بالأخره پس از طرح این نکات ظریف و معارف عالی حضرت میفرمایند: «یَا سَلْمَانُ وَ یَا جُنْدَبُ! فَهَذَا مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّةِ» ای سلمان و ای اباذر! این است معرفت به مقام نورانیتِ من که از آن سؤال میکردید. «فَتَمَسَّكْ بِهَا رَاشِداً فَإِنَّهُ لَا یَبْلُغُ أَحَدٌ مِنْ شِیعَتِنَا حَدَّ الِاسْتِبْصَارِ حَتَّى یَعْرِفَنِی بِالنُّورَانِیَّةِ» پس به آن تمسک جویید و آن را محکم بگیرید، آری «فَتَمَسَّكْ بِهَا رَاشِداً» با اندیشهای که حکایت از رشد صاحب آن اندیشه دارد به آن تمسک جویید و از آن بهرهمند شوید. با شعور و هوشیاری عالمانه با آن برخورد کنید. «فَإِنَّهُ لَا یَبْلُغُ أَحَدٌ مِنْ شِیعَتِنَا حَتَّى یَعْرِفَنِی بِالنُّورَانِیَّةِ» حقیقت این است که هیچکدام از شیعیان ما به بصیرت واقعی نمیرسند مگر این که ما را به نورانیت بشناسند.
همهی حرف بنده و تأکیدهایی که خدمت شما داشتم این بود که نگذاریم در توجه به مقام اهل البیت(ع)، مقام نورانیت آنها از منظر ما مخفی بماند. بعضیها امیرالمؤمنین(ع) را چون مرد عدالت است قبول دارند، به این افراد نمیگویند بصیر. چنانچه ملاحظه فرمودید بنا به سخن امیرالمؤمنین(ع) بصیرت آن است که متوجه مقام نورانیت حضرت بشویم و به جای آن که مقام حضرت را پائین بیاوریم تا برایمان قابل درک باشند، باید خود را بالا ببریم تا حضرت را در عالیترین مقام درک کنیم. بصیرت واقعی آن است که شیعیان حضرت، حضرت را به نورانیت بشناسند تا نظرشان به حضرت، مانند نظر به افراد معمولی نباشد و فکر کنند میشود علی(ع) را با سایر خلفا مقایسه کرد منتها علی(ع) افضل از آنها است، غافل از اینکه آن حضرت در مقامی هستند که اَحدی در آن مقام نیست و کمال سایر انسانها در شناختن آن مقام و بهرهبردن از نور آن حضرت است. تعداد کمی از یاران امیرالمؤمنین(ع) متوجه مقام اصلی حضرت شدند، به همین جهت روایت میفرماید: اکثر امت بعد از رحلت رسول خدا(ص) مرتد گشتند،(220) یعنی جهت خود را از نظر به مقام نورانیت علی(ع) به سوی دیگری انداختند. وقتی آن طور که شایسته است متوجه مقام امام نشدند آنجایی که باید نهایت جانبداری را انجام دهند، نمیتوانند تا آخر بمانند، چون نظر به حقیقت و ذات ولایت و جنبهی آسمانی آن حضرت نداشتند. همینطور که در انقلاب اسلامی یک عدهای تا میانهی راه آمدند، چون متوجه ذات انقلاب اسلامی و اتصال آن به غدیر نشدند. در صدر اسلام عدهای تلاش نکردند امیرالمؤمنین(ع) را پیدا کنند، بیشتر به دنبال آن بودند که افکار خود را به حضرت تحمیل نمایند، اینها به دنبال خود بودند و نه به دنبال آن امیرالمؤمنین(ع) که خداوند برای هدایت بشریت فرستاده بود و لازم بود در او ذوب شوند و این در صورتی عملی میشود که امام را در مقام نورانیت بشناسند، مقامی که عالم در قبضهی آن است و به نحو کامل در کنار همهی موجودات عالم حاضر است.
