سرگذشت بنیاسرائیل عبرت بزرگی درباره وقوع انحراف در انقلاب است. خداوند متعال در قرآن از هیچ طایفهای به اندازه بنیاسرائیل تعریف نکرده است. خداوند خطاب به بنیاسرائیل میفرماید:
أنی فضلتکم علی العالمین؛(159) شما را بر همه جهانیان برتری دادم. حضرت موسی و هارون علیمها السلام را فرستاد تا آنان را از چنگال فرعونیان نجات دهند. اما بعد از چندی نوبت به امتحان رسید. چند روزی که حضرت موسی به کوه طور رفت، آنان گوسالهپرست شدند. به همین کسانی که خدا به ایشان عزت داده بود و در حقشان فرموده بود فضلتکم علی العالمین، دستور داده شد که «صورتهای خود را بپوشانید و با شمشیر یکدیگر را بکشید». هزاران نفر از بنیاسرائیل، که گوسالهپرست شده بودند، در یک روز، به دست همدیگر کشته شدند. هنگامی که از نعمت خدا قدردانی نکردند، در جریان مخالفت با تحریم صید در روز شنبه، هزاران نفر از ایشان مسخ شدند و به صورت میمون در آمدند. در آیه خطاب به آنان میفرماید:
آتاکم مالم یؤت أحدا من العالمین؛(160) آنچه که خدا به شما داده به هیچ کدام از مردم جهان نداده است.
اما همین مردم، زمانی که قدر نعتهای خدا را ندانستند، عذاب الاهی بر ایشان نازل شد. خدایی که ارحمالراحمین است، هنگام عقوبت اشد المعاقبین نیز هست. این سنت تغییرناپذیر الاهی است که اگر قدر نعمت را ندانید، از شما گرفته خواهد شد. باید از روزی ترسید که بر اثر ناسپاسی، این عزت در معرض خطر قرار گیرد. عزت مسلمانان در صدر اسلام به دست حاکمان، درباریان، نخبگان، خواص و نیز توده مردم ناآگاه به خطر افتاد. اکنون نیز خطر، ابتدا از سوی حاکمان، اسلام را تهدید میکند.(161) تمامی کسانی که به گونهای در تقویت این افراد مؤثر بودند، در همه این گناهان تا هر زمان که آثار آنها بر جای باشد شریکاند؛ چنان که روایت آمده است:
من سنن سنة سیئة کان علیه وزره و وزر من عمل بها؛(162) هر کس سنت و روش بدی بنیاد نهد، هم گناه خود را به دوش میکشد و هم گناه کسی را که به آن عمل کرده است.
همچنین خدای تعالی میفرماید:
من یشفع شفاعة سیئة یکن له کفل منها؛(163) هر کس شفاعت ناپسندیدهای کند در [شر] آن سهم دارد.
بعضی از مردم گمان میکنند رأی دادن، امری است که تنها به خودشان بازمیگردد، در حالی که چنین نیست. رأی دادن حق نیست، بلکه تکلیف است. باید در انتخابات شرکت کرد و اصلح را شناخت و به او رأی داد. مسامحه در رأی دادن جایز نیست. رأی دادن از سر هوس، بازی با اسلام است. باید تحقیق و بررسی کرد که چه کسی برای اداره مملکت از دیگران اصلح است. اهمیت سپردن چنین امانتی به کسی که میخواهد سرنوشت کشوری را در دست گیرد، از عروس کردن یک دختر کمتر نیست. اگر بخواهند دختری را شوهر دهند، درباره خواستگار تحقیق میکنند. آیا برای انتخاب فرد اصلح در جامعه همین چند پوستر عکس و شعار که به در و دیوار نصب میشود، کافی است؟ رأی دادن یک تکلیف است، نه حق شخصی. در این دنیا انسان را به علت رأی دادن مؤاخذه نمیکنند، ولی روز قیامت هر اثری بر رأی انسان مترتب شود، در آن شریک است. اگر این اثر، خیر باشد در ثواب آن شریک است و اگر گناه، فساد، فحشا، بیعفتی، رشوهخواری و سایر گناهان، رأی دهنده نیز سهمی از آن خواهد داشت. همچنین نمیتوان از زیر کار شانه خالی کرد؛ زیرا این کار یک تکلیف است. اگر این امر، یک حق بود، انسان میتوانست از آن استفاده کند، همچنان که میتوانست از آن صرف نظر کند؛ اما اینگونه نیست. رأی دادن تکلیفی واجب است. باید اصلح را شناسایی کرد و به او رأی داد.
از گذشتهها باید پند گرفت. اگر کسی در تقویت برخی از افراد گناهکار و مفسد شریک بوده است، میباید توبه کند و در گفتوگوهای خانوادگی و معرفی آنان به دوستان توجه داشته باشد که چه کسی تقویت میشود. مسائل حکومت اسلامی و مسلط کردن افراد بر جان و مال و ناموس مردم اموری بسیار مهم و تکلیفی شرعیاند.