بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت فرمودند مقام ما طوری است که آنچه ما بخواهیم خدا میخواهد. عرض شد این اوج مقامی است که بنده در مقام فنای خود بدان نایل میشود. شبیه این مقام را در قرآن برای حضرت ابراهیم(ع) داریم که بعد از جریان حضرت عُزَیر میآورد. حضرت عُزَیر در مسیر خود به قریهای برخورد کردند که مردم آن قریه همه مرده بودند و استخوانهای آنها بر روی زمین پراکنده شده بود، با توجه به اینکه حضرت عزیر معتقد به قیامت و زنده شدن مردگان بودند، سؤال خاصی کردند حاکی از آن که میخواستند آن زندهشدن را احساس کنند، گفتند: «أَنَّىَ یُحْیِی هَذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا»(198) چگونه خدا اینها را بعد از مردن زنده میکند؟ از نوع برخوردی که خدا با حضرت عزیر کرده میفهمیم میخواستهاند این موضوع را بچشند که مردن و زندهشدن چطوری است. خدا هم صد سال ایشان را میراند و سپس زنده کرد و از این طریق یقین حضرت را نسبت به قیامت به کمال خود رساند. قرآن بعد از این ماجرا موضوع حضرت ابراهیم(ع) را مطرح میکند که مقام دیگری است. حضرت ابراهیم(ع) نمیخواستند که نسبت به مرگ به یقین برسند، بلکه مقام برتری را میخواستند. لذا پرسیدند: «كَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَى»؛(199) خدایا تو چطور زنده میکنی؟ یعنی حضرت میخواستند خدایی خدا را در امر زندهکردن بچشند. در ازاء چنین تقاضایی خداوند قدرت خود را به او داد. فرمود: چهار پرنده را بگیر و گوشت آنها را مخلوط کن و بر سر چند کوه قرار ده و سپس آنها را بخوان تا با شتاب به طرف تو بیایند. ملاحظه میکنید که خداوند قدرت خود را به حضرت داد تا او مانند خدا آن پرندگان را بخواند و آنها زنده شده به سوی حضرت آمدند و از این طریق حضرت ابراهیم(ع) قدرت میراندن و زندهکردن را حس کردند و دقیقاً وجودشان وجود زندهکردن شد.
از آنجاکه حضرت مولی الموحدین(ع) در مقامی هستند از همان نوعی که قرآن در مورد حضرت ابراهیم(ع) خبر داد و رسول خدا(ص) در همین راستا فرمودند: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ مَعَهُ حَیْثُمَا دَار»(200) علی با حق است و حق با علی است، خداوند هر طور که علی بخواهد عمل میکند. راز اصلی این روایت در این است که میفرمایند: «یَدُورُ مَعَهُ حَیْثُمَا دَار» همانطور که علی بخواهد خدا میخواهد. در آنجا که میفرمایند: «نَحْنُ إِذَا شِئْنَا شَاءَ اللَّهُ» وقتی ما بخواهیم خدا میخواهد. با آنکه موضوعِ بسیار عمیقی است و فهم آن کار هرکسی نیست، حضرت در ادامه میفرمایند: «مَنْ أَنْكَرَ شَیْئاً مِمَّا أَعْطَانَا اللَّهُ فَقَدْ أَنْكَرَ قُدْرَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَشِیَّتَهُ فِینَا» هرکس چیزی از آنچه را خدا به ما عطا کرده است انکار کند، قدرت و مشیت خدای عزوجل در مورد ما را انکار کرده است. بدین معنی که چنین کمالاتی را خداوند در ما گذارده و با انکار آن کمالات در ما قدرت الهی و مشیت او در این عالم انکار شده است. باید متوجه باشیم خدایی که کرم مطلق و قدرت مطلق و فیض مطلق و حکمت مطلق است حتماً نهاییترین کمالات ممکن را در مقام انسانیت محقق میکند و لذا مصداق آن کمالات را باید بشناسیم نه این که نسبت به وجود آن کمالات راه انکار را پیشه کنیم. اگر از این زاویه و با چنین برهانی جلو برویم با حقایق بزرگی روبهرو میشویم.