میفرمایند: «فَإِذَا عَرَفَنِی بِهَا كَانَ مُسْتَبْصِراً بَالِغاً كَامِلًا قَدْ خَاضَ بَحْراً مِنَ الْعِلْمِ وَ ارْتَقَى دَرَجَةً مِنَ الْفَضْلِ وَ اطَّلَعَ عَلَى سِرٍّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَ مَكْنُونِ خَزَائِنِهِ»(221) اگر کسی وارد این نگاه شد و ما را از این منظر شناخت دیگر بصیر شده و به رشد لازم رسیده، در دریایی از علم فرو رفته و به درجهای بزرگ از فضل ارتقاء یافته و به سرّی از اسرار خداوند و خزائن پنهان الهی آگاه شده. اینکه رسول خدا(ص) میفرمایند: «ذکرُ عَلِیٍّ عِبادة»(222) یعنی متوجه مقام امیرالمؤمنین(ع) باشیم تا قلبها و جانها به سوی آن مقام سیر کند و از نور آن مقام بهرهمند شود. عبادت یعنی رفع حجاب برای کشف حقیقت، با یادآوری مقام امیرالمؤمنین(ع) میتوان با حقایق مأنوس شد و بالأخره به ملاقات خدا رفت. شما در مسیر معرفت به آن حضرت به کمتر از معرفت خدای عزوجل راضی نباشید. ما نمیدانیم لقاءالله به چه معنی است و چگونه باید به آن دست یافت، نه اینکه خدا همواره در منظر انسان نیست. خدا همه جا هست و از جهت او حجابی بین ما نیست. مگر میشود «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ»(223) او اول و آخر باشد و از بندگانش محجوب باشد؟ شما به هنگام نظر انداختن به نور، همین که نگاه میکنید نور را مقابل خود دارید، هنر ما آن است که با نظر به مقام نوری حضرت مولیالموحدین(ع) یاد بگیریم چگونه با خدا روبهرو شویم. با نظر به حرکات و سکنات و سیره و گفتار حضرت(ع) به مقام نوری حضرت منتقل میشویم و با نظر به آن مقام، به نور خدا منتقل میگردیم، باید نگذاریم حجاب پیدا بشود. حجاب این است که بگوئیم خدا کو؟ به قول مولوی:
چون گهر در بحر گوید بحر کو
وآن خیالِ چون صدف دیوار او
گفتن آن کو، حجابش میشود
ابرِ تابِ آفتابش میشود
بندِ چشم اوست هم چشم بدش
عین رفع سدّ او گشته سدش
بندِ گوش او شده هم هوش او
هوش با حق دار، ای مدهوش او
وقتی میخواهید با اسماء الهی مأنوس باشید اسماء الهی در جلواتش ظهور میکند و از طریق آن جلوات به اسماء منتقل میشوید و نظر به نور خدا مینمائید. به قول علامه طباطبائی(ره)همین که خداوند گوش به من داده پس شنوایی را میشناسد. بنابراین همهی گوشها نمایش شنوایی حق است. همین که چشم را به من داده یعنی بینایی را میشناسد. پس همهی چشمها نمایش بصیرت حق است. این حداقل نگاهی است که میتوان از طریق مظاهر، به نور الهی نظر نمود. روش المیزان این طور است که خیلی با ملاحظه خواننده خود را جلو میبرد به طوری که اگر یک اروپایی منصف هم المیزان را بخواند راه پذیرش برایش باز باشد و بتواند از مظاهر الهی به سوی حقایق عالم منتقل شود. گفت:
صد هزار انگشت ایما گر برآید زآستین
در حقیقت جز جمال نیّر یکتاش نیست
