با توجه به نکات فوق باید در این مورد عمیقاً فکر کرد، چرا حضرت باب این مسئله را باز میکنند که حاملان عرش برای ایمان آورندگان به ولایت ما استغفار میکنند؟ میخواهند ما را به میهمانی کدام عالم ببرند و استغفار ملائکه تا کجاها انسان را جلو میبرد؟ ایمان به ولایت امامان معصوم و این همه نتیجه! نمیدانم آن ایمان مهمتر است یا این نتیجه؟ حضرت در واقع دارند خبر میدهند، ملائکه خادم هر کسی هستند که نظر به اسم جامع الهی دارد. چون هر مرتبهای از مراتب اسم جامع در عین شدت و ضعف - حتی مرتبهی نازله ولی جامع - نسبت به اسمی از اسماء الهی هرچند در مرتبهی بالاتری قرار داشته باشد، مقدم است. همینطور که نور سبزِ شدید مرتبهاش از نور بیرنگِ نازله کمتر است. زیرا نور بیرنگ، هر اندازه هم که نازل باشد جامع است و همهی رنگها را دارد ولی نور سبز هر اندازه هم که شدید باشد، یک نور است با یک بُعد. در عالم هستی هم قاعده از همین قرار است، انسانی که محبّ انسانهای کامل باشد و یک نحوه اتحاد قلبی با آنها داشته باشد، براساس اتحاد مُحبّ با محبوب، در مقام جامعیت اسماء قرار دارد هرچند در مرتبهی نازلهی آن باشد. این انسان نسبت به ملائکه که حامل اسمی از اسماء الهی هستند در مرتبهی بالاتری است و ملائکه جهت تغذیهی نوریِ خود در خدمت چنین انسانی هستند. بر اساس چنین قاعدهای است که بنده مکرراً عرض کردهام مقام حضرت امام خمینی(رض) در این عالم حتماً از ملائکه بالاتر است، با اینکه عرفای عزیزی هستند که به آنها ارادت داریم ولی هیچ وقت به دلیل جامعیت حضرت امام(رض)، با حضرت امام(رض) مقایسهشان نمیکنیم. زیرا در حضرت امام خمینی(رض) آن جامعیت خاص ظاهر شد و لذا قرب ایشان به خدا در عالم هستی از آن عارفی که روی سر یک سرطانی دست میگذارد و شفا مییابد، بالاتر است. چون آن عارف در عین آن که نظر به انسان کامل دارد و از آن جهت مظهر اسم شافی شده، اما حضرت امام(رض) در عین این که نظر به انسان کامل دارد، در عمل هم مظهر اسم جامعی شده که به نور آن اسم، اسلام با تمام ابعادش در صحنه آمد. ملائکه خادم کسانیاند که به ولایت اهل البیت(ع) ایمان دارند و نظر خود را به مظاهر مقام جامعیت اسماء الهی انداختهاند و در این راستا هر اندازه این نزدیکی بیشتر باشد انسان به کمال بیشتری نایل میشود.
