تربیت
Tarbiat.Org

حقیقت نوری اهل البیت(ع)
اصغر طاهرزاده

کمال ائمه(ع) و حفظ عصمت

از نکاتی که عزیزان در معارف دینی باید مستحضر باشند این مسئله است که مقام عصمت برای ائمه(ع) از طرف خدا شروع می‌شود و وظیفه‌ی آن‌ها این است که آن مقام را حفظ کنند. خداوند ائمه(ع) را معصوم قرار می‌دهد و آن‌ها باید در تمام عمر عصمت خود را حفظ کنند، در حالی که به بقیه‌ی افراد پیشنهاد می‌شود گناه نکنند تا آرام آرام به عصمتِ اکتسابی برسند. سخت‌ترین کار این است که کسی را از ابتدا در مقام عصمت و طهارت قرار دهند سپس بگویند آن عصمت را حفظ کن. خداوند می‌دانسته که ائمه(ع) چنین همّت و استعدادی دارند که عصمت خود را در عین زندگی مثل سایر انسان‌ها، حفظ کنند. به ما دستور می‌دهند دروغ نگوئید، با این‌که می‌پذیریم دروغ نگوییم ولی غفلت می‌کنیم و پس از مرتکب‌شدن، توبه می‌کنیم و دوباره غفلت می‌کنیم و دوباره توبه می‌کنیم تا آرام‌آرام بالأخره می‌رسیم به جایی که دیگر دروغ نمی‌گوئیم. حال به کسانی با حفظ اختیار و داشتن غضب و شهوت و سایر امور انسانی، دروغ نگفتن را بدهند و بگویند آن را حفظ کنید. اگر کمی فکر کنید تصدیق می‌فرمائید چه کار مشکلی است و نه تنها خداوند به آن‌ها می‌فرماید حالت دروغ‌نگفتن را حفظ کنید، بلکه اگر دروغ گفتند به‌کلی از آن مقام برای همیشه ساقط می‌شوند. ما اگر خطایی هم کردیم توبه می‌کنیم ولی انسان‌های معصوم با یک گناه به کلی از مقام عصمت خارج می‌شوند، به همین جهت تمام عمر در حالت حفظ آن مقام هستند و کمال آن‌ها حفظ مقام عصمت است در عین داشتن غضب و شهوت، همین موجب کمال آن‌ها می‌شود. مثل این که یک دانشجو در ابتدا در تمام دروس نمره‌ی بیست بگیرد، کمال او حفظ همان نمره‌هایی است که ابتدا آورده است. پس این‌که می‌پرسند آیا معصومین هم کمال دارند؟ جواب آن است که کمال آن‌ها حفظ عصمت است، آن‌ها باید تمام عمر، خود را در قلّه‌ی کمالی که قرار گرفته‌اند حفظ کنند و از آن جایی که وقتی نفسِ انسان به کمال لازم رسید عزرائیل(ع) آن را قبض می‌کند، در مورد ائمه(ع) نیز وقتی با حفظ عصمت، کمال لازم را اخذ کردند، نفس آن‌ها را قبض می‌نماید. کمال آن‌ها به کامل‌تر شدن نیست به حفظ عصمت است، عصمتی که امیرالمؤمنین(ع) در وصف آن فرمودند: «وَ جَعَلَنَا مَعْصُومِینَ مُطَهَّرِینَ»؛ و خداوند ما را معصوم و مطهّر قرار داد. «وَ فَضَّلَنَا عَلَى كَثِیرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ» و بر اکثر بنده‌های مؤمنش برتری داد. «فَنَحْنُ نَقُولُ «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ» و بدون آن که ما آن را از خود بدانیم می‌گوئیم: حمد خدا را که ما را به این مقام هدایت کرد و اگر هدایت خدا نبود به اینجاها نمی‌رسیدیم. در عین آن‌که خداوند عالم است که این افراد آن نعمت بزرگ را می‌توانند حمل کنند. به قول مولوی:
راند حق این آب را در جوی تو

