در سفر معراجی طوری همهی حجابها برطرف شده که رسول خدا(ص) به حقیقیترین معنی میبینند فقط خدا را دارند. خداوندا! به حق نبی الله(ص) بالی از حضرت جبرائیل(ع) به قلب ما بوزان و به ما نیز تذکر بده که: «عَلَیَّ فَتَوَکَّل» بر من توکل کن! میدانید این پیام با جان ما چه میکند و چه بهشتهایی بر جان ما گشوده میشود؟ راستی جملهی «عَلَیَّ فَتَوَکَّل» در آن شرایطِ بیواسطه با جان پیامبر(ص) چه کرد؟ خدا میداند. خداوند به حضرت فرمود: «فَاِنَّکَ نُوری فِی عِبادِی» تو نور من در بین بندگانم هستی و این همان سیر «مِنَ الْحَقِّ بِالْحَقِّ إلَی الْخَلْق» است، تا خلق را به نور حق منور کند و به عنوان رسول خدا پیام پروردگار عالم را به آدمیان برساند تا پرورش یابند و حضرت به عنوان حجت خدا در بین خلق، نمونهی کامل بندگی باشد. وقتی خطاب به حضرت امام زمان(عج) عرضه میداری: «السَّلامُ عَلَیْكَ یَا نُورَ اللَّهِ الَّذِی یهْتَدِی بِهِ الْمُهْتَدُون»(98) سلام بر تو ای نور خدایی که هدایتیافتگان به کمک آن هدایت یافتند. متوجه این قاعده هستی که خداوند عدهای را به نور خود منور کرده و از طریق آنها مردم به سوی خدا هدایت میشوند.
پیامبر خدا(ص) به عنوان انسان کامل واسطهی نور خدا در عالم است و عالم به کمک آن نور میتواند حیات داشته باشد و با طراوتِ تمام ادامه یابد و ایشان به عنوان حجت خدا مانع تزلزل زمین و زندگی زمینی میگردد. زیرا زمین بدون حجت خدا آرامش ندارد و ویران میشود.(99) همینطور که روح ما بدنمان را حفظ میکند، با این تفاوت که روح ما ایجادکنندهی بدن نیست و اگر از بدن منصرف شود، بدن ویران میشود، ولی چون حجت خدا واسطهی فیض بین خدا و مخلوقات است اگر از عالم برگرفته شود وجود عالم از میان میرود.
خداوند به رسول خدا(ص) فرمود: تو نور من در بین بندگانم هستی. بندگان هوشیار، نور الهی را در جمال رسول خدا(ص) دیدند و با رعایت شریعت پیامبر(ص) اتصال خود با نور خدا را برای خود رقم زدند و نگاهشان به شریعت محمدی(ص) از آن زاویه بود که به وسیلهی آن به نور خدا متصل شوند. فرق عرفان با اخلاق همین است که در نگاه اخلاقی دستورات شرعی عمل میشود تا انسان جهنم نرود ولی در نگاه عرفانی دستورات شرعی عمل میشود تا حجابِ بین انسان و خداوند مرتفع گردد و نور الهی از آینهی جمال پیامبر خدا(ص) بر قلب سالک تجلی کند و نور خدا را ببیند و به دنبال آن راه بیفتد. همانطور که آن نور به عنوان رسول خدا، عقل عملی انسان را تغذیه میکند و بایدها و نبایدها را مینمایاند. روح انسان یک وجهی دارد که حق را مییابد و هستها و نیستها را میشناسد و یک وجهی دارد که بایدها و نبایدها را درمییابد، عالم هستی هم به نور پروردگار، این دو نور را از نبی الله(ص) دارد. آن حضرت به عنوان حجت خدا، نسبت انسانها را با خدا تعیین میکند و لذا هرکس به حجت خدا پشت بکند هیچ نسبتی با خدا نخواهد داشت. حضرت امام صادق(ع) میفرمایند: «نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَیْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ»(100) ما ریشهی هر گونه خیر هستیم و از شاخههای ما هر خوبی منشعب میشود. در همین رابطه هرکس به امیرالمومنین(ع) نزدیک شود توانسته نسبتش را با خدا تنظیم کند. به راستی اگر سیره و سخن حجتهای خدا نبود چگونه ما میتوانستیم نسبت خود را با خدا تعیین کنیم و مطمئن باشیم آن نسبت، نسبت درستی است؟ بدترین زندگیها آن زندگی است که حجتهای الهی مدّ نظر افراد نباشند چون در آن صورت همه به خود نمرهی بیست میدهند و هرکس خود را بهترین انسان میداند و به تعبیر قرآن «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعا»(101) گمان میکنند آنها بهترین عمل را انجام میدهند. زیرا در چنین شرایطی، شیطان زمینهی زینتدادن اعمال انسانها را برای خودشان فراهم میبیند و در همین رابطه است که قرآن میفرماید: «زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما كانُوا یَعْمَلُون».(102) شیطان برای آنها آنچه را انجام میدادند زیبا جلوه میدهد. وقتی خدا به رسولش خبر میدهد که تو حجت خدا در میان مخلوقات هستی، در واقع نمونهی عینی راه رسیدن به خدا را به مردم نشان داده تا فقط دین در حدّ تئوری باقی نماند و مؤمنین گرفتار انواع برداشتها نشوند.