رسول خدا(ص) در ادامه میفرمایند: «یَا عَلِی! لَوْ لا نَحْنُ مَا خُلِقَ آدَمُ وَ لَا حَوَّاءُ وَ لَا الْجَنَّةُ وَ لَا النَّارُ وَ لَا السَّمَاءُ وَ لَا الْأَرْضُ فَكَیْفَ لَا نَكُونُ أَفْضَلَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ قَدْ سَبَقْنَاهُمْ إِلَی مَعْرِفَةِ رَبِّنَا» ای علی! اگر ما نبودیم نه آدم و حواء خلق میشد و نه بهشت و جهنم و نه آسمان و زمین. چگونه ما برتر از ملائکه نباشیم در حالی که در معرفت پروردگارمان از آنها پیشروتر هستیم. چون حضرت محمد(ص) و علی(ع) یک نورند با دو تجلی، براساس «اَلْمُؤْمِنُ مِرْأَتُ الْمُؤْمِن» که حضرت محمد(ص) در مرآت امیرالمؤمنین(ع) خود را میبینند و حضرت امیرالمؤمنین(ع) در مرآت محمدی(ص) به تماشای حقیقت خود مشغولاند و همدیگر را به هم نشان میدهند، لذا میفرمایند اگر ما نبودیم عالم خلق نمیشد. دلیل آن هم مشخص است زیرا همهی عالم مظهر اسماء الهیاند و با توجه به این که مقام انسان کامل مقام «أَوَّل مَا خَلَقَ اللَّهُ» است و مقامی است که اسماء الهی به صورت جامع در آن مقام تجلی کرده، پس وجود و حقیقتِ همهی عالم به مقام انسان کامل برمیگردد. کافی است ما متوجهی رابطهی وجودی خدا با صادرهی اول و رابطهی وجودی صادرهی اول با سایر مخلوقات باشیم تا معنی این را که میگوئیم اگر ائمه(ع) به عنوان واسطههای فیض نبودند، هیچ مخلوقی در عالم به وجود نمیآمد، درست بفهمیم. در چنین توجهی است که میفهمیم چرا عرش منشأ خلقت کرسی است و تصور درستی از این موضوع پیدا خواهیم کرد. مشکل وقتی پیدا میشود که به انسان کامل و عرش و کرسی به عنوان ماهیات بنگریم و نه به عنوان حقایق وجودی. معلوم است که ماهیت به خودی خود هیچ نحوه تجلی ندارد تا منشأ وجود شود. عرش و کرسی مثل اشیائی که در اطراف خود میبینید نیستند، بلکه نورند. شبیه رابطهی نفس ناطقهی شما و صورتهایی است که در ذهن خود ایجاد میکنید. این رابطه، رابطهای است وجودی. با توجه به این امر است که وقتی وجودِ کرسی تجلی کند ارض میشود. با این دید ملاحظه کنید رابطهی مقام «أَوَّل مَا خَلَقَ اللَّهُ» با بقیهی موجودات چه رابطهای است و چرا حضرت محمد(ص) میفرمایند: اگر ما نبودیم نه آدم و حوا بود و نه بهشت و جهنم و نه آسمان و زمین. حضرت سعی میکنند اندیشهی بشر را متوجه حقیقت چنین فرهنگی بنمایند. در ادامه در اثبات سخن خود میفرمایند: «فَكَیْفَ لَا نَكُونُ أَفْضَلَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ قَدْ سَبَقْنَاهُمْ إِلَی مَعْرِفَةِ رَبِّنَا وَ تَسْبِیحِهِ وَ تَهْلِیلِهِ وَ تَقْدِیسِهِ» چطور ما افضل از ملائکه نباشیم در حالی که در معرفت و تسبیح و تهلیل و تقدیس پروردگارمان از آنها سبقت داشتهایم؟ عنایت داشته باشید که هیچ مَلَکی به خودی خود نمیتواند حضرت «الله» را بشناسد چون مَلَک خالق خود را میشناسد و حضرت «الله» مستقیماً خالق او نیست. مَلکی که مظهر اسم حی است اگر بخواهد خالق خود را بشناسد اسم حی را میشناسد. اسم حی اسمی از اسماء حضرت الله است. مَلَکی که مظهر اسم رزاق است اگر با نظر به خودش بخواهد خدا را بشناسد اسم رزاق را می شناسد که اسمی از اسماء حضرت «الله» است. از آنجایی که هرکس خدا را در آن حدّ که او را خلق کرده میشناسد، حضرت باقر(ع) میفرمایند: مورچهی کوچک چنان گمان میکند که خداوند دو شاخک دارد.(53) چون همان قدر که هست خدا را مییابد. مگر اینکه خدا را به نور انسان کامل ببیند که ملائکه چنین هستند.
رسول خدا(ص) میفرمایند: ما در معرفت به خدا از ملائکه جلوتر بودیم. یعنی در مقام قرب، بیواسطه با نور «الله» مرتبط بودیم و به اعتبار آن که وجود ما تجلی نور کامل خداوند است با شناخت خود، خدا را با تمام اسماءاش می شناسیم. سرّ اینکه میفرمایند چون ما در شناخت خدا از ملائکه جلوتر بودیم پس ما برتریم، بسیار مهم است چون در عالم معنا جلوتربودن، جلوتربودنِ وجودی و تکوینی است نه اعتباری. لذا در تقدم معرفت به رب یک نحوه قرب وجودی مطرح است، به همان معنایی که حضرت حق با تجلی همهی اسماءش انسان کامل یا صادرهی اول را میآفریند. و از طرفی طبق قاعدهای که رسول خدا(ص) فرمودند: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»(54) هرکس خود را شناخت پروردگار خود را میشناسد. تأکیدی که با «قَدْ» کردهاند میرساند که هیچ راه دیگری نیست. پس کسی که انسان کامل است و به صورت بالفعل جامع همهی اسماء الهی است، اگر خود را بشناسد، جامع اسماء الهی یعنی الله را میشناسد. سبقت در شناخت خدا به این معنی است که در درجه و رتبهی وجودی بالاتری هستند و با اسم جامع الهی مرتبط میباشند. با چنین معرفتی او را تسبیح و تقدیس میکنند.
