تربیت
Tarbiat.Org

حقیقت نوری اهل البیت(ع)
اصغر طاهرزاده

جلسه‌ی چهاردهم، (مقام علی(ع) از آدم تا حضرت مهدی(عج))

بسم الله الرّحمن الرّحیم
آنچه در روایاتی مثل روایت حقیقت نوری اهل البیت(ع) مورد توجه است، معارفی است که به آن اشاره می‌شود. مشکل مردم دنیا این است که چنین حقایقی را باور ندارند. اگر انسان بتواند وارد این نگاه بشود آرام‌آرام بهره‌ی لازم را از انوار اهل البیت(ع) خواهد گرفت. بنده برای اطمینان هرچه بیشتر نسبت به جایگاه چنین روایات و معارفی، روایت مشهوری از رسول خدا(ص) را که در بین اهل سنت مطرح است خدمتتان عرض می‌کنم تا ملاحظه بفرمایید رسول خدا(ص) از چه مقاماتی در حضرت علی(ع) خبر داده‌اند. وجود مقدس پیامبر(ص) به امیرالمؤمنین(ع) خطاب می‌کنند: «یَا عَلِیُّ لَوْ لَا أَنَّنِی أُشْفِقُ أَنْ تَقُولَ فِیكَ طَوَائِفُ مَا قَالَتِ النَّصَارَى فِی عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ لَقُلْتُ فِیكَ الْیَوْمَ مَقَالًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنْهُمْ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْك یَلْتَمِسُونَ بِذَلِكَ الْبَرَكَة»(158) ای علی اگر عده‌ای از امت من همان حرف‌ها را نمی‌گفتند که نصاری درباره عیسی بن مریم گفتند چیزهایی در رابطه با تو می‌گفتم که هیچ‌کس نمی‌شد از کنار تو عبور کند مگر این که خاک پای تو را می‌گرفت و از طریق آن برکت می‌جست. خطر این است که با نظر به مقام علی(ع) به نتایجی برسند که بگویند علی(ع) خداست و همین امر موجب شده تا رسول خدا(ص) از طرح مقامات آسمانی علی(ع) برای عموم مردم خودداری کنند. وظیفه‌ی ما است تا ماوراء نگاه عوامانه، این نگاه و فرهنگ را به لطف الهی در خودمان احیاء کنیم، و خود ائمه(ع) کمک می‌کنند تا آن‌ها را درست ببینیم.
عرض شد که اولین مخلوق که کامل‌ترین مخلوق است در تمام عالم حاضر است و عالی‌ترین مخلوق حتماً «انسان کامل» است و نمی‌تواند مَلَک باشد زیرا کامل‌ترین مخلوق باید بیشترین شباهت را به «الله» داشته باشد. از طرفی «حضرت الله» جامع همه‌ی کمالات و اسماء حسنا است. پس اولین مخلوق باید محل پذیرش همه‌ی اسماء الهی باشد و چنین مخلوقی نمی‌تواند مَلَک باشد چون ملک جامع اسماء نیست. ملائکه در قرآن در وصف خود می‌گویند: «وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ»(159) برای ما نیست مگر مقامی معلوم. به این معنی که به عنوان مثال؛ آن‌ ملکی که ملک قبض روح است، ملک وَحی نیست. با توجه به این امر است که می‌توان گفت اولین مخلوق باید انسان باشد که ظرفیت پذیرش همه‌ی اسماء الهی را داشته باشد. از طرفی اولین مخلوق در تمام عالم حضور دارد، آن‌هم حضوری کامل و تمام.(160) چون هر اندازه موجود مجردتر باشد در عالم حاضرتر است. از این جهت خداوند می‌‌فرماید: «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»؛(161) ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم. در همین رابطه اولین مخلوق یعنی انسان کامل نیز در چنین موقعیتی است که می‌تواند بگوید: «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»؛ منتها این نحوه حضور در عالم، برای انسان کامل، در عین مخلوقیت می‌باشد. با توجه به این امر وقتی به روایات بنگریم متوجه زبان فوق العاده‌ی روایات می‌شویم که به ما کمک می‌کند تا به نزدیک‌ترین حقیقت بعد از خدا یعنی انسان کامل نظر داشته باشیم و در همین رابطه است که شما از طریق انسان کامل می‌توانید به خدا برسید و آن‌هایی را که واسطه‌ی فیض الهی‌اند واسطه‌ی اُنس با خدا قرار دهید.
