تمدنی که خداوند برای ما برنامهریزی کرده، تمدنی است که در رأس آن انسانِ موحدی حاکم است که تمام وجودش را توحید خداوند فرا گرفته است و لذا جامعه از طریق او در تعادل کامل قرار میگیرد، چون انسانِ موحد کسی است که میلهایش در حاکمیت ایمانش قرار دارد و تمام اعضاء و امیالش در کنترل حضرت احد است. در جامعهی توحیدی هیچ میلی از امیال انسان سرکوب نمیشود ولی همهی امیال در ذیل برنامهی حضرت احد قرار میگیرند و لذا چنین انسانی در تعادل است. جامعهی توحیدی جامعهای است که در آن نه گرایشهای انسانها سرکوب میشوند و نه از مرز خود خارج میگردند.
با توجه به روایت مورد بحث و امثال آنکه خبر میدهد ائمه(ع) دارای حقیقت آسمانی هستند، روشن میشود حال که بنا است امامان معصوم(ع) مدیریت جهان را به عهده بگیرند و براساس احکام توحیدی زمین را مدیریت کنند، کثرت امیال به خودی خود حکومت نمیکنند بلکه با رویکرد توحیدی در جای خود قرار میگیرند. درست همانطور که یک انسانِ موحد همهی میلهایش را در جای خود قرار داده و به تعادل شخصیت رسیده است. با نظر به تعادل است که اسلام - برعکس بعضی از ادیان امروزی- میلهای طبیعی را سرکوب نمینماید ولی با نور توحیدی، هر کدام در جای خودشان قرار میگیرند و این معجزهی توحید است. در جامعهی الهی حقِّ هیچ فردی نفی نمیشود، مثل نظام دموکراسی نیست که فقط رأی اکثریت تکلیف افراد جامعه را تعیین کند. دموکراسی اگر هم درست اجرا شود - و حاکمیت احزاب و قدرتهای اقتصادی زیر پوشش دموکراسی بر مردم تحمیل نشود- چون مردم بدون رجوع به توحید، نظر میدهند و میلهای مردم است که تکلیف جامعه را تعیین میکند، عملاً جامعه به بحران کشیده میشود و مضمحل میگردد. چون کثرت به خودی خود ضد وحدت است و از طرفی وحدت «عین بقا» است، همانطور که خدای احد، عین وجود و عین بقا است. براساس همین قاعده، جامعهای که گرفتار کثرت شد هر روز در اضمحلال و پریشانی و اضطراب است. اگر خدا بر جامعهای حاکم شد مثل حاکمیت احکام الهی در شخصیت انسان که حقوق هر میلی تعیین میشود، حقوق هیچ فردی از افراد سرکوب نمیگردد.
اینکه خداوند حاکمیت انسان موحد را برای جامعهی جهانی اراده کرده، به این جهت است که در آن حال، کثرتها به صورت استقلالی در نظر گرفته نمیشود بلکه همه در نظام وحدانی جایگاه خاص و حقوق خاص و تکلیف خاصی دارند و هرکس خود را در نظام وحدانی، و توحیدی معنی میکند. در شخصیت انسان اگر امیال به صورت مستقل مورد توجه قرار گیرند هر میلی تمامیت خواه است و نظری به جایگاه امیال دیگر ندارد و لذا درون انسان به جنگ و تضادِ امیال کشیده میشود و این اوج پریشانحالی است و موجب میشود تا انسان یک لحظه نتواند در آرامش و رضایت خاطر بهسر ببرد. نمونهی پریشان حالی را در اهل دنیا میتوانید تجربه کنید که چگونه مردم از زندگی خود راضی نیستند، چون یک میلشان یک جا میرود و میل دیگر جای دیگر. هرکس خود را منقطع از حکم الهی احساس کند به تمامیتخواهی میرسد و حاضر است همه نابود شوند تا او بماند، همهی افرادِ جامعه چنین حالتی دارند. در حالی که با حاکمیت توحید و با مدیریت انسانی که موحد محض است روحیهی تمامیتخواهی به روحیهی حقخواهی تبدیل میشود و هر کس خود را در اتصال به حق - و نه جدا از او- مییابد و در آن صورت حق در صحنه است و حقوق هیچکس نادیده گرفته نمیشود.
طرح این نوع مباحث شرط وقوع تمدن اسلامی است تا معلوم شود چرا هویت تمدن اسلامی به کلی با تمدنهای موجود متفاوت است. اول باید متوجه باشیم آنچه خداوند جهت مدیریت جهان در منظر انسانها گذاشته چه خصوصیاتی دارد و چطور باید تصور کرد و سپس تحقق آن را تعقیب نمود.
رسول خدا(ص) سخن خود را از اینجا شروع کردند که «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِی»؛ اولین چیزی که خدا خلق کرد نور من بود. سپس فرمودند: نور من جلوهای است از نور خدا و از جلال عظمتش مشتق شد و شروع نمود در طواف به گرد نور قدرت الهی تا پس از هشتاد هزار سال به جلال عظمت الهی متصل شد. ملاحظه بفرمایید که آن نور از یک طرف از جلال عظمت مشتق میشود و از طرف دیگر برای آن که منقطع نگردد با طواف به نور قدرت پس از هشتاد هزار سال به جلال عظمت متصل میماند و با آن حقیقتِ نوری مأنوس میشود و از آن تغذیه میکند تا شخصیت او در عین آنکه یک مخلوق مستقل است، به مبدأ خود متصل باشد.
همانطور که شما به گرد خانهی خدا میگردید تا در عین مخلوقبودن، اتصال خود را حفظ کنید و با هفت بار طواف، اتصال به طور کامل محقق میشود، همانطور در آن عالم با هشتاد هزار سال طواف، اتصال پایدار ماند و نور جلالِ عظمت همواره بر جان مبارک حقیقت نوری رسول خدا(ص) در تجلی ماند و در نتیجه حضرت خود را هیچ میبینند و حق را همهچیز. اگر نور جلالِ عظمت بر قلب شما تجلی کرد - در حدّ خودتان- چنین حالتی برایتان حاصل میشود و قلب شما هیبت الهی را احساس میکند. حاصل تجلی جلالِ عظمت بر حقیقت نوری رسول خدا(ص) آن شد که «ثُمَّ سَجَدَ لِلَّهِ تَعْظِیماً» حضرت جهت تصدیق عظمت الهی بر خدا سجده کردند تا حقِ نور عظمت را ادا کرده باشند و تجلی آن نور را بر قلب خود مستدام دارند. «فَفَتَقَ مِنْهُ نُورُ عَلِیٍّ(ع)» سپس از آن نوری که تحت تجلیات نور عظمت الهی بود، نور علی(ع) جدا شد. ملاحظه کنید در عالم بالا چه خبر بوده و چه خبر هست و اینکه رسول خدا(ص) در واقع مأمور بودند تا در غدیر آنچه را در عالم غیب میگذرد روی زمین جاری نمایند، تا نظام تشریع بشری مطابق عالم تکوین گردد.