تربیت
Tarbiat.Org

آذرخش کربلا
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

علل فراموش شدن وظیفه امر به معروف و نهی از منکر

با اینکه از سال 1341 تاکنون (سال 1379) - یعنی از زمان آغاز رسمی نهضت امام خمینی قدس سره - سی و هشت سال می‏گذرد و بیانات امام قدس سره به گوش مردم رسیده و نوشته‏های ایشان در اختیار آنان بوده است، و وصیت‏نامه و منشور ایشان در دسترس می‏باشد، همچنان نمی‏دانیم از کجا و چگونه باید شروع کرد. پیش از این نیز گذشت که یکی از مشکلات فراروی جامعه ما، تأثیر تبلیغات شیطانی چند ساله اخیر برای ترویج فرهنگ تساهل و تسامح است. به هر روی، اشخاص مختلف، با بیانهای گوناگونی - گرچه ممکن است بعضی از ایشان حسن نیت داشته باشند - به قدری تساهل و تسامح، تحمل افکار دیگران و گزاره‏هایی از این دست را تکرار کرده‏اند که سرانجام تا حدی بر همگان اثر کرده است. گرچه ممکن است استثنائاتی نیز وجود داشته باشد، همگان باور کرده‏اند که در این زمان و در این اوضاع، نمی‏توان زیاد سخت گرفت و به اصطلاح «خشونت» ورزید، و هر امری جز تساهل و تسامح را خشونت می‏نامند. امروز داشتن غیرت دینی، تعصب در قبال احکام اسلام، اعتقاد به اینکه دین بر حق و اصیل فقط یکی است و احکام آن باید به اجرا درآیند و...، جزم‏گرایی تلقی می‏شود. امروزه دنیای مدرن چنین حرفهایی را نمی‏پسندد، و در عوض بازار پلورالیسم دینی و کثرت‏گرایی گرم است. این حرفها آن قدر گفته و نوشته شده است که هر کسی به نحوی تحت تأثیر قرار گرفته است. اگر بخواهیم از این خواب غفلت بیدار شویم باید دام «تساهل و تسامح» را پاره کنیم. اسلام دینی آسان است و سهولت و یسر دارد: یرید الله بکم الیسر؛(226) «خدا در مورد شما آسانی و سهولت را اراده کرده است»؛ اما تساهل و سهل‏انگاری ندارد. دین اسلام آسان است؛ اما در آنچه هست سهل‏انگاری و بی‏اعتنایی را روا نمی‏داند. در اسلام، چیزی به نام تساهل و تسامح وجود ندارد. الحنیفیة السهلة السمحة(227) به معنای جواز سهل‏انگاری نیست. اسلام دین آسانی است، اما این دین آسان را باید جدی گرفت؛ نباید اجازه داد حتی سر سوزنی در آن خدشه وارد شود. اما به هر روی، این روحیه ترویج شده است، و با ترویج آن، جوانان ما را تحت تأثیر قرار داده‏اند. با شعر، رمان، تئاتر و فیلمهای سینمایی و... کوشیده‏اند در جامعه ما این عقیده را رسوخ دهند؛ به گونه‏ای که کم و بیش همگان را تحت تأثیر قرار داده‏اند. اما باید این تار عنکبوت را پاره کرد. دین‏داری، غیرت، و پایبندی و تقوا، قاطعیت و جدیت می‏طلبد و اسلام سهل‏انگاری را به هیچ وجه تجویز نمی‏کند. اگر بخواهیم گرفتار دام شیاطین نشویم و نظام اسلامی به خطر نیفتد ابتدا باید این دام را از هم گسیخت.