تسبیحِ مطلق خداوند و توجه به اینکه او در مقام کمال مطلق و بینقصی کامل است، مخصوص انسانهای کامل است. آن که خدا را فقط حی میداند نمیتواند بفهمد خداوند هیچ نقصی ندارد. چون او را قادر نمیداند. تسبیح خداوند یعنی خدا در بینقصی محض ملاحظه شود و کسیکه خدا را در کمال مطلق دیده باشد از عهدهی چنین تسبیحی برمیآید و آن جز انسان کامل نیست. و نیز انسان کامل است که با نظر به کمال مطلق بودن خداوند او را در یگانگی محض مشاهده میکند و با ذکر «لا إِلهَ إِلا اللَّه»، آن را مینمایاند. چون رابطهی مستقیمی است بین وحدت و کمال، هر جا پای وحدت است پای کمال است و هر جا پای کثرت است پای نقص در میان است و لذا آنکس که خدا را با همهی اسماء و به صورت جامع دید، خدا را در کمال وحدانیاش مییابد و حقِّ تهلیل را اداء میکند و متوجه است فقط حق در صحنه است. کسانی از عهدهی چنین کاری برمیآیند که تمام وجود آنها تجلی اسماء الهی باشد. من و شما چگونه میتوانیم چنین کاری را انجام دهیم با اینهمه نقص و اینکه خودمان را با نقصهامان پذیرفتهایم؟ چطور انسان میتواند فقط اسماء الهی را بنگرد مگر آنکسی که در مقام «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ» است. حضرت در ادامه فرمودند: ما در تقدیس خداوند از ملائکه سبقت گرفتهایم و در درجهی وجودی برتری او را تقدیس میکنیم. و همهی پاکیها و کمالات را به خدا نسبت میدهیم.
در ادامه میفرمایند: «لِأَنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ أَرْوَاحَنَا» زیرا اولین چیزی که خداوند عزوجل خلق کرد روحهای ما بود. و مسلم آن که از جهت خلقت مقدم از همهی مخلوقات باشد از نظر رتبه و معرفت نیز مقدم است و به همان اندازه و به تبع آن در معرفت و در تسبیح و تهلیل و تقدیس مقدم میباشد و بر همین اساس میفرمایند: «فَأَنْطَقَنَا بِتَوْحِیدِهِ وَ تَحْمِیدِهِ» پس ما را به توحید و تحمید خود گویا کرد تا توحید و تحمید او را ظاهر کنیم. آن کس که جانش مقام تجلی اسم جامع الهی است، همین که به خود نظر کند به خدا نظر کرده ـ چون واسطهای بین او و خدا نیست ـ و نظر به خودش همان ارتباط با حق است. و لذا در منظر او غیر حق در صحنه نیست. از یک طرف همینکه نظرش به خودش است - بهعنوان مظهر جامع اسماء الهی- نظرش به حق است، از طرف دیگر به عالمی نظر دارد که مظهر اسماء الهی است و هیچ دوگانگی بین خدا و مخلوقات نیست و این از یک جهت اوج توحید است و اوج تحمید است چرا که حق همان کمال مطلق است و جز کمال مطلق در صحنه نیست، همان توحیدِ دعای سحر که به خدا میگویید: «وَ کُلُّ کَمَالِکَ کَامِل» همهی کمالات تو همان کمال مطلق است. انسان کامل، گویا و ناطقِ به توحید است چون جز حق در صحنه نمییابد و نیز گویا و ناطق به تحمید است چون هر چه مییابد کمال است و همهی کمالات در منظر او به حق منسوب میباشند.