اینکه انسان افق انسانیت را بشناسد و در اُنس با آن باشد از همهی بهشتها بالاتر است. حتی آنهایی به خوبی وارد جنگ با دشمن اسلام و وفاداری به انقلاب اسلامی و حضرت امام خمینی«رضواناللهعلیه» شدند که به جنبههای نوری دین آشنا بودند، برعکسِ مقدسان نادان که حکومت شاه را اسلامی میدانستند و انقلاب اسلامی را حکومت کمونیستی میخواندند. اگر انسانها نور ولایت را نشناسند بر روی پل صراط زمانه که در حال حاضر انقلاب اسلامی است به سوی جهنم کفر جهانی میلغزند و به نظر بنده هرکس در صراط انقلاب اسلامی نیست گرفتار زبانههای جهنم است و از صراط ولایت که به بهشت ختم میشود محروم خواهد بود. اگر آن نور علوی نباشد نه انسان جایگاه الهی انقلاب اسلامی را میبیند نه میتواند از طریق آن به سوی اسماء الهی سیر کند، چون تجسم عالیهی اسماء الهی را که اهل البیت(ع) هستند نمیبیند. حضرت در ابتدای این روایت فرمودند خیلی کماند آنهایی که بتوانند ولایت من را بپذیرند و اینجا میفرمایند: هرکس نسبت به وجود چنین مقامی برای ما در شک و انکار باشد مقصر و دشمن است. حتی اگر مسلمان و نمازخوان باشد. راستی چرا بعضیها این نوری را که به قلب پاک حضرت امام خمینی«رضواناللهعلیه» تابید نمیبینند؟ نوری که منجر شده انسانهای زیادی از آتش انحراف نجات پیدا کنند. از زاویهی دید ما یعنی معلمانِ تعلیم و تربیت، این انقلاب یک نور ولایی است که به کمک آن خیلیها میتوانند از آتش انکار و شک نسبت به حقیقت نجات یابند و وارد بهشتِ ارتباط با خدا شوند، وارد بهشتی که در منظر خود جمال امیرالمؤمنین(ع) را ببینند و عهد خود را با آن حضرت تازه کنند. چون انقلاب اسلامی ظهور غدیر در زمان غیبت امام عصر(عج)است.
در موضوع ولایت، بحث در رابطه با حقیقتی است که در عالم موجود است و باید شایستگی هایی در خود ایجاد کرد تا بتوان از نور آن حقیقت بهرهمند شد. این موضوع بسیار بالاتر از آن است که به موضوعات سیاسی محدود شود یا به جریانهایی اطلاق شود که معنی ولایت را با یک نوع سطحینگری در مسیر جنگِ بین شیعه و سنی تعریف میکنند. در حالی که متوجه هستید حضرت مولی الموحدین(ع) موضوع را در جایگاهی دیگر مینمایانند، حتی آنجایی که عدم شایستگی ابابکر را جهت امر خلافت طرح میکنند مطلب را به جهت آن میدانند که در امر خلافت مقامی در رابطه با حقیقت نوری باید در میان باشد که ابابکر فاقد آن است، نه این که رقابتی از جهت سیاسی در میان باشد. یکی از شخصیتهایی که میتوان به عنوان یک شخصیت ولایی واقعی به او نظر کرد حضرت امام خمینی«رضواناللهعلیه» است، ملاحظه فرمودید چگونه در مسیر ولایت اهل البیت(ع) خود را در همهی ابعاد اسلامی به تعادل رساندند. دو گروه مخالف حضرت امام بودند، عدهای مثل انجمن حجتیهایها که با ظاهر طرفداری از ولایت ائمه(ع) دکان باز کرده بودند و هرکس جز خودشان را بیولایت میدانستند، عدهای هم سیاسیون جدا از هر نگاه معنوی که سخنان امام«رضواناللهعلیه» در مورد ولایت حضرت صاحب الامر(عج) را یک نقطه ضعف میدانستند و نور حضور اهل البیت(ع) را در مناسبات نظام اسلامی بر نمیتابیدند.
تأکید بنده آن است که راه صحیح ولایی چیزی نیست که بتوان نسبت به آن بیتفاوت بود و در عین حال به نتیجهای مطلوب رسید، معرفت به مقام ولایت امامان(ع) آن طورکه خودشان تعریف میکنند راهی بسیار زلال و باریک و عمیق است و بدون آنکه معتقدین به این راه ادعایی در معارف داشته باشند عمیقترین مطالب معرفتی را به بشریت ارائه میدهند. نمونهی آن حضرت امام خمینی«رضواناللهعلیه» است و کتاب «مصباح الهدایه» که یک مجموعهی امامشناسی ناب و عمیق است. باید هوشیار باشیم که چگونه نور ولایت شیعیان را سالم نگه میدارد و سعی کنیم آن نور برایمان پیدا شود و تلاش کنیم که آن نور را در جامعه گسترش بدهیم. زیرا فقط از این طریق میشود جوامع اسلامی را از خطرات نجات داد، این سخنی است که حضرت صادق(ع) بر آن تأکید دارند و به آن دو دانشمند اهل سنت میفرمایند: «شَرِّقَا وَ غَرِّبَا لَنْ تَجِدَا عِلْماً صَحِیحاً إِلَّا شَیْئاً یَخْرُجُ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَیْت»(183) به شرق بروید و به غرب بروید علم صحیحی نمییابید مگر آنچه در نزد ما اهلالبیت(ع) هست. آیا خانوادهی عصمت و طهارت مردم را به خودشان دعوت میکنند یا به حقیقتی که خداوند در نزد آنها گذارده؟ آنها معتقدند اگر اسلامیت مسلمانان به این نور ختم نشود بهرهای برایشان ندارد. این غیر از نگاه تنگ نظرانهای است که عدهای برداشتهای خود از اسلام را همهی حق میدانند و بقیه را کافر به حساب میآورند. حکمت حکیمان اقتضا میکند که به برداشت طرف مقابل احترام بگذاریم ولی عجیب است که بعضیها برداشت سطحی خود از ولایت را همهی حقیقت میدانند و همان برداشت برایشان حجابی میشود که هیچ بهرهای از حقیقت ولایت نصیبشان نشود و از وسعت نظر لازم محروم بمانند. کسی که حقیقت را پیدا کرد به وسعت نظری میرسد که هر ذره از حقیقت را در هرکس دید، میشناسد و تصدیق میکند. ولی اگر کسی خود را دید، غیر خود را نفی میکند در حالی که بنا است حق را بپذیرند و نه شخص را. اگر من خود را دیدم و خود را حق بدانم غیر خود را کافر میدانم. رمز کار که حضرت میفرمایند این خط را پیدا کنید وگرنه کافرید، آن است که آنها عین عصمتاند. و ما اگر آن نور را پیدا کنیم همه را دعوت به آن نور میکنیم نه به خودمان. و هرگز بقیه را به این راحتی تکفیر نمینماییم، بلکه آنها را به حقیقت دعوت میکنیم. نمونهی چنین شخصیتی حضرت امام خمینی«رضواناللهعلیه» بودند که به جای آنکه ولایت را چماق تکفیر بقیه کنند از طریق نور ولایت، زمینهی نجات بشریت را فراهم کردند، آیا سیرهی مولایمان علی(ع) غیر از این بود؟ به گفتهی حافظ:
با مدعی مگوئید اسرار عشق و مستی
تا بیخبر بمیرد در درد خودپرستی
خدایا! به حقیقت خودت قلبی به ما عطا فرما که به راحتی مقامات اهل البیت(ع) را تصدیق کنیم و از نور آن مقامات بهرهمند شویم.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»