شیاطین امروز نمیتوانند به جوانهای ما توصیه کنند بیدین شوند، چون آنها آنقدر اثرات مثبت دین را دیدهاند که از آن دست برنمیدارند. آنها در دفاع مقدس هشت ساله و در زندگی اطرافیان ملاحظه کردهاند چه اندازه دین خدا مشکلگشا است، و لذا شیاطین سعی میکنند آنها را از حجتهای خدا منصرف کنند. کارشناسان جهان استکبار متوجه شدهاند آیندهی خاورمیانه به شدت، دینی و مذهبی است، از طرفی استکبار اثر دین را دیده و دید که چگونه حزب الله با نور ایمان، سی و سه روز پیروزمندانه رو به روی اسراییل ایستادگی کرد. از طرفی میدانند وقتی دین زنده و با طراوت خواهد بود که نظرها به حجتهای خدا باشد، همانطور که جوانان بسیجی و حزب الله ایران در دفاع مقدس هشتساله به امام حسین(ع) به عنوان حجّت خدا اقتدا کردند، پس باید به نحوی نگاهها از حجت الهی برداشته شود و لذا تلاش میکنند برای سلیقههای مختلف، دین بسازند و خودشان برای آن دینها حجت تعیین کنند و در این رویارویی تنها راه شناخت انحراف، به صحنه آوردن حجتهای الهی است تا بتوان انحراف را با سیره و سخن حجت خدا تعیین نمود. وقتی حجت الهی در میان نباشد حتی دینِ واقعیِ خداوند هم موجب سرگردانی میشود. به قول اساتید اگر از اهل سنت پرسیده شود تشهدی که پیامبر خدا(ص) انجام میدادند چطور بود هیچکس نمیداند. چون نهتنها رسول خدا(ص) را علاوه بر پیامبر خدابودن، به عنوان حجت الهی نپذیرفتند بلکه بعد از رسول خدا(ص) هم متوجه حجتهای الهی نشدند. هیچ روایتی در اهل سنت نیست که بگوید پیامبر خدا(ص) چطور وضو میگرفتند، برای وضویی هم که میگیرند سند فقهی ندارند فقط طبق برداشتشان از ظاهر آیات وضو میگیرند که همراه با اختلاف زیاد بین خودشان است. خلیفهی دوم گفت بهتر است پاهایمان را شستشو دهیم و دست به سینه بایستیم و بقیه بر طبق قول او عمل کردهاند چون حجتی را نیافتند تا نسبتشان را با خدا در عقیده و عمل تعیین کند. هشام بن حکم به آن مرد شامی گفت: این دین آمده است که اختلاف در عمل و عقیده را از بین مردم رفع کند در حالی که ما هر دو مسلمانیم ولی با هم اختلاف داریم، پس یا باید اذعان کنیم دین اسلام ناقص است یا بپذیریم در کنار قرآن باید حجتی باشد تا بتوانیم از اسلام نتیجهی درستی بگیریم.(103) ما اگر آن نوری را که خداوند به عنوان حجت خدا در این عالم قرار داده و امروز وجود مقدس حضرت صاحب الامر(عج) است، گم کنیم رابطهمان با خدا از بین میرود و رابطهمان با اسلام در حدّ نسبت صوری و قالبی باقی میماند، بدون آنکه مبادی میل ما در مسیر صحیحِ قرب إلی الله قرار گیرد.
خدایا به حقیقت حجتهای خودت ما را حجتشناس بگردان.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»
جلسهی یازدهم ـ بهشت محمّدی؛ آرمانیترین سیر مسلمانی
بسم الله الرّحمن الرّحیم