تربیت
Tarbiat.Org

حقیقت نوری اهل البیت(ع)
اصغر طاهرزاده

چگونگی رؤیت نور

در رابطه با چگونگی رؤیت نور به این نکته توجه دارید که می‌گوئیم چون می‌توانیم این میز را ببینیم، پس نوری در این اطاق هست به این معنی که با دیدن میز، متوجه وجود نور می‌شویم، در حالی که نمی‌توانیم به «نور» اشاره کنیم -آن‌ طور که به دیوار اشاره می‌کنیم- ولی می‌دانیم نوری در این اطاق هست که می‌توانیم اطراف خود را ببینیم. تازه وقتی نور می‌رود می‌فهمیم که نوری بوده و حالا چون نیست اطاق تاریک شده است. به‌ همین جهت اگر خورشید هرگز غروب نمی‌کرد معلوم نبود که ما بپذیریم نور خورشیدی وجود دارد، چون از ظلماتِ بعد از غروب خورشید متوجه نور خورشید می‌شویم. به قول معروف:
ماهیان ندیده غیر از آب

پرس پرسان زهم که آب کجاست

برای این‌که ماهیان هیچ‌وقت خشکی را تجربه نکرده‌اند تا وجود آب را با خشکی مقایسه کنند لذا می‌گویند آب کو؟ در رابطه با نور هم ما واقعاً وجود نور را مثل وجود دیوار حس نمی‌کنیم. چراغ را که خاموش می‌کنیم چون با تاریکی روبه‌رو می‌شویم و دیگر اشیاءِ اطراف خود را نمی‌بینیم، می‌پذیریم الآن نوری بین من و شما هست. از نبودن نور و مقایسه‌ی آن با روشنایی اطراف می‌فهمیم نوری هست. این در رابطه با فهم وجود نور است از جهت «حسّ»، در حالی که نفس ناطقه‌ی ما بدون این مقایسه‌ها به نور نظر می‌کند و آن را می‌یابد. مشکل، رؤیت حسّی نور است که با مقایسه فهمیده می‌شود و از حسّ‌نکردن موجودات اطراف در تاریکی، می‌فهمد نوری باید باشد که اشیاء اطراف را می‌بیند.(34) پس این نور بود و حالا رفت.
در مورد رؤیت نور معنوی موضوع از این هم دقیق‌تر است. حقیقت نوری امیرالمؤمنین(ع) چیزی غیر از شخص ظاهری آن حضرت و غیر از آن شجاعت‌ها و غیر از داماد پیامبر(ص)بودن است. انسان در رؤیت نوری آن حضرت می‌خواهد با مقامی از آن حضرت آشنا شود که غیر از شخصیت ظاهری حضرت است. رؤیت این نور آمادگی زیاد می‌خواهد، اصطلاحاً به آن نوع دیدن «ذات‌دیدن» می‌گویند. بنده نمی‌خواهم بحث را مشکل کنم اما بخواهید و نخواهید موضوعِ دقیق و عمیقی در میان است. برهان حرکت جوهری برای رؤیت ذات یا جوهر کمک می‌کند. در برهان حرکت جوهری عقل با ذاتی روبه‌رو می‌شود که عین حرکت است، همیشه ما می‌بینیم چیزی حرکت دارد، ولی ملاصدرا در برهان حرکت جوهری ثابت می‌کند خودِ حرکت هم یک چیز است. حرکت دست را آدم می‌فهمد ولی فهم خودِ جنبیدن یا حرکت، نیاز به دقت و کار بیشتری دارد. معنی حرکت جوهری عبارت از این است که خود حرکت، یک چیز است مثل «تری» که خودِ «تری» یک چیز است نه این‌که آب چیزی باشد که «تر» است.
در بحثِ معرفت بالنّورانیه، باید امیرالمؤمنین(ع) را ببینیم اما نه از آن جهت که می‌دانیم اولین مرد مسلمان است و نه از آن جهت که خداوند در غدیر او را وصی رسول خدا(ص) قرار داد، همه‌ی این‌ها ریشه در حقیقت و نورانیت حضرت علی(ع) دارد که باید آن را شناخت. اباذر سراغ جناب سلمان می‌رود تا از حقیقت نوری امیرالمؤمنین(ع) آگاه شود و وقتی بنا به پیشنهاد سلمان خدمت حضرت رسیدند حضرت هم از مسئله، ساده نگذشتند و فرمودند: «لا یَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِیمَانَ حَتَّى یَعْرِفَنِی كُنْهَ مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّةِ» هیچ‌کس ایمانش کامل نمی‌شود تا این‌که مرا به کُنْه معرفتم که همان نورانیت است بشناسد. حضرت تأکید می‌کنند که کُنْه معرفت مرا به نورانیت بشناسید تا نور خاصی از انوار این عالم را شناخته باشید.
باز باید موضوعِ ذات‌بینی را در میان بیاورید. شما خدا را چطور می‌بینید؟ یک‌وقت می‌گوئید چون مخلوقی هست خالقی هست. به تعبیر رسول خدا(ص) این نوع شناخت خوب است و می‌فرمایند: «عَلَیکُم بِدینِ الْعَجائِز»(35) لااقل به اندازه‌ی پیرزن‌ها متوجه حضور خدا در این عالم باشید. حضرت از پیرزنی که کنار کوچه مشغول نخ‌ریسی بود پرسیدند خدا را به چه می‌شناسی؟ او چرخ نخ‌ریسی را که می‌گرداند، رها کرد و گفت ببینید دیگر نمی‌چرخد، پس این دنیا هم که دارد می‌چرخد بالأخره یک چرخاننده‌ای دارد. حضرت به اطرافیان خطاب کردند: «عَلَیکُم بِدینِ الْعَجائِز» لااقل به اندازه‌ی پیرزنان دیندار باشید.
به گفته‌ی نظامی گنجوی:
بلی در طبع هر داننده‌ای هست

