تربیت
Tarbiat.Org

آذرخش کربلا
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

قیام عاشورا و احیای معارف اسلامی‏

پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله گرچه خلافت اسلامی به بیراهه رفت، قوت احکام اسلام در جامعه محفوظ ماند؛ زیرا هنوز اصحاب پیامبر صلی الله علیه و اله در میان مردم حضور داشتند و طنین کلام رسول صلی الله علیه و اله در گوش آنان طنین‏انداز بود، و کسی جرئت نداشت آشکارا با احکام اسلام مخالفت کند؛ چنان که روزی خلیفه دوم، عمر - برای آزمودن مردم - بالای منبر گفت: اگر روزی من از احکام اسلام منحرف شوم، شما چه خواهید کرد؟ آیا از من اطاعت می‏کنید؟ شخص عربی برخاست و شمشیر کشید و گفت: «اگر روزی تو کج شوی، با این شمشیر، تو را راست می‏کنیم».(146) از این روی، در آن زمان زمینه مخالفت صریح با احکام اسلام وجود نداشت. بدعتهای ایجاد شده در آن زمان نیز به گونه‏ای بود که مردم متوجه مخالفت آنها با احکام اسلام نمی‏شدند، زیرا خود رفتار پیغمبر صلی الله علیه و اله را دیده و سخنان آن حضرت را شنیده بودند، و مخالف رفتار و گفتار ایشان را بر نمی‏تافتند.
از زمان عثمان اوضاع به تدریج تغییر کرد و کار به جایی رسید که معاویه به طور رسمی مانند سلاطین ایران و روم، سلطنت می‏کرد، و خود را صاحب اختیار مسلمانان می‏دانست. در چنین وضعیتی، اگر امام حسین علیه السلام مانند حضرت امیر علیه السلام - در زمان خلفا - رفتار می‏کرد، هیچ تأثیری نداشت و کسی به سخنان او توجه نمی‏کرد، چون معرفت مردم درباره اسلام و همچنین انگیزه و ایمانشان ضعیف شده بود. پس از گذشت پنجاه سال از زمان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله، نسل جدیدی در میان مسلمانان پدید آمده بود که اسلام را به درستی نمی‏شناخت و چندان تمایلی به عمل به احکام و معارف آن نداشت. در چنین موقعیتی وظایف جدیدی برای رهبر جامعه اسلامی پدید می‏آید. چنان که معاویه از مردم مدینه برای یزید که همه او را می‏شناختند و از اخلاق و رفتار فاسد او آگاه بودند، بیعت گرفت. تمام مردم نیز غیر از شماری اندک با او بیعت کردند.
در زمان خلیفه اول و دوم با احکام اسلام به طور علنی مخالفت نشده بود. از این روی، اگر می‏گفتند عملی خلاف حکم خدا و سنت پیغمبر صلی الله علیه و اله است، مردم از انجام آن پرهیز می‏کردند. اما در زمان خلیفه سوم عثمان، مردم شاهد به غارت رفتن بیت‏المال بودند و به فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام می‏دیدند که کارگزاران حکومت «مانند چهارپایانی که گیاه بهاری را می‏خورند، آن را می‏بلعند».(147) مردم می‏دیدند حاکمی از طرف خلیفه معرفی می‏شود که کاخها می‏سازد؛ صدها برده و کنیز می‏خرد؛ اموال زیادی را تصاحب می‏کند و هیچ کسی نیز به او اعتراض نمی‏کند. با مشاهده این اعمال، به تدریج قبح آنها از بین رفت و مردم تصور می‏کردند که این اعمال چندان اشکالی ندارد؛ چرا که در غیر این صورت حاکمان و نمایندگان خلیفه مسلمین چنین نمی‏کردند. سرانجام کار بدانجا رسید که یزید آشکارا شراب می‏خورد. به سگ و میمون‏بازی می‏پرداخت و کسی به او اعتراض نمی‏کرد. در حالی که پیش‏تر به محض اینکه ثابت می‏شد کسی شرب خمر کرده است او را تازیانه می‏زدند، در این زمان خلیفه مسلمین هر روز شراب می‏خورد.
در چنین وضعیتی اگر امام حسین علیه السلام، تنها به این نصیحت اکتفا می‏کرد که ای مردم گناه نکنید؛ کسی که مشروب بخورد به جهنم خواهد رفت، کسی به گفته‏های او توجه نمی‏کرد، و در صورت اصرار بر این کار ممکن بود او را ترور کنند؛ چنان که امام حسن علیه السلام را به دست همسرش مسموم کردند. معاویه بسیاری از شخصیتها را با عسل مسموم به قتل رساند. او می‏گفت: «ان لله جنودا من العسل؛(148) خدا لشکریانی از عسل دارد». معاویه حتی دوستان نزدیک خود را ترور می‏کرد. اگر امام حسین علیه السلام در چنین وضعیتی تنها به موعظه، فعالیت فرهنگی، تدریس و مسئله‏گویی می‏پرداخت، تأثیری نمی‏داشت.