بنده سالها فکر میکردم چطور میتوان برای دانشجویان نکاتی را که در روایات شیعه در مورد مقام عصمت پیامبر و ائمه(ع) هست روشن کرد. کسانی که وجود چنین مقاماتی را به کلی منکرند نیاز به برهانی در این مورد ندارند، ولی شیعه چگونه چنین عقیدهای را به صورت استدلالی قانعکننده در آورَد که علاوه بر نقل، عقل هم منوّر به حقیقت آن روایات بشود؟ فکر میکنم با نور توحید و توجه به ربوبیت الهی میتوان چنین استدلال کرد که: خداوند با توجه به مقام کمال مطلق، چون رحمت مطلق است، حتماً بیشترین کرم را به مخلوق خود میکند. حال اگر بخواهد به انسانها کمک بکند پیغمبر برای آنها میفرستد، تا انسان بتواند قواعد هستی را بفهمد و مطابق آن عمل کند، و اگر بخواهد به بهترین شکل پیامبر را برای انسانها بفرستد مسلم پیامبری میفرستد که در طول عمر خود در نهایت پاکی زندگی کرده باشد تا لکهی سیاهی در شخصیت او نباشد و بهانهای شود که ما هم تا قبل از چهل سالگی کارهای خلاف میکنیم و سپس مؤمن میشویم. اهل سنت تا اینجا با ما اختلاف ندارند که پیامبر از چهل سالگی به بعد در آوردن وَحی معصوم است ولی آیا این کافی است برای اینکه انسانها بدون دغدغهی درونی نجات پیدا کنند؟ خدایی که میخواهد انسانها را به زیباترین شکل نجات بدهد جز این است که پیغمبری به آنها میدهد که هرچه به او بنگرند سراسر پاکی بیابند؟ و هرچه آن پیامبر به بقیه توصیه میکنند خودشان عامل به آن بوده باشند؟ در نظر بگیرید پیامبر(ص) به یک جوان بیست ساله بگویند: اختلاط با نامحرم گناه است ولی خود حضرت در بیست سالگی این کار را کرده باشند. مسلّم وجود چنین پیامبری آن کمک نهایی به مردم نیست، آری میتوانیم توجیه کنیم که آن روز پیغمبر خودشان پیامبر نبودند حالا که پیغمبر شدند برای همهی شما پیغمبرند، برای بیست سالهها هم حالا پیغمبرند و لذا دستوری که امروز به این جوان بیست ساله میدهند باید عمل کند، همهی اینها درست، اما دل را چه کار کنیم؟ باید نهایت لطف را به انسانها کرد تا با تمام وجود حرف پیامبر را بپذیرند. بر همین اساس باید اذعان کرد که واقعیت را ائمه معصومین(ع) میگویند که پیامبران و امامان از بدو تولد معصوماند. خداوند از اول آنها را به جهت شایستگی که داشتند جهت امر نبوت و امامت انتخاب کرد و در آن مسیر جهت تحقق مسئولیتی که به عهدهی آنها خواهد گذاشت پرورششان داد، تا در انجام آن مسئولیت به زیباترین شکل عمل شده باشد وگرنه ممکن است بعضی کارها برای شخص پیامبر ضرری نداشته باشد ولی شأن پیامبری پیامبر چنان عملی نباشد و خداوند پیامبر خود را از آن امور نیز حفظ میکند تا با رحمت واسعهی خود بهترین شرایط را برای مردم در امر پذیرش نبوت فراهم کرده باشد. امیرالمؤمنین(ع) در همین رابطه میفرمایند: «وَ لَقَدْ قَرَنَ اللهُ بِهِ (ص) مِنْ لَدُنْ اَنْ كانَ فَطیماً اَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلائِكَتِهِ یَسْلُكُ بِهِ طَریقَ الْمَكارِم و مَحاسِنَ اخلاقِ العالَمِ، لَیْلَهُ وَ نَهارَهُ»(201) از همان لحظه ای كه پیامبر (ص) را از شیر گرفتند، خداوندْ بزرگترین فرشتهی خود را مأمور تربیت آن حضرت كرد تا شب و روز، او را به راههای بزرگواری و اخلاق نیكو راهنمایی كند. امام صادق(ع) میفرمایند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ یَكِلْنَا إِلَى أَنْفُسِنَا وَ لَوْ وَكَلَنَا إِلَى أَنْفُسِنَا لَكُنَّا كَبَعْضِ النَّاسِ وَ لَكِنْ نَحْنُ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَكُم»(202) خداوند ما را به خودمان وانگذاشته اگر ما را به خود وامیگذاشت مانند سایر مردم بودیم ولى ما كسانى هستیم كه خداوند در بارهی آنها فرموده: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَكُمْ» مرا بخوانید دعاى شما را مستجاب مىكنم.