که با گردنده گرداننده‌ای هست

از آن چرخه که گردانَد زن پیر

قیاس چرخ گردنده همان گیر

از آن طرف هم حضرت سجاد(ع) می‌فرمایند آخرالزمان گروهی می‌آیند که «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» و شش آیه‌ی اول سوره‌ی حدید که اوج توحید است، برای آن‌ها نازل شده است.(36) درک سوره‌ی «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» کجا و این‌که می‌گوئیم چون مخلوقی هست خالقی هست، کجا.
در توجه به «احدیت» حضرت «الله» رازها نهفته است که با روش پی‌بردن از مخلوق به خالق، آن رازها ظاهر نمی‌شود. همان‌طور که درجه‌ی‌ توحیدی آیات متفاوت است. یک‌جا خداوند می‌فرماید: «اُذْكُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْكُمْ»(37) یاد نعمت‌هایی باشید که به شما دادم. اما یک جا هم می‌فرماید: «فَاذْكُرُونِی أَذْكُرْكُمْ»(38) مرا یاد کنید تا من هم شما را یاد کنم. در این آیه ما را متوجه خودش می‌کند تا از خود او به او برسیم. ولی در آیه‌ی قبل ما را متوجه نعمت‌هایش می‌کند تا به‌واسطه‌ی نعمت‌ها به او برسیم. در «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» انسان‌ها ذات خدا را به یگانگی می‌یابند. به همین جهت حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی علیه‌» در کتاب چهل حدیث در رابطه با روایتی که می‌گوید: «لاتَتَفَکَّروا فی ذاتِ الله»(39) در ذات خدا تفکر نکنید، می‌فرمایند: این توصیه‌ای است برای کسانی که توان تفکر در عمق توحید را ندارند وگرنه حضرت صادق(ع) می‌فرمایند: «اَفْضَلُ الْعِبادَةِ اِدْمانُ التَّفَکُرِ فی اللّه وَ فی آلائِه»(40) بالاترین عبادت، ادامه‌دادن تفکر در مورد خدا و در آیات و نشانه‌های اوست.(41) آری! یک جایی باید به مردم بگویند نمی‌خواهد راجع به خدا فکر کنید، همین که می‌بینید اثری هست نشان می‌دهد مؤثری باید باشد. اما یک جا هم می‌گویند در مورد خدا فکر کن و خداوند را جدای از صفاتش بیاب. امیرالمؤمنین(ع) در خطبه‌ی اول نهج البلاغه می‌فرمایند: «کمالُ الإخلاصِ لَهُ نَفْیُ الصّفاتِ عَنْه» کمال اخلاص آن است که صفات را از او نفی کنی و خود ذات را عین صفات بدانی. زیرا «لِشَهادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَیْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَةِ»؛ هر صفتی شهادت می‌دهد که غیر موصوف است و هر موصوفی شهادت می‌دهد که غیر صفت است. با این مقدمات می‌خواهم ذهن عزیزان متوجه «ذات‌بینی» شود.
در معارف توحیدی گاهی انسان به جایی می‌رسد که خدا را می‌یابد. به تعبیر امام صادق(ع) می‌رسیم به این‌که «هو نورٌ لا ظُلْمةَ فیه، وَ حیاتٌ لا مَوْتَ فیه، وَ عِلمٌ لا جَهْلَ فیه»(42) او نوری است که ظلمتی در او نیست، و حیاتی است که مرگی در او نیست، و علمی است که جهلی در او نیست.