تربیت
Tarbiat.Org

حقیقت نوری اهل البیت(ع)
اصغر طاهرزاده

جلسه‌ی هشتم، (ربط اعتبارات دین با حقایق)

بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در رابطه با حقیقت نوری اهل البیت(ع) و به‌خصوص امیرالمؤمنین(ع) بود، آنچه عزیزان باید در این نوع روایات دنبال کنند این است که متوجه جهت باطنی مقام اهل البیت(ع) شوند. خیلی فرق است بین این که با این نوع روایات در سطح عادی برخورد شود یا این که سعی کنیم در سطح خودش به آن‌ها بنگریم. به جای این‌که مطلب را آن‌قدر پائین بیاوریم که دیگر چیزی از آن نماند، دستمان را به آن‌ها بدهیم و بالا برویم تا حقیقت جدیدی از معارف الهی بر قلب ما منکشف بشود و این کار مشکلی است. چون همان طور که در متن روایت ملاحظه فرمودید حضرت امیرالمؤمنین(ع) خود را «بئر معطله» یعنی چاهی دانستند که ترک شده ‌است، به این معنی که مقام حضرت در افقی است که فرهنگ عمومی نمی‌تواند آن را درک کند. مثل موضوع مهدویت که ظرفیت جهان اسلام هنوز در این حدّ نیست که مهدویتی را درک کند که متوجه امام زمانی حیّ و حاضر است. آن‌هایی هم که مثل شیعه مهدویت حیّ و حاضر را می‌فهمند آنقدر مطلب را پائین می‌آورند که با حقیقت خود بسیار فاصله پیدا می‌کند. وقتی در روز پانزده شعبان می‌نویسند «مهدی جان تولدت مبارک» معلوم است موضوع را چقدر کاهش داده‌اند و جامعه را از توجه به معارف بلندی که باید به دست آورد محروم کرده‌اند. با توجه به این امور است که نباید اصرار داشت همه در فهم مقام نوری آن ذوات مقدس تا آخر بیایند. خود اهل البیت(ع) هم سیره‌شان آن بود که اگر اصحاب خاص از آن مقام می پرسیدند، برایشان روشن می کردند تا وقتش برسد و موضوع عمومی‌تر شود. نمونه‌اش این‌که جناب سلمان و اباذر یعنی دو نفر که از اصحاب سرّ پیامبر(ص) هستند آمده‌اند و به وجود مقدس امیرالمؤمنین(ع) رجوع کردند تا حضرت موضوع حقیقت نوری خود را برای آن‌ها بیان فرمایند و حضرت هم چون آن‌ها را شایسته دیدند نکاتی را مطرح فرمودند. توجه داشته باشید اگر این روایت در دست عوام افتاد و کوچه و بازاری شد به همان سرنوشتی دچار می‌شود که فرهنگ متعالی مهدویت دچار شد. و عملاً طوری خواهد ‌شد که بیشتر به جای این‌که مردم به آن نزدیک شوند از آن فرار می‌کنند و طوری آن را برداشت می‌کنند که غیر قابل قبول خواهد بود.
در دعاها و زیارت‌ها داریم که جنگل‌ها به وجود مقدس اهل البیت(ع) موجود است.(90) حال اگر این سخن را با مردمی در میان گذاشتیم که معرفتشان از ائمه(ع) در حدّی است که آن‌ها را آدم‌های خوب می‌دانند که چون فرزند پیامبر(ص) می‌باشند قابل احترام‌اند، نه‌تنها چنین مقامی را برای آن‌ها نمی‌پذیرند حتی به عقل گوینده شک می‌کنند. البته به نظر بنده درست تشخیص داده‌اند که طرف عقل ندارد ولی نه به جهت این‌که این روایت غلط است بلکه به جهت آن‌که بدون روشن‌کردن مبانی موضوع، چنین موضوع مهمی را طرح کرده است. برای فهم این نوع روایات سلمان و ابوذر باید در میدان باشند که آمادگی فوق العاده‌ دارند. به همین جهت با فرهنگ و ادب خاصی با حضرت امیرالمؤمنین(ع) برخورد می‌کنند که بیشتر به نوعی معاشقه شبیه است. یک کلمه حضرت می‌فرمایند؛ ای جندب! ای سلمان! در جواب آن حضرت اظهار می‌دارند: لبیک یا اَخَا رسول الله. این نشان می‌دهد رابطه‌ی آن‌ها با حضرت فوق رابطه‌ی معلم و شاگردی است، رابطه‌ی مرید و مرادی است به طوری که آن حضرت را حقیقت برتر خود می‌‌دانند.