با اینکه از سال 1341 تاکنون (سال 1379) - یعنی از زمان آغاز رسمی نهضت امام خمینی قدس سره - سی و هشت سال میگذرد و بیانات امام قدس سره به گوش مردم رسیده و نوشتههای ایشان در اختیار آنان بوده است، و وصیتنامه و منشور ایشان در دسترس میباشد، همچنان نمیدانیم از کجا و چگونه باید شروع کرد. پیش از این نیز گذشت که یکی از مشکلات فراروی جامعه ما، تأثیر تبلیغات شیطانی چند ساله اخیر برای ترویج فرهنگ تساهل و تسامح است. به هر روی، اشخاص مختلف، با بیانهای گوناگونی - گرچه ممکن است بعضی از ایشان حسن نیت داشته باشند - به قدری تساهل و تسامح، تحمل افکار دیگران و گزارههایی از این دست را تکرار کردهاند که سرانجام تا حدی بر همگان اثر کرده است. گرچه ممکن است استثنائاتی نیز وجود داشته باشد، همگان باور کردهاند که در این زمان و در این اوضاع، نمیتوان زیاد سخت گرفت و به اصطلاح «خشونت» ورزید، و هر امری جز تساهل و تسامح را خشونت مینامند. امروز داشتن غیرت دینی، تعصب در قبال احکام اسلام، اعتقاد به اینکه دین بر حق و اصیل فقط یکی است و احکام آن باید به اجرا درآیند و...، جزمگرایی تلقی میشود. امروزه دنیای مدرن چنین حرفهایی را نمیپسندد، و در عوض بازار پلورالیسم دینی و کثرتگرایی گرم است. این حرفها آن قدر گفته و نوشته شده است که هر کسی به نحوی تحت تأثیر قرار گرفته است. اگر بخواهیم از این خواب غفلت بیدار شویم باید دام «تساهل و تسامح» را پاره کنیم. اسلام دینی آسان است و سهولت و یسر دارد: یرید الله بکم الیسر؛(226) «خدا در مورد شما آسانی و سهولت را اراده کرده است»؛ اما تساهل و سهلانگاری ندارد. دین اسلام آسان است؛ اما در آنچه هست سهلانگاری و بیاعتنایی را روا نمیداند. در اسلام، چیزی به نام تساهل و تسامح وجود ندارد. الحنیفیة السهلة السمحة(227) به معنای جواز سهلانگاری نیست. اسلام دین آسانی است، اما این دین آسان را باید جدی گرفت؛ نباید اجازه داد حتی سر سوزنی در آن خدشه وارد شود. اما به هر روی، این روحیه ترویج شده است، و با ترویج آن، جوانان ما را تحت تأثیر قرار دادهاند. با شعر، رمان، تئاتر و فیلمهای سینمایی و... کوشیدهاند در جامعه ما این عقیده را رسوخ دهند؛ به گونهای که کم و بیش همگان را تحت تأثیر قرار دادهاند. اما باید این تار عنکبوت را پاره کرد. دینداری، غیرت، و پایبندی و تقوا، قاطعیت و جدیت میطلبد و اسلام سهلانگاری را به هیچ وجه تجویز نمیکند. اگر بخواهیم گرفتار دام شیاطین نشویم و نظام اسلامی به خطر نیفتد ابتدا باید این دام را از هم گسیخت.
اما قدم دوم به یکی از ضعفهای فرهنگی باز میگردد، و این ضعف نتیجه کارهایی است که در طول زمان و به خصوص در دوران پهلوی، صورت گرفته است، و بعضی از ما نیز در آن سهیم بودهایم. این ضعف عبارت است از نوعی حالت بیاعتنایی در قبال کارهای دیگران. اینکه هر کسی باید به کار خود مشغول باشد و به دیگران کاری نداشته باشد؛ هر کسی باید طبق تشخیص خودش عمل کند، و نیازی نیست که با دیگران مشورت و همکاری کند. روحیه تکروی و عدم احساس نیاز به دیگران در انجام فعالیتها، نقص فرهنگی خطرناکی است که در جامعه ما وجود دارد. ما هیچگاه برای انجام وظایف اجتماعی، در پی پیوستگی بیشتر و مؤثرتری نیستیم. این امر عللی دارد که برای بعضی از آنها عذری داریم. اسلام ما را به اتحاد، همبستگی و الفت، دعوت کرده است: المؤمن آلف مألوف؛(228) «مؤمن کسی است که با دیگران انس بگیرد و دیگران نیز با او انس گیرند». امیر مؤمنان علیه السلام میفرماید:
من استبد برأیه هلک؛(229) کسی که فقط به فکر خودش متکی باشد، هلاک میشود.
خداوند متعال نیز مؤمنان را به اتحاد و عدم تفرقه و اختلاف دعوت کرده است:
و اعتصموا بحبل الله جمعیا و لا تفرقوا؛(230) همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید.
اسلام به وحدت و همبستگی دستور میدهد، چنان که همه مسلمانان در حکم پیکری واحد شوند. در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله آمده است:
المؤمن اخ المؤمن کالجسد الواحد؛(231) مؤمن برادر مؤمن و مانند یک جسم میباشند.
سعدی این حدیث را چنین به نظم آورده است:
بنی آدم اعضای یکدیگرند - که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار - دگر عضوها را نماند قرار
در این روایت مؤمنان همچون اندامهای یک پیکرند، ولی سعدی دایره آن را کمی وسیعتر کرده و گفته بنی آدم اعضای یکدیگرند. از این روی برای عمل به فرمایش پیامبر صلی الله علیه و اله، مؤمنان - یعنی کسانی که علاقهمندند به وظیفه شرعی خود عمل کنند و نمیخواهند اسلام و نظام اسلامی تضعیف شود - باید بکوشند باهم ارتباط داشته باشند و مانند اعضای یک پیکر باشد.
اما مشکلی که موجب تکروی مؤمنان و دلسوزان اسلام شده، این است که از حدود یک قرن پیش تا به حال، چنین وانمود کردهاند که انجام کار اجتماعی در قالب تشکل، باید به صورت حزب باشد. از صدر مشروطیت تا به حال، حزبها کارنامههای خوبی نداشتهاند. حتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز حزبهایی که تشکیل شدند، سرانجام مطلوبی نداشتند. اوایل انقلاب، با اینکه مؤسسان حزب جمهوری اسلامی، مرحوم دکتر بهشتی، دکتر باهنر، مقام معظم رهبری و آقای هاشمی بودند، امام قدس سره چندان تأکیدی بر تشکیل حزب نداشتند. ایشان فرمودند: «اگر میخواهید حزب داشته باشید، حزب جمهوری اسلامی باشد». این تعبیر تفاوت دارد با اینکه حتما باید حزب تشکیل شود.
به هر روی، این گونه برای ما توجیه شده که فعالیتهای سیاسی و اجتماعی، یا فردیاند یا حزبی؛ از کار حزبی نیز خاطره خوشی نداریم؛ بنابر این فقط کار فردی انجام میدهیم؛ غافل از اینکه راه سومی نیز هست. هیچ یک از این شیوهها، شیوه مورد نظر اسلام نیستند. شیوه اسلامی همان است که خود امام قدس سره به آن رسید؛ ولی متأسفانه درباره آن پژوهش لازم و تلاش کافی صورت نگرفته است.