس سره از عمق جان او برمیخاست و در جانها مینشست. بنابر این اگر از روش پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله ائمه اطهار علیهم السلام درس بگیریم و روحیه شهادتطلبی و آمادگی برای مرگ در راه خدا را به صورت یک آرمان ترویج دهیم، هیچکس بر ما مسلط نخواهد شد.