پس خداوند به ما لطف کرده که پیغمبر خود را قبل از بعثت، مجسمهی کامل عصمت قرار داده است. همهی اینها در راستای این برهان است که خدای دارای رحمت مطلق، نهایت رحمت را میکند و در راستای نهایت رحمت باید از امامان و پیامبر انتظار داشت که چگونه باید باشند. نهایت رحمت و نهایت قدرت و نهایت حکمتِ خداوند اقتضا میکند تا عالیترین مخلوق را بیافریند. عالیترین مخلوق خصوصیتی دارد که اگر منکر آن خصوصیات شدیم در واقع منکر قدرت و حکمت و رحمت خدا به بندگان شدهایم. تحقق حکمت و فیض و رحمت الهی به این است که انسانی با تمام کمالات الهی به صحنه بیاورد. حالا حضرت میفرمایند مصداق آن انسان مائیم. اینجا است که یک بار دیگر تأکید میکنم اگر ما بتوانیم ثابت کنیم چنین مقامی در این عالم هست، یقیناً همه میپذیرند که صاحب آن جز اهل البیت(ع) نمیتواند باشد. مشکل ما در اثبات وجود چنین مقامی است.
آقای جبران خلیل جبرانِ مسیحی میگوید: یقیناً علی با روح کلی مرتبط بوده است، چون آن آقای مسیحی میداند یک روح کلی در عالم هست، وقتی این را فهمید مصداق آن را به خوبی تشخیص میدهد که علاوه بر پیامبران، علی(ع) نیز با آن روح کلی مرتبط است. جهان امروز آنچنان حسی شده که از قواعد و سنن عالم غیب غافل گشته. وقتی تا این حدّ در غفلت قرار گرفت وجود افرادی را که چنین مشیتهایی در مورد آنها جاری شده باشد منکر میشود. اگر بشر برسد به اینکه انسانهایی متعالی در این عالم هستند که ثواب و عقاب و جهنم و بهشتِ همه، در زیر قبضهی شخصیت آنها است، میرویم از همهی بزرگان دنیا میپرسیم آیا شما مصداق چنین مقامی هستید؟ اگر به واقع انسانهای بزرگی باشند در کمال تواضع جواب میدهند نه. فقط عدهای آمدهاند که اولاً: خبر از چنین مقامی میدهند، ثانیاً: خود را مصداق آن مقام میدانند. انسانهای وارستهای که هیچگونه شکی در صداقت آنها نیست و انسانهای شایستهای مثل سلمان و اباذر آنها را تصدیق میکنند. اگر به سلمان بگوئیم شما ملاک حق و باطل و ثواب و عقاب بندگان هستید؟ خودتان پیشبینی کنید چه جوابی میدهد، میگوید من خاک پای آنهایی که این مقام را دارند هم نیستم. به سراغ انسانهای فاسد هم که اصلاً نمیرویم. هیچ وقت سراغ عمروعاص میروید بگوئید شما ملاک حق و باطلید؟ پس میرویم سراغ بزرگان و آنها هم چنین مقامی را برای خود منکر میشوند. میرویم سراغ امیرالمؤمنین(ع) میگویند آری ما دارای چنین مقامی هستیم. تنها ائمه(ع) متذکر چنین مقامی هستند و خود را نیز مصداق آن مقام میدانند و حرکات و سکنات و الفاظ و گفتارشان شاهد بر راست بودن ادعایشان میباشد. پس باید به فکر فرو رویم که این چه مقامی است که اظهار میدارد: «نَحْنُ إِذَا شِئْنَا شَاءَ اللَّهُ» هر چه ما بخواهیم خدا میخواهد.
