تربیت
Tarbiat.Org

حقیقت نوری اهل البیت(ع)
اصغر طاهرزاده

جمال امام(ع)؛ مظهر وحدانیت حق

وقتی حضرت می‌فرمایند: معرفت من به نورانیت همان معرفت خدای عزّ و جل است، می‌خواهند نگاه ما را به جنبه‌ی نورانیت خود بیندازند. عمده آن است که بفهمیم این نگاه چه نوع نگاهی است و از چه جهت موجب رؤیت خداوند می‌شود. برای روشن‌شدن بحث به حرکات انسان‌های متقی نظر کنید؛ اگر یک آدم متقی که تقوا را بر تمام ابعاد قلبی و باطنی‌اش حاکم کرده ملاحظه نمایید، آن تقوا را در شخصیت او نیز می‌بینید. ملاحظه می‌کنید به مظاهر دنیا نگاه خریدارانه ندارد که با تمام وجود به آن‌ها نگاه کند. هیچ‌وقت نگاه نمی‌کند ببیند این نامحرم چه شکلی است، تقوایش به‌کلی بر چشمش حکومت دارد، هرگز با حرص و ولع غذا نمی‌خورد. وقتی این حرکات و سکناتش را می‌بینید، می‌گوئید تقوا دارد، نگاه می‌کنید به طرف و متوجه تقوای او می‌شوید. حال وقتی حضرت علی(ع) مقام نورانیت خود را در منظر ما قرار دادند و ما آماده‌ی نظر به مقام نورانیت حضرت شدیم - همان‌طور که تقوای طرف را می‌دیدیم- خدا را خواهیم دید. وقتی نور وحدانی حضرت حق بر جان انسانی حاکم شد، همه‌ی حرکاتش به یک نوع یگانگی خاص منوّر می‌شود و ما را به جمال احدی منتقل می‌کند.
با درک مقام نورانیتِ اهل‌البیت(ع) می‌توان جزو خواص اهل‌البیت(ع) شد و لذا ملاحظه می‌فرمایید همین وصفی که رسول‌خدا(ص) برای جناب سلمان دارند که فرمودند: «سلمانُ مِنّا اهل‌البیت»، برای اباذر هم دارند(46). یعنی این دو صحابه‌ی بزرگوار فرهنگ اهل‌البیت(ع) را درک می‌کنند و می‌فهمند اهل‌البیت(ع) از چه پایگاهی سخن می‌گویند و در منظرشان مقام نوری آن ذوات مقدس قرار دارد.
اگر نور حضرت أحدی بر قلب کسی تجلی کرد همه‌ی حرکات و سکناتش آینه‌ی نمایش نور حضرت احد است. «احد» یعنی حقیقتی که تضادی در ذاتش نیست، در عین آن‌که سمیع است، بصیر است و در عین آن‌که حیّ است، قیّوم است، تمام وجودش عین یگانگی است. اگر به انسان‌های موحدی که نور احد بر قلبشان تجلی کرده بنگرید، شخصیت آن‌ها را نیز محل تجلی یگانگی حق می‌یابید. مگر برای دیدن خدا می‌خواهید به دنبال چه چیز باشید، خدا را باید کجا پیدا کرد؟ جز در جمال انسان موحد؟ او به اندازه‌ای که با حرکات و سکنات و گفتارش حکایت از یگانگی حق می‌کند، آینه‌ی نمایش حق است. جمال ائمه‌ی اطهار(ع) آینه‌ی تمام‌نمای حق است، که عمان سامانی در رابطه با حضرت علی(ع) می‌گوید:
به پرده بود جمال جمیل عزّ و جل

