قرآن در مورد «امام» تعبیری دارد که نشان میدهد جایگاه انسان کامل کجاست. میفرماید: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِیتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِینَ»(25) و آنها را - فرزندان ابراهیم را- امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت میکنند و فعل خیرات و اقامهی صلوة و دادن زکات را به آنها وَحی نمودیم و آنها برای ما عبادتگر بودند. میفرماید: به آنها «فعل خیر» را وحی کردیم، نگفتیم نماز بخوانند، فعلِ نمازخواندن را به آنها دادیم. به این جمله که میفرماید: «به آنها اقامهی نماز را وحی کردیم» دقت بفرمایید؛ یک وقت است خداوند به شما می گوید: «أَقِمِ الصَّلاَةَ» نماز بخوان، این را نمیگویند «فعلِ نمازخواندن را به شما دادند» بلکه دستور میدهند نماز بخوانید. در قرآن میگوید به امامان فعل نماز خواندن را وحی کردیم. مثل زنبورِ عسل که به آن وَحی کرد برو در کوهستانها عسل بساز(26) وَحیکردن به زنبور عسل، یعنی عین وجودش را تحت تأثیر آن فرمان قرار داد. مثل دستورات تشریعی نیست که به ما میگویند این کار را بکنیم، حالا یا ما میکنیم یا نمیکنیم. وقتی میفرماید: به امام اقامهی نماز را وَحی کردیم؛ یعنی امام عین اقامهی نماز و عین بندگی است. بله یک وجه آنها مثل سایر انسانها وجه اختیاری آنها است، ولی یک وجه دیگری هم دارند که همان حقیقت امام است، و فرقشان با ما در همین است. ما یک جسم داریم و یک نفس، ولی به تعبیر امام صادق(ع)؛ ائمه(ع) علاوه بر جسم و نفس، وجهی دارند به نام نور عظمت که حضرت در آن رابطه میفرمایند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَنَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِه»(27) خداوند ما را از نور عظمتش آفرید. این نور عظمت از میکائیل و جبرائیل بالاتر است و شأن واسطهی فیضبودن جز این نمیتواند باشد. پس با جسمشان که مثل جسم ما است، غذا میخورند و میخوابند، نفسشان هم مثل نفس ما است، از مادر متولد میشوند، پیر میشوند و عزرائیل(ع) روح آنها را قبض میکند، اما فرقشان با ما در این است که آنها حقیقتی به نام نور عظمت دارند. قصد ما آن است که در جلسات آینده در مورد حقیقت نوری آنها بحث کنیم به امید آنکه آن بُعد از امامانمان برایمان شناخته شود. آن بُعد است که حقیقت انسانیت است و هرکس به اندازهای که با آن مرتبط شد از انسانیت بهرهمند میشود و در افق انسانی زندگی میکند.
وقتی آرامآرام وارد این بحث شدیم که هر انسانی به اندازهای که به انسانیتِ مطلق وصل است انسان است، این سؤال پیش میآید که آن انسانیت مطلق چه خصوصیاتی دارد و جایگاهش در هستی کجاست؟ حضرت امیر المؤمنین(ع) با توجه به چنین جایگاهی است که میفرمایند: احدی را نباید با آل محمد(ع) مقایسه کرد. مثل این است که شما تری پارچهای را که توسط آب خیس شده است با آب مقایسه کنید. این پارچه هراندازه هم که «تر» باشد، «تری» آن قابل مقایسه با آب نیست، چون رطوبت پارچه چیز مستقلی نیست تا دو نوع «تری» داشته باشیم و بخواهیم با هم مقایسه کنیم. یک چیز که تری آن در ذات آن است بیشتر نداریم، هرچیز دیگر هم تر است از آبی است که تریاش از خودش است. حقیقت یک چیز را با پرتو آن حقیقت نمیتوان مقایسه کرد. بر این اساس هرکس، هر کمالی از جهت انسانیت دارد مربوط به کمال انسانهایی است که عین کمالند و اهل البیت(ع) تلاش دارند ما را متوجه مقام انسانیت بکنند تا بتوانیم سیر و سلوک درستی به سوی انسانیت داشته باشیم و لذا میفرمایند: «لَا یُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ(ع) مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ»؛ هیچکس را نباید با آل محمد(ع) مقایسه کرد وگرنه از مسیر رسیدن به انسانیت بیرون میافتیم.
فرض بگیریم ما شیعه نیستیم و اهلالبیت(ع) را هم نمیشناسیم ولی عقل که داریم، حال از خود میپرسیم این عقل انسانی که در بعضیها بیشتر است و در بعضیها کمتر، ریشهاش کجا است؟ ما قبل از این که شیعه باشیم باید به این مطلب معرفت پیدا کرده باشیم که انسانیت در بعضیها کم و در بعضیها زیادتر است و این نشان میدهد که حقیقتی به نام انسانیت هست که پرتوش به بعضیها به جهت زمینههایی که دارند بیشتر رسیده است و به بعضیها کمتر. حال آیا میتوان حقیقت انسانیت را با سایر انسانها که از این حقیقت بهرهمند شدهاند مقایسه کرد؟ مگر صاحب حقیقت انسانیت با بقیه که پرتوی از آن حقیقت را گرفتهاند از یک سنخاند که قابل مقایسه باشند؟ و لذا حضرت در ادامه میفرمایند: «وَ لَا یُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَیْهِ أَبَداً»؛ کمال اهلالبیت(ع) با کمال آنهایی که نعمتها از طریق اهل البیت(ع) به سویشان جاری شده، مساوی نیست. فهم این نکته دریچهی مهمی از معارف را در قلبها میگشاید که ما جایگاه خود را بشناسیم و بدانیم جهت رسیدن به کمال انسانی به کجا باید چشم بدوزیم. حضرت آیتالله بروجردی(ره)در زمان خودشان دارای هیبت و عظمتی چشمگیر بودند و جهان تشیع در اقصی نقاط دنیا به ایشان نظر داشتند. مثل امروز نبود که چند مرجع تقلید در یک زمان با هم باشند. تمام جهان تشیع به ایشان نظر داشتند، از هند و پاکستان بگیر تا شمال و جنوب آفریقا و اروپا و آمریکا. ایشان هم معتقد بودند احترامی که به ایشان میگذارند احترام به شخص ایشان نیست، به مرجعیت است. لذا بر خود واجب میدانستند آن هیبت و عظمت را حفظ کنند تا آنجایی که وقتی شاه به ملاقاتشان رفته بود و عصایشان افتاد ایستادند تا شاه عصا را بردارد و به ایشان بدهد، و شاه هم همین کار را کرد، عصا را برداشت و بوسید و به ایشان داد. چون معتقد بودند حفظ این مقام حفظ شخص نیست، با این توصیف یک روزی که جمع کثیری از مردم در صحن خانهی ایشان جهت دیدار جمع بودند یک بندهی خدایی با صدای بلند میگوید برای سلامتی آیتالله بروجردی و امام زمان، صلوات! یک مرتبه آقا طوری عصبانی میشوند و عکسالعمل نشان میدهند که همهی جمعیت متوجه میشوند، چون آقا متوجهاند کسی حق ندارد نام کسی را در کنار نام مقدس حضرت ولیعصر(عج) بیاورد. این است آن شعوری که انسان را جلو میبرد.