آفرین بر دست و بر بازوی تو

در ادامه می‌فرمایند: «وَ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْكافِرِینَ» و کلمه‌ی عذاب بر کافرین محقق شد. «أَعْنِی الْجَاحِدِینَ بِكُلِّ مَا أَعْطَانَا اللَّهُ مِنَ الْفَضْلِ وَ الْإِحْسَانِ» کافرین یعنی آن‌هایی که منکر آن فضل و احسانی هستند که خداوند به ما داده است. پس اگر کسی باور نکند در نظام الهی چنین مقامی هست گرفتار کفر شده و کافر است.
ارزش فارابی آن است که اندیشه‌ی بشر را در نگاه فلسفی متوجه حقایقی کرده که قبلاً چنین معارفی مطرح نبوده و موضوع عقل فعّال و عقل بالمستفاد را به میان آورد. فارابی می‌خواهد با آن زبان وجود حقیقتی را در عالم گوشزد کند که امیرالمؤمنین(ع) در این روایت از آن خبر دادند. چون عموماً وقتی می‌گوئیم امام فوق عالم است، انسان‌های معمولی به جای مقام نوری یک شخص را تصور می‌کنند، در صورتی که در آن مقام، شخص مطرح نیست، و شخص امام در این دنیا مصداق عینی آن مقام است و باید از طریق توجه به حرکات و سکنات امام به مقام او نظر کنیم تا بتوانیم وجود آن مقام را تصدیق نمائیم و گرفتار انکار و کفر نگردیم. فارابی برای این‌که این مشکل پیش نیاید با زبان فلسفی موضوع را ارائه می‌دهد، هر چند بعد از آن‌که وجود آن مقامات ثابت شد، واژه‌هایی مثل «قلم اعلا» و «نفس کلیه»‌ و «واسطه‌ی فیض» رساتر است، ولی تصور صحیح آن با طرح موضوع عقل فعّال و عقل بالمستفاد کارگشا است.
حاصل قضیه این‌که اولین شرط برای ورود به ایمان و تعالی یافتن در تفکر صحیح، توجه داشتن به مقام انسان‌های کامل است و این که حقایقی در این عالم هست که حامل اسم اعظم خداوند می‌باشند و ملاک ایمان و کفر افراد و بهشت و جهنم رفتن انسان‌ها چنین انسان‌هایی‌اند. مطمئن باشید اگر این موضوعات درست مطرح شود بشریت نه تنها انکار نمی‌کند بلکه استقبال می‌نماید و جلو می‌رود. وقتی در دروس فلسفه‌ی اسلامی بحث علم خدا پیش آمد در ابتدا باورمان نمی‌آمد با چنین معارف عمیق و دلپذیری روبه‌رو می‌شویم مبنی بر این‌که علم خداوند، علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است، در آن جا پیش خود گفتم مگر می‌شود کسی با چنین معارفی روبه‌رو شود و انکار کند؟ در آن حال انسان ملاحظه می‌کند عجب دنیای زیبایی است و چقدر حضور خداوند در عالم دلپذیر است و ما از آن غافل بودیم. توجه به این نحوه حضور برای خداوند توسط ائمه(ع) گوشزد شده و فیلسوفان اسلامی آن‌ها را تئوریزه کرده‌اند، مثل کاری که فقها بر روی روایات فقهی انجام می‌دهند و آیات و روایات را به صورت فتوا در می‌آورند.
حضرت می‌فرمایند: کافر از آن جهت کافر است که نظام الهی را آن طور که هست نمی‌شناسد و متوجه چنین حقایق عالیه‌ای در عالم نیست. کفر اعتقادی غیر از کفر فقهی است. بعضی‌ها از نظر فقهی کافر نیستند و می‌توان دست تر به آن‌ها گذاشت. ولی اعتقادشان آن اعتقادی نیست که باید باشد. حتماً شنیده‌اید که رسول خدا(ص) در رابطه با فکری یا عملی می‌فرمایند: چنین افرادی مجوس امت من، یا یهود امت من هستند.(218) این یعنی عقاید و اعمالشان مطابق امت من نیست. آن وقت عنایت داشته باشید وقتی خداوند می‌فرماید: «وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْكافِرینَ»(219) خداوند کافران را هدایت نمی‌کند. پس اگر کسی متوجه چنین مقاماتی برای اهل البیت(ع) نشود، از هدایت الهی محروم خواهد شد و راه به جایی نمی‌برد و به اهداف عالیه‌ای که جانش باید برسد، نمی‌رسد. حضرت می‌فرمایند: کلمه‌ی عذاب بر کسانی محقق می‌شود که منکر آن کمالاتی باشند که خداوند به ما داده. متأسفانه بعضی از مواقع ارزش‌ها وارونه می‌شود، در یک نظام سالم، ایثار ارزش است ولی قبل از انقلاب اندیشه‌ی کمونیست‌ها طوری شده بود که اگر کسی به فقرا ایثار می‌کرد و مالی به آن‌ها می‌بخشید شدیداً به او انتقاد می‌کردند که با این کار روحیه‌ی مقابله‌ی مستضعفین با نظام شاهنشاهی را ضعیف می‌کنی و انقلاب عقب می‌افتد. در مورد نظر به مقام آسمانی ائمه(ع) هم به جای آن‌که متوجه چنین مقاماتی شوند و جهت خود را با توجه به نور آن ذوات مقدس،‌ آسمانی کنند، شروع می‌کنند به اشکال‌گرفتن که آیا این یک نوع تبعیض نیست که خداوند چنین کمالاتی را به عده‌ای خاص داده؟ و از این طریق راهِ گشایش معارف عالی الهی را بر روی خود می‌بندند و راه کفر و تحقق عذاب الهی را می‌گشایند.