سپس حضرت فرمودند: «یَا سَلْمَانُ وَ یَا جُنْدَبُ! قَالَا لَبَّیْكَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْكَ. قَالَ(ع): لَقَدْ أَعْطَانَا اللَّهُ رَبُّنَا مَا هُوَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ وَ أَعْلَى وَ أَكْبَرُ مِنْ هَذَا كُلِّهِ» ای سلمان و ای اباذر! پروردگار ما مقامی به ما اهلالبیت داده که از آنچه گفتیم بالاتر و برتر است. «قُلْنَا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَا الَّذِی أَعْطَاكُمْ مَا هُوَ أَعْظَمُ وَ أَجَلُّ مِنْ هَذَا كُلِّهِ؟» سلمان میگوید عرض کردیم ای امیرالمؤمنین! چه چیزی است آنچه که از همهی آنچه فرمودید بالاتر است؟ «قَالَ: قَدْ أَعْطَانَا رَبُّنَا عَزَّ وَ جَلَّ عِلْمَنَا لِلِاسْمِ الْأَعْظَمِ الَّذِی لَوْ شِئْنَا خَرَقَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ وَ نَعْرُجُ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ نَهْبِطُ بِهِ الْأَرْضَ وَ نَغْرُبُ وَ نَشْرُقُ وَ نَنْتَهِی بِهِ إِلَى الْعَرْشِ فَنَجْلِسُ عَلَیْهِ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یُطِیعُنَا كُلُّ شَیْءٍ حَتَّى السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبَالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ الْبِحَارُ وَ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ أَعْطَانَا اللَّهُ ذَلِكَ كُلَّهُ بِالِاسْمِ الْأَعْظَمِ الَّذِی عَلَّمَنَا وَ خَصَّنَا بِهِ وَ مَعَ هَذَا كُلِّهِ نَأْكُلُ وَ نَشْرَبُ وَ نَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ وَ نَعْمَلُ هَذِهِ الْأَشْیَاءَ بِأَمْرِ رَبِّنَا وَ نَحْنُ عِبَادُ اللَّهِ الْمُكْرَمُونَ الَّذِینَ لایَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» فرمودند: پروردگار ما، ما را از اسم اعظم مطلع فرموده که اگر بخواهیم بهوسیلهی آن آسمانها و زمین و بهشت و جهنم را از جای بر میکنیم و به آسمان میبریم و به زمین میزنیم. و به مشرق و مغرب میرویم و به عرش منتهی میشویم، در آنجا مینشینیم در مقابل خدا و همه مطیع ما هستند، حتی آسمانها و زمین و شمس و قمر و ستارگان و کوهها و درختان و جنبندگان و دریاها و بهشت و آتش. این مقام را خداوند به واسطهی اسم اعظم به ما عنایت نموده و بخشیده است. با تمام این امتیازات ما میخوریم و میآشامیم و در بازار قدم میزنیم و این کارها را به امر خدا انجام میدهیم، ما بندگانی هستیم مورد کرامت خدا که هیچ اظهار نظری در مقابل او نداریم و صرفاً به دستور او عمل میکنیم.