آیا میتوان گفت به دنبال خدایی هستیم که در صحنه نیست، واقعاً خدا خود را در حجاب میبرد؟ درست است که یکی از صفات خدا غفار است و با غفاریت خود، خود را نیز میپوشاند ولی در همان حال که خود را پوشاند، خود را با غفاریت مینمایاند، پس کجا در حجاب رفت؟ درست از همان جهت که در حجاب رفت، از همان جهت ظاهر گشت، چون «هُو... الظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ»؛(224) است ، همانی که ظاهر است، باطن است. درخت جلوهی حیات خدا است ولی خداوند با همین درخت که مظهر حی است، حیبودن خود را میپوشاند و شما برگهای سبز را میبینید. برگها جلوهی غفاریت خدا است که حیات خود را بپوشاند، در همین حال غفاریت خود را مینمایاند. طرف به رفیقش گفت:
ما نامه نوشتیم و جوابی ننوشتی
این هم که جوابی ننوشتی جواب است
میرسید به این که هر چه نگاه کنید و به هر چه نظر کنید حق است که خود را نمایانده و در جلوات کاملهی خود یعنی ائمه(ع) با همهی اسماء خود را نمایانده تا ما از اُنس کامل با او محروم نگردیم. وقتی با این دید جلو برویم ملاحظه میکنید، نهتنها همهی عالم میتواند مظهر کامل ظهور حق باشد، جمال ائمهی معصومین(ع) مظاهر تامّهی حق خواهند بود. این دستگاهی است که باید با نظر به اهل البیت(ع) پیدا شود. چیزی که حضرت باقر(ع) در دعای سحر ماه رمضان اظهار میداشتند که «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ عِزَّتِكَ» خدایا از مقام نورانی عزتت از تو تقاضا داریم، آن هم از آن جنبه از عزتی که «بِأَعَزِّهَا» بالاترین مرتبه از عزت است. یک مرتبه نظر میکنید به این حقیقت که همهی مظاهر میتواند جلوهی بالاترین عزت باشد، لذا عرض میکنید «وَ كُلُّ عِزَّتِكَ عَزِیزَةٌ» و همهی مظاهر عزت تو، مظهر عالیترین عزت است. ما نباید در حجاب رویم و از رویارویی با عالیترین عزت محروم شویم و در کنار هر چیز اسم اعظم یعنی حضور ائمه(ع) را ننگریم. چون خدا با هر اسمی که در صحنه باشد به تمام و کمال در صحنه است. تمام فرازهای دعای سحر یک نحوه رجوع به حق است آن هم رجوع به مرتبهی عالیهی حق که در همهی مظاهر میتوان با آن مرتبهی عالیه مرتبط شد، منتها باید از ائمه(ع) که مظهر کامل اسماء الهی هستند شروع شود و به همانها که حامل اسم اعظم میباشند ختم گردد، تا وقتی اظهار میدارید «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ بَهَائِكَ»؛ بتوانید نظر کنید به «بِأَبْهَاهُ» به آن عالیترین صورت «بَهَاء» که مقام جامعیت اسماء و مرتبهی عالیهی آنها است. دارید میگوئید من هرچه نگاه میکنم همان مرتبهی عالیه را میبینم. چون در جلسات قبل عرض شد وقتی امام حامل اسم اعظم بود، نه تنها حامل همهی اسماء است بلکه از هر اسمی جنبهی اعظم و اَشدّ آن را دارا است و رسیدن به این نگاه، رسیدن به واقعبینانهترین نگاه است، زیرا چیزی در این عالم نیست که مانع ظهور حضرت حق شود و حجاب او گردد، مشکل در خود ما است و حجابهایی که با نظر به خود در خود پدید آوردهایم که گفت:
حجاب راه تویی حافظ از میان برخیز
که در میان تو و او به جز تو حائل نیست
امیدوارم از طریق توجه به این روایت عزیزالقدر توانسته باشیم دریچههای ارزشمندی از معارف الهی را در جلو خود باز کنیم.
خداوند به حقیقت خودش و به حقیقت وجود مقدس صاحب الأمر(عج) و به حقیقت آنهایی که با امید فراوان به سوی اُنس با پروردگارشان قدم میزنند ما را مؤمن به مقام اولیاءاش بگرداند.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»