علی شد آیینه خیرالکلام قَلّ و دَلّ

وقتی با رویکرد نظر به مقام نورانیت امام، اعمال شرعی خود را انجام دهیم جلوه‌های نورانیت حضرت(ع) بر قلب ما طلوع می‌کند.
علامه طباطبائی(ره)می‌فرمایند:
«وقتی از نجف به تبریز برگشتیم، می‌خواستیم خانه‌ی خود را تعمیر کنیم، عمله و بنّایی پیدا کردیم، دیدم عمله خیلی خوب کار می‌کند، هر وقت هم که استادِ بنّا دستور به او نمی‌داد خودش یک کاری پیدا می‌کرد و انجام می‌داد، ظهر هم که شد نماز خوبی خواند و غذایش را خورد و بلند شد برای کار. نزدیکی‌های عصر استاد بنّا گفت نردبان می‌خواهیم. به آن عمله گفتم در کوچه‌ی آن طرفی آشنایی هست بروید بگوئید نردبانتان را برای خانه‌ی فلانی بدهید. علامه می‌گویند: دیدیم برعکسِ صبح تا عصر که سریعاً کارها را انجام می‌داد در آوردن نردبان خیلی طول داد، بعداً که بنا بود مزدشان را بدهم و مرخص شوند به ایشان گفتیم که این سؤال برای من مانده که کارهای صبح تا عصرتان با نردبان‌آوردنتان متفاوت بود. آن شخصِ عمله گفته بود؛ حقیقتش کوچه‌هایتان باریک بود و نردبان هم بلند، من خیلی مواظب بودم سر نردبان به کاه‌گل‌های دیوارهای مردم نخورد، به همین جهت آوردن نردبان طول کشید. علامه‌ی از نجف برگشته که مرحوم قاضی می‌گوید از 20 سالگی دارای چشم برزخی است، درجا می‌پرسند اخیراً حضرت آقا صاحب‌الزمان را دیده‌اید؟ آن آقا هم می‌گوید بله.»
عرضم در این نکته است که چطور می‌شود کسی چشمش امام معصوم را زیارت کند؟ چشم قلب و چشم ظاهر که برای این‌ها فرق نمی‌کند. در جواب باید گفت چون این افراد قلب خود را توحیدی کرده‌اند با انسان‌های موحّد مرتبط می‌شوند و منجر به رؤیت می‌گردد. رعایت حلال و حرام‌هایی که به ما دستور می‌دهند مگر جز این است که جان ما را توحیدی می‌کند؟ به ما می‌گویند: حواست را جمع کن حرام نخور، حلال بخور، پرحرفی نکن، کینه‌ی مؤمنین را به دل راه مده، همه‌ی این دستورات ‌را اگر بر جان خود حاکم کنیم قلب ما تحت تجلی نور حضرت اَحد قرار می‌گیرد و همان‌طور که حضرت فرمودند: معرفت خدا موجب معرفت نورانیت امام می‌شود و با تجلی نور اَحدی، امام در منظر انسان قرار می‌گیرند. این آدم وقتی حرکات و سکناتش توحیدی شد، توحید در جمال نور انسان موحد بر او تجلی می‌کند و اگر همان‌طور به کسی که تجلی کامل توحید است نگاه کند توحید می‌بیند.
این‌ها مقدمه بود تا بر روی سخن حضرت فکر کنیم که چرا می‌فرمایند: «مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ» اگر کسی با نظر به نورانیت من مرا بشناسد، خدای عزّ و جل را شناخته است. همان‌طور که عکسش را نیز فرمودند که اگر کسی خدا را درست بشناسد به معرفت نورانیت امام می‌رسد. چون قلب انسان در فطرت خود خدا را می‌شناسد، از طرفی فطرتِ بالفعل همان امام معصوم است، از آن جایی که با فطرت نظر به خدا می‌کند، در منظر خود «فطرت بالفعل» یعنی امام را می‌یابد که نمایش نور حضرت اَحد است. همین طور که غیر ممکن است کسی خدا را بشناسد و به جمال امیرالمؤمنین(ع) و سیره‌ی آن حضرت نگاه کند ولی به خدا منتقل نشود.
باید در شناخت امیرالمؤمنین(ع) درست شروع کنیم و درست شروع‌کردن با نظر به مقام نورانیت حضرت ممکن است. آن‌هایی که اهل ‌این راه‌اند حرفشان این است که بیخود شما نشسته‌اید و می‌خواهید خدا را در دیگر مظاهر پیدا کنید، تا انسان موحد کاملی را نیابید و خدا را در سیره‌ی او نبینید، محال است خداوند خود را به شما نشان دهد. چون شما باید اولاً: چشم خدابین پیدا کنید. ثانیاً: اسماء الهی را در مظاهر کامله‌اش بیابید تا خدا را پیدا کرده باشید. در صورتی که انسان با اسماء الهی به صورت جامع - که در انسان کامل ظاهر است- مأنوس نشود، قلبش به نشاط الهی نایل نمی‌گردد. وقتی عرض می‌شود در حرکات و سکنات انسان‌های موحد می‌توان با خدا مأنوس شد، منظورم صرفاً ائمه(ع) نیستند، آن‌ها جای خود دارند، بیایید پائین‌تر و در بعضی از اولیاء الهی خدا را ببینید، البته در حدی که هستند. عمده آن است که این راه را پیدا کنید که چطور می‌توان با نظر به نور، به اولیاء الهی نظر کرد. حضرت در این حدیث باب این نوع نگاه را برای ما باز کردند.