اما قدم دوم به یکی از ضعفهای فرهنگی باز می‏گردد، و این ضعف نتیجه کارهایی است که در طول زمان و به خصوص در دوران پهلوی، صورت گرفته است، و بعضی از ما نیز در آن سهیم بوده‏ایم. این ضعف عبارت است از نوعی حالت بی‏اعتنایی در قبال کارهای دیگران. اینکه هر کسی باید به کار خود مشغول باشد و به دیگران کاری نداشته باشد؛ هر کسی باید طبق تشخیص خودش عمل کند، و نیازی نیست که با دیگران مشورت و همکاری کند. روحیه تک‏روی و عدم احساس نیاز به دیگران در انجام فعالیتها، نقص فرهنگی خطرناکی است که در جامعه ما وجود دارد. ما هیچ‏گاه برای انجام وظایف اجتماعی، در پی پیوستگی بیشتر و مؤثرتری نیستیم. این امر عللی دارد که برای بعضی از آنها عذری داریم. اسلام ما را به اتحاد، هم‏بستگی و الفت، دعوت کرده است: المؤمن آلف مألوف؛(228) «مؤمن کسی است که با دیگران انس بگیرد و دیگران نیز با او انس گیرند». امیر مؤمنان علیه السلام می‏فرماید:
من استبد برأیه هلک؛(229) کسی که فقط به فکر خودش متکی باشد، هلاک می‏شود.
خداوند متعال نیز مؤمنان را به اتحاد و عدم تفرقه و اختلاف دعوت کرده است:
و اعتصموا بحبل الله جمعیا و لا تفرقوا؛(230) همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید.
اسلام به وحدت و هم‏بستگی دستور می‏دهد، چنان که همه مسلمانان در حکم پیکری واحد شوند. در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله آمده است:
المؤمن اخ المؤمن کالجسد الواحد؛(231) مؤمن برادر مؤمن و مانند یک جسم می‏باشند.
سعدی این حدیث را چنین به نظم آورده است:
بنی آدم اعضای یکدیگرند - که در آفرینش ز یک گوهرند‏
چو عضوی به درد آورد روزگار - دگر عضوها را نماند قرار‏
در این روایت مؤمنان همچون اندامهای یک پیکرند، ولی سعدی دایره آن را کمی وسیع‏تر کرده و گفته بنی آدم اعضای یکدیگرند. از این روی برای عمل به فرمایش پیامبر صلی الله علیه و اله، مؤمنان - یعنی کسانی که علاقه‏مندند به وظیفه شرعی خود عمل کنند و نمی‏خواهند اسلام و نظام اسلامی تضعیف شود - باید بکوشند باهم ارتباط داشته باشند و مانند اعضای یک پیکر باشد.
اما مشکلی که موجب تک‏روی مؤمنان و دلسوزان اسلام شده، این است که از حدود یک قرن پیش تا به حال، چنین وانمود کرده‏اند که انجام کار اجتماعی در قالب تشکل، باید به صورت حزب باشد. از صدر مشروطیت تا به حال، حزبها کارنامه‏های خوبی نداشته‏اند. حتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز حزبهایی که تشکیل شدند، سرانجام مطلوبی نداشتند. اوایل انقلاب، با اینکه مؤسسان حزب جمهوری اسلامی، مرحوم دکتر بهشتی، دکتر باهنر، مقام معظم رهبری و آقای هاشمی بودند، امام قدس سره چندان تأکیدی بر تشکیل حزب نداشتند. ایشان فرمودند: «اگر می‏خواهید حزب داشته باشید، حزب جمهوری اسلامی باشد». این تعبیر تفاوت دارد با اینکه حتما باید حزب تشکیل شود.
به هر روی، این گونه برای ما توجیه شده که فعالیتهای سیاسی و اجتماعی، یا فردی‏اند یا حزبی؛ از کار حزبی نیز خاطره خوشی نداریم؛ بنابر این فقط کار فردی انجام می‏دهیم؛ غافل از اینکه راه سومی نیز هست. هیچ یک از این شیوه‏ها، شیوه مورد نظر اسلام نیستند. شیوه اسلامی همان است که خود امام قدس سره به آن رسید؛ ولی متأسفانه درباره آن پژوهش لازم و تلاش کافی صورت نگرفته است.