در چنین وضعیتی، که نه شرایط جهاد و فعالیت نظامی وجود داشت، و نه درس و موعظه اثر می‏کرد، فقط یک راه برای امام حسین علیه السلام باقی مانده بود و آن استفاده از جایگاه معنوی و آبروی خویش برای نجات اسلام بود؛ زیرا هنوز در میان مردم کسانی بودند که امام حسین علیه السلام و برادرش امام حسن علیه السلام را بر دوش پیغمبر صلی الله علیه و اله دیده و شاهد بودند که پیامبر صلی الله علیه و اله چقدر به آنان اظهار محبت می‏کرد؛ لب و دندانشان را می‏بوسید و به مردم درباره آنها سفارش می‏کرد و می‏فرمود: «هر کس این دو را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر کس با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی کرده است».(149) از این روی، مردم هنوز در اعماق وجود به خاندان پیغمبر صلی الله علیه و اله علاقه داشتند، و گرچه از ایشان اطاعت نمی‏کردند به طور فطری هنوز به اهل بیت علیهم السلام محبت داشتند؛ حتی در کاخ یزید، همسران و کنیزان او هنگامی که متوجه شدند اسرای کربلا از خاندان پیغمبر صلی الله علیه و اله هستند، فریاد اعتراض برآوردند.
بنابراین آن حضرت با تدبیر و بهره‏برداری از شرایط موجود، این حرکت را به گونه‏ای تنظیم کرد که بتواند از قیام و شهادت خود بهره کامل ببرد. از جمله شرایطی که برای بهره‏برداری سیدالشهدا علیه السلام فراهم شد این بود که مردم کوفه - پایتخت حکومت امام علی علیه السلام - که سالها پای منبر حضرت علی علیه السلام نشسته بودند، هنگامی که متوجه شدند قرار است یزید بر مسند خلافت آن بزرگوار تکیه زند، با خود اندیشیدند که برای پیش‏گیری از این کار راهی وجود ندارد جز اینکه امام حسین علیه السلام را به کوفه دعوت کنند و به پذیرش حکومت وادارند.
امام حسین علیه السلام با اینکه مردم کوفه را به خوبی می‏شناخت و می‏دانست که آنان به عهد خود وفا نخواهند کرد، این موقعیت را مغتنم شمرد تا برای طرحی که در نظر داشت، از آن بهره گیرد: مبارزه شهادت طلبانه علیه دستگاه فساد، ظلم و کفر. بنابراین علت اینکه امام حسین علیه السلام چنین رفتاری در پیش گرفت، این بود که راهها دیگر مسدود بود و آن حضرت تنها با فدا کردن آبرو، خون و عزیزانش و اسارت خواهران و فرزندانش می‏توانست اسلام را زنده نگاه دارد. اگر آن بزرگوار چنین نمی‏کرد، جریانی که از دوران حکومت عثمان - در زمان معاویه - شروع شده بود ادامه می‏یافت و احکام اسلام - به خصوص در شام - به کلی فراموش می‏شد.
بر این اساس نه تنها معارف تشیع و اهل‏بیت علیهم السلام به برکت خون حضرت سیدالشهدا علیه السلام زنده مانده است، همان قدر از اسلام که در اختیار اهل تسنن هست نیز به برکت خون او حفظ شده است. زمینه‏چینیهای امام حسین علیه السلام موجب شد که پس از شهادت آن بزرگوار در گوشه و کنار مملکت اسلامی قیامها و حرکتها آغاز گردد. اگر پیش از آن زمینه فرهنگی لازم فراهم نشده بود، شهادت امام حسین علیه السلام راه به جایی نمی‏برد و حکومت بنی‏امیه را متزلزل نمی‏ساخت. بعد از عاشورا حرکت توابین و قیامهای دیگری به وقوع پیوست. گرچه هیچ یک از آنها نتوانست حکومت مرکزی قوی‏ای به وجود آورد، ولی بنی‏امیه نیز دوام نیاورد و دیگر نتوانست، به نام حکومت اسلامی، احکام و معارف اسلام را به بازی بگیرد. در نتیجه قیام حضرت سیدالشهدا علیه السلام، مردم متوجه شدند که بنی‏امیه، خلیفه بر حق رسول الله صلی الله علیه و اله نیست و این اولین خدمتی بود که امام حسین علیه السلام با قیام خود انجام داد؛ زیرا پیش از آن مردم باور کرده بودند اطاعت هر کس که بر این مسند بنشیند، مانند پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله واجب است، حتی اگر زنازاده‏ای باشد که در حال حکم کردن و نماز خواندن مست و لایعقل است!
امام حسین علیه السلام به مردم فهماند که حاکم باید معصوم باشد یا به اذن معصوم علیه السلام منسوب شده باشد و طبق احکام خدا رفتار کند. در غیر این صورت حاکم با مردم تفاوتی ندارد. اطاعت کسی بدون چون و چرا واجب است که معصوم بوده و خدا عصمت او را تضمین کرده باشد. افراد دیگری که از طرف معصوم - با اذن خاص یا با اذن عام - تعیین می‏شوند، در صورتی اطاعتشان واجب است که طبق احکام شرع عمل کنند، وگرنه، اطاعت هر حاکمی واجب نیست. بسیاری از اهل تسنن، هنوز معتقدند اگر کسی علیه حکومت اسلامی وقت قیام کند، خونش هدر است، اما اگر همین شخص مهدور الدم در این اقدام حرام خود پیروز شد و حکومت را به دست گرفت، اطاعت او بر دیگران واجب است. هنوز بسیاری از اهل تسنن چنین اعتقادی دارند. امام حسین علیه السلام به مردم فهماند نه تنها اطاعت چنین شخصی به طور مطلق واجب نیست، بلکه اگر خلاف شرعی از او مشاهده شد، باید ابتدا از او انتقاد کرد و راه درست را به وی نشان داد، و در مرحله بعد او را تهدید کرد و تا جایی باید پیش رفت که اگر بقای اسلام و حفظ ارزشهای آن منوط به ریختن خون است، در این راه خون داد.