اگر بخواهید به خدا نزدیک شوید باید خود را نفی کنید، برای نفی خود، حضرت پروردگار نور خود را بر قلب انسان متجلی می‌کند تا چیزی بین انسان و خدا در میان نباشد، زیرا این مقام، مقام «قرب» است. وقتی می‌فرماید «أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ»؛(162) نظر به افراد خاصی دارد که به تعبیر قرآن در امت آخرین یعنی امت محمد(ص) عده‌ی کمی در این مقام هستند، چون فرمود: «وَ قَلِیلٌ مِّنَ الْآخِرِینَ»؛(163) پس هرکسی نمی‌تواند ادعا بکند من جزء مقرّبین هستم. حال اگر عده‌ی قلیلی در مقام مقرّبین هستند آن عده‌ی قلیل چه کسانی‌اند و چه خصوصیاتی دارند؟ آیا ائمه‌ی چهارگانه‌ی اهل سنت مثل شافعی و مالکی و ابوحنیفه و احمد حنبل حاضرند خود را جزء مقرّبین بدانند و در عرض اهل البیت(ع) قرار دهند؟ در تاریخ داریم که امام شافعی بالای منبر صحبت می‌کرد، یکی از پائین منبر گفت که جناب شافعی آنچه شما می‌گوئید با آنچه علی(ع) می‌گوید فرق می‌کند. گفت از منبر پائین می‌آیم پاهایت را بگذار بر صورتم و هر چه علی(ع) می‌گوید عمل کن. با توجه به این که مقرّبینِ این امت تعداد کمی از امت را تشکیل می‌دهند آیا جهت نزدیکی به مقربین این امت به غیر از اهل البیت(ع) می‌توان به کسان دیگری نظر کرد؟
با توجه به مطالب فوق نظر بفرمائید به ادامه‌ی روایت از مولی‌الموحدین(ع) که می‌فرمایند: «یَا سَلْمَانُ وَ یَا جُنْدَبُ! قَالَا لَبَّیْكَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْكَ. قَالَ(ع) أَنَا أَمِیرُ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ مِمَّنْ مَضَى وَ مِمَّنْ بَقِیَ»؛ من امیر هر زن و مرد مؤمنی هستم که در گذشته بودند و در آینده خواهند بود. فرمودند: امیر مؤمن، نفرمودند امیر لشکر، یعنی هر مؤمنی که می‌خواهد سیر ایمانی داشته باشد از طریق من می‌تواند آن سیر را انجام دهد. یکی از ملاک‌های شیعه بودن افراد آن است که علی(ع) را امیرالمؤمنین بدانند و لذا اساتید می‌فرمودند همین که فلان عالم، علی(ع) را به عنوان امیرالمؤمنین خوانده دلیل بر شیعه‌بودن اوست، دیگر نباید به سایر سخنانش که در حال تقیه گفته توجه کرد. عقیده به امیرالمؤمنین بودنِ حضرت علی(ع) به تنهایی فارق بین شیعه و سنی است، در این رابطه می‌توان قبول کرد بسیاری از عرفا از قبیل مولوی و محی الدین و قونوی از نظر فقهی سنی‌اند ولی از جهت عقیدتی شیعه‌اند و حضرت علی(ع) را به عنوان امیرالمؤمنین قبول دارند. مگر می‌توان قبول کرد هرکس ریاست مملکت اسلامی را به عهده داشته امیرالمؤمنین می‌شود و در ایمان پیشتاز بقیه‌ی مؤمنین می‌گردد؟ وقتی حضرت می‌فرمایند: من امیر همه‌ی انسان‌های مومن در گذشته و آینده هستم، یعنی علی(ع)، امیرِ حضرت نوح(ع) هم هستند و حضرت نوح هم به حضرت علی(ع) نظر داشته‌اند و از نور وجود آن حضرت در رابطه با ماموریت خود، بهره و روزی می‌گرفتند. در همین رابطه داریم اولین کسی که برای امام حسین(ع) گریه کرد، حضرت آدم(ع) بود. ملاحظه کنید چنین موضوعاتی افق اندیشه‌ی ما را تا کجا می‌برد. بعضی‌ها چون متوجه جایگاه این نوع معارف نیستند بدون دلیل منکر این‌گونه روایت‌ها می‌باشند. در راستای چنین معارفی است که متوجه معنی آن روایت می‌شوید که حضرت موسی(ع) وقتی به محضر حضرت خضر(ع) رسیدند، اولین کاری که حضرت خضر(ع) کردند روضه‌ی حضرت اباعبدالله(ع) را خواندند و هر دو گریه کردند و سپس حرکت خود را شروع نمودند. این روایت می‌رساند که محال است کسی سیر و سلوک را به درستی شروع کند و در منظرش امیرالمؤمنین(ع) و خانواده‌ی پیامبر(ع) نباشد، دیگر فرق نمی‌کند به کدام‌یک از این ذوات مقدس نظر کند، آری گفت:
دیده آن باشد که باشد شه‌شناس

تا شناسد شاه را در هر لباس

در نبی آمد بیان راه کرد

در ولی از سرّ حق آگاه کرد