گروهی از مردم عصر امام حسین علیه السلام، مانند خاندان ابوسفیان، به خدا، دین و پیغمبر اعتقادی نداشتند و فقط تظاهر به اسلام میکردند؛ چنان که اوایل حکومت عثمان، ابوسفیان روزی کنار قبرستان احد آمد و صد زد: «یا اهل القبور الذی کنتم تقاتلونا علیه صار بأیدینا و انتم رمیم»؛ ای اهل قبور، آنچه به خاطر آن با ما میجنگیدید، امروز در دست ماست و شما زیر خاک پوسیدید. او معتقد بود پیغمبر اسلام صلی الله علیه و اله و بنیهاشم بر سر حکومت میجنگیدند، و خدا، وحی و قیامتی در کار نبود.
همچنین همان روزی که با عثمان بیعت میکردند، ابوسفیان در خانه او، به بنیامیه گفت: خویشاوندان من! ای بنیامیه! خلافتی را که امروز به دست ما افتاده به شدت نگاه دارید. قسم به آن کسی که ابوسفیان به او سوگند میخورد، نه بهشتی در کار است و نه دوزخی. حکومت تنها چند روز در دست بنیهاشم بود و اکنون به دست ما افتاده است. همچنین هنگامی که سر بریده امام حسین علیه السلام را مقابل تخت یزید گذاشتند، در حال مستی اشعار کفرآمیزی سرود.
درباره بنیامیه در زیارت عاشورا آمده است: اللهم لعن بنی امیة قاطبة؛ «بار خدایا بر تمامی بنیامیه لعنت فرست»؛ زیرا آنان تیرهای بودند که به خدا و قیامت اعتقادی نداشتند؛ بلکه اظهار اسلام میکردند تا جانشان سالم بماند و بعدها بتوانند با نام اسلام بر مردم حکم برانند. گروهی این گونه بودند، اما شمارشان چندان زیاد نبود.
گروه دیگری نیز بودند که اهلبیت علیهم السلام را میشناختند و به اسلام ایمان آورده بودند و احکام آن را اجرا میکردند. آنان در جنگها و جهادها مشارکت داشتند و مالشان را برای اسلام انفاق میکردند، اما اشکالی در کارشان بود، و آن اینکه ایمان و علاقه آنان به اسلام، شرط داشت. قرآن کریم درباره این گروه میفرماید:
و من الناس من یعبد الله علی حرف فإن أصابة خیر اطمأن و إن أصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الاخرة؛(285) و از میان مردم کسی است که خدا را فقط بر یک حال میپرستند. پس اگر خیری به او برسد، بدان اطمینان یابد، و چون فتنهای بدو رسد، روی بر تابد. در دنیا و آخرت زیان دیده است.
شمار این مردم در هر زمانی اندک نیست. خدا را عبادت میکنند؛ چه بسا نماز میخوانند روزه میگیرند؛ ولی عبادت کردن اینها تنها در یک حالت است که اگر آن حالت تغییر کند، دیگر آنان خداپرست نیستند. ایشان تنها در صورتی خدا را میپرستند ک دین با دنیایشان همسو باشد. اینان مانند کسی هستند که لب پرتگاهی ایستاده و در حال افتادن است؛ تا اوضاع آرام و بر وفق مراد است، و باد و طوفانی در کار نیست دیندار، مسلمان و انقلابیاند؛ اما اگر اوضاع دگرگون شد، و فتنهای درگرفت و آسایش و رفاه از بین رفت، سقوط میکنند. به نظر قرآن این افراد هم دنیایشان را از دست میدهند و هم آخرتشان را: دنیایشان را از دست میدهند چون که بخشی از عمرشان صرف عبادت خدا و عمل به دستورات دین شده، ولی این اعمال فایدهای به حال آنان نداشته است؛ و آخرتشان را از دست میدهند، چون که ایمان وقتی نداشتهاند و هنگام فتنه دست از پرستش خدا برداشتهاند. کسانی که در کوفه با مسلم بیعت کردند ابتدا در خود بسیار جدی بودند. آنان پیشتر نیز برای امام حسین علیه السلام - طبق روایت معروف - دوازده هزار نامه نوشته و حقیقتا خواستار آمدن امام حسین علیه السلام به کوفه بودند؛ اگرچه بیشتر ایشان به حکومت حضرت علی علیه السلام هم راضی نبودند، ولی در مقایسه با حکومت معاویه و ظلمهای بیشمار او در حق خودشان به حکومت فرزندان حضرت علی علیه السلام راضی شدند. در حالی که مردم مدینه، مکه و دیگر شهرهای مهم اسلامی همه با یزید بیعت کرده بودند، مردم کوفه میخواستند امام حسین علیه السلام بیاید و با او بیعت کنند؛ اما به این شرط که جنگی در کار نباشد، کُشت و کشتاری رخ ندهد و موقعیت آنان به خطر نیفتد. اما آنگاه که عبیدالله بن زیاد یاران امام حسین علیه السلام را یکی پس از دیگری دستگیر کرد و عدهای را به زندان انداخت و گروهی را کشت، و آنچه ایشان میخواستند، صورت نگرفت، از دعوت خود منصرف شدند. چنان که عمر بن سعد نیز به کشتن امام حسین علیه السلام چندان علاقهای نداشت، ولی مدتی بود که سخن از انتساب وی به حکومت ری مطرح شده بود. از این روی، وقتی این اوضاع پدید آمد با او شرط کردند که برای رسیدن به حکومت ری باید با حسین بن علی علیه السلام بجنگی. او حتی پس از آنکه شرط را پذیرفت مطمئن نبود که کار به جنگ با حسین بن علی علیه السلام بکشد. او میپنداشت هنگامی که با سی هزار نفر جمعیت(286) مقابل جمع صد یا صد و پنجاه یا دویست نفری امام حسین علیه السلام صف بکشد، آنان تسلیم خواهند شد، و بعد امام علیه السلام را نزد یزید میفرستد. از این روی، در دهه اول محرم ملاقاتهایی با امام حسین علیه السلام ترتیب داد و کوشید تا چنین کند. او برای عبیدالله بن زیاد نوشت که حسین بن علی را به کوفه میآوریم و دستش را در دست امیر میگذاریم. بسیاری از لشکریان عمر بن سعد نیز با همین نیت آمده بودند، نه به قصد کشتن امام حسین علیه السلام.
بدین ترتیب وقتی انسان را راهی نادرست گام نهاد و به گناه و سازش با دشمنان خدا تن داد، رفتهرفته به ورطههایی میافتد که هرگز گمان نمیکرد.