قرآن کریم آنگاه که کفار، ملحدان، فاسقان، قاتلان، ظالمان و ستمگران را مخاطب قرار میدهد، به هیچ روی، آنان را تبرئه نمیکند. قرآن، بد بودن افراد را نتیجه بد بودن پدران و محیط اطراف نمیداند و به سختی با چنین کسانی برخورد میکند. کتاب وحی، درباره افرادی که به راه خطا میروند، از تعبیرات تند و تهدیدهای شدیدی استفاده میکند، و در مقابل، درباره خوبان، تشویقها و عبارتهای ستایشآمیز به کار میبرد. به عبارت دیگر، محور همه دعوتهای انبیا انذار و تبشیر است، و مبشر و منذر از القاب عام همه انبیا به شمار میآید.(252) پیامبران بشارت دادهاند که خداوند در حق انسانهای خوب لطف و رحمت بینهایت دارد، برکات خود را بر ایشان فرو میفرستد و دنیا و آخرتشان را آباد میسازد. معنای بشارت این نیست که افرادی که پدرانشان در دنیا خوب و محیط زندگیشان سالم بوده است، در آخرت نیز این گونه خواهند بود.
همچنین در قرآن کریم موارد فراوانی از انذار به چشم میخورد: «مبادا ظلم کنید»؛ «مبادا کفر ورزید»؛ «مبادا به خدا شرک ورزید»؛ «کسانی که شرک ورزند، خدا هرگز آنان را نخواهد بخشید»؛(253) «شرک به خدای واحد متعال، ستم بزرگی است».(254) اگر شرک بر اثر عوامل ارثی و محیطی باشد، این همه انذار برای کسانی که شرک میورزند، نمیتواند صحیح باشد؛ زیرا شرک آنان به سبب عوامل غیر اختیار است.
قرآن همچنین کافران و پیمانشکنان را به شدت تهدید میکند: «با پیشوایان کفر بستیزید».(255) «هر جا یافتید، آنان را بکشید»... .(256) این آیات درباره کسانیاند که با افرادی پیمانی بسته بودهاند و موظف به رعایت این پیمان بودند، اما پیمان شکستند و به حقوق مسلمانان تجاوز کردند.
اگر خوبی یا بدی انسانها بر اثر عوامل ارثی و محیطی باشد و آنان از خود اختیاری نداشته باشند، تشویق صالحان و سرزنش و تهدید کافران، معاندان و ستمگران بیمعنا خواهد بود؛ اگرچه ممکن است گفته شود در دنیا، مبارزه با کافران برای رعایت مصالح جامعه لازم و ضروری است، باز این اشکال درباره عقاب اخروی باقی میماند که چرا در آخرت باید آنان به عذاب جهنم گرفتار شوند، در حالی که از خود اختیاری نداشتهاند! چنان که خدای تعالی در قرآن میفرماید:
لهم فی الدنیا خزی و لهم فی الاخرة عذاب عظیم؛(257) برای آنان در دنیا ذلت و در آخرت عذاب بزرگی است؛ و لعذاب الاخرة أشد و أبقی؛(258) عذاب آخرت شدید و پایدار است؛ و لعذاب الاخرة أکبر؛(259) و عذاب آخرت بزرگ است.
بنابراین از نظر قرآن کریم، انسان، تنها و همیشه تحت تأثیر عوامل ارثی و محیطی، و به طور کلی غیرارادی، نیست، بلکه سومی نیز در کار است که تا حدی در اختیار همه انسانها هست. خداوند، قدرتی به انسان داده است که میتواند به کمک آن در برابر تمام عوامل ژنتیکی و محیطی مقاومت ورزد و حتی در صورتی که در محیطی فاسد زندگی کند، بتواند در برابر این فساد پایدار بماند و علاوه بر نجات خود، دیگران را نیز از منجلاب خارج سازد. چنان که خدای تعالی میفرماید:
و ضرب الله مثلا للذین آمنوا امرأت فرعون؛(260) خدا برای کسانی که ایمان آوردهاند همسر فرعون را مثال میزند.
همسر فرعون در کنار او زندگی میکرد؛ فرعونی که میگفت: أنا ربکم الأعلی؛(261) «من پروردگار برتر شما هستم»؛ همه چیز متعلق به من و در اختیار من است: ألیس لی ملک مصر و هذه الأنهار تجری من تحتی؛(262) «آیا سرزمین مصر از آن من نیست و این جویبارهایی که از زیر [قصر] من جاریاند؟» بنابراین من خدای شما هستم!
فرعون در قصری زندگی میکرد که شاید در آن زمان بینظیر بود. با این حال آسیه - همسر فرعون - در کنار وی به مقامی رسید که خدای تعالی در قرآن کریم او را نمونه انسانی برجسته برای همه مردان و زنان مؤمن معرفی میکند. بنابراین معلوم میشود حتی در محیط کفرآلودی که فرعون بر آن حاکم است، انسان میتواند خود را اصلاح کرده، راه خویش را تغییر دهد؛ البته ممکن است گفته شود که شاید عامل ارثی قویای در ایمان آوردن همسر فرعون مؤثر بوده که به کمک آن بر عامل محیط غالب شده است؛ اما گذشته از شواهد تاریخی که این امر را تأیید نمیکنند، تغییر ناگهانی شخصیت را نمیتوان با این توجیه حل کرد. بنابراین عامل دیگری نیز در شکلگیری شخصیت انسان دخالت دارد که باید شناخته شود.
مصلحان و مربیان بزرگ جامعه بشری که قصد دارند به انسانها خدمت کنند، عاملی را که میتواند عوامل ارثی و محیطی را خنثا کند، بشناسند و آن را تقویت کنند. بنابراین در شرایطی که عوامل ارثی و محیطی در ساختار شخصیتی افراد تأثیراتی خاص خود میگذارند، کسانی که قصد دارند جامعه را تغییر دهند و اصلاح کنند، باید از عامل سوم بهره گیرند؛ زیرا برای ایجاد تغییرات اختیاری نمیتوان از عوامل جبری استفاده کرد.
گذشته از براهین علمی و فلسفی که درباره ماهیت عوامل اختیاری بحث میکنند، تجربه ثابت کرده که افزون بر وراثت و محیط، عامل دیگری نیز در شکلگیری شخصیت انسان مؤثر است. آیات قرآن و احادیث نیز این امر را تأیید میکنند. حتی کسانی که انسان را مجبور میدانند، در عمل جبر را نپذیرفتهاند و هنگامی که با فرد خطاکاری روبهرو شوند، او را نکوهش میکنند.