تربیت
Tarbiat.Org

امام و مقام تعلیم به ملائکه
اصغر طاهرزاده

نظر به توحید از طریق ائمه(ع)

رسول خدا(ص) می‌فرمایند: ملائکه چون عظمت و شکوه و شأن ما را مشاهده کردند، متوجه توحید آن مقام شدند و لذا شروع کردیم «لا إلهَ إلاّ اللهُ» گفتن. برای این‌که به ملائکه بگویند مقام بالاتری هم هست و آن توحید اصلی است تا یگانگی و شکوه مطلق را در توحید اصلی ببینند. شکوه آن جمعِ یگانه‌ی جامع نورانی، آنچنان چشم نورانی ملائکه را گرفت که ائمه(ع) دیدند ملائکه ممکن است تصور ‌کنند حقیقت یگانه‌ی هستی آن‌ها هستند، لذا ذکر «لا إلهَ إلاّ اللهُ» گفتند: «لِتَعْلَمَ الْمَلَائِكَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» تا ملائکه بدانند آن یگانه‌ی مطلق «الله» است. در این‌جا این نکته پیش می‌آید که معلوم است یگانگی خاصی در نور محمد و آل محمد(ص) پیدا است که ملائکه تصور می‌کنند توحید حقیقی آن نور است. این می‌رساند که می‌توان یگانگی پروردگار عالم را در منظر اهل البیت(ع) رؤیت کرد با این خصوصیت که آن‌ها ما را به یگانگی مطلق راهنمایی می‌کنند و این ملاکِ حقانیت اهل البیت(ع) است.
اگر فرهنگ مذهبی اقوام را مطالعه بفرمائید از سرخ‌پوستان بگیرید تا هندی‌ها به خوبی می‌توان فهمید این دین‌ها تحریف شده‌اند چون از توحید منحرف گشته‌‌اند که نمونه‌ی ساده‌اش دین زردشت و موضوع رقابت تکوینی اهریمن و اهورامزدا است. این‌ها چون نتوانستند یگانگی حضرت حق را بفهمند اهریمنی را کنار خدا قرار دادند، در حالی که مگر یگانگی حق در کنار خود اجازه‌ی وجود به غیر می‌دهد؟ این غیر از آن است که خداوند به شیطان اذن می‌دهد و می‌فرماید: «إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرین»‏(57) تو فعلاً از فرصت داده‌شدگان باش. اما نه این که یک خدا داشته باشیم و یک شیطان مقابل خدا. ما فقط یک خدا داریم با مظاهر مختلف، حتی شیطان به اعتبار اسم مُضِلّ، یکی از مظاهر اسماء الهی است تا اگر کسی شایسته‌ی قرب نبود، خداوند او را از طریق شیطان از خود دور کند و این یکی از سنن الهی است تا آن‌کس را که شایسته‌ی قرب نیست، از سایه‌ی لطف خود براند، همان‌طور که به شیطان فرمود: «فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجیم»‏(58) از آن مقام خارج شو زیرا تو رانده‌ شده‌ای. حال اگر خداوند بخواهد کسی را از آستانه‌ی رحمت خود دور کند با اسم مضل که در ذیل اسم جلال است، دور می‌کند، همان‌طور که با اسم جمال، بندگان را به رحمت خود نزدیک می‌نماید. همه در معرض اسم جمال و جلال الهی هستند. با تجلی اسم جلال، خوف ایجاد می‌شود و با تجلی اسم جمال، رجاء. اگر کسی انسان مؤمنی باشد با تجلی اسم جلال او را متوجه می‌کنند که شایسته‌ی قرب الهی نشده است ولی او را رها نمی‌کنند تا شیطان او را از رحمت خدا مأیوس کند بلکه اسم جمال بر قلب او تجلی می‌کند تا امیدوار ‌شود لذا است که گفته می‌شود قلب انسان در بین دو انگشت جمال و جلال الهی قرار دارد.(59) تا نه مأیوس شود و نه مغرور. یکی از جلوات اسم جلال برای غیر مؤمن اسم مُضِل است با مظهریت شیطان. چون ما معتقدیم «وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُها»(60) هیچ برگی فرو نمی‌افتد مگر با علم و آگاهی و اذن پروردگار. پس نمی‌شود چیزی رقیب خدا باشد. هر اندازه که ادیان از توحید منحرف شده‌اند به همان اندازه گرفتار تحریف گشته‌‌اند. نمونه‌ی دیگرش مسیحیت است که برای خدا فرزند قائل شده‌ و لذا قرآن می‌فرماید: « لَقَدْ كَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیَم‏»(61) محققاً کافر است کسی که بگوید مسیح فرزند خدا است. غافل از این که اگر هم عیسی جلوه‌ای از توحید دارد - که دارد- آینه‌ی نمایش توحید مطلق است، نه فرزندی در عرض خداوند همین طور که مسیحیان اولیه مثل آگوستینوس و متأخرینی مثل اکهارت معتقدند، به طوری که آگوستینوس می گوید: روحم را سیر دادم، به هر چه رسیدم یک نوع یگانگی در آن دیدم اما آن چیز می‌گفت نه! من معبود نیستم، برو جلوتر. آگوستینوس سیر توحیدی خود را می‌گوید و نه تثلیث را که متأسفانه مسیحیت تحریف شده بر آن اصرار دارد. باید متوجه بود نور امامان معصوم نمایش توحید خداوند است و به توحید مطلق اشاره دارد، و انسان با توحیدی که در آن‌ها می‌بیند متوجه می‌شود آن‌ها بنده‌ی واقعی خداوندند، به همین جهت حضرت محمد(ص) را با وصف «عَبْدُهُ وَ رَسُولُه» می شناسید، چون یک نوع یگانگی خاص در شخصیت آن حضرت می‌یابید که حکایت از رسول بودن آن حضرت از طرف یگانه‌ی مطلق می‌کند. تا یگانه‌ی مطلق را نشناسید از حرکات و سکنات جمال محمدی(ص) نمی‌توانید بوی یگانگی او را استشمام کنید و متوجه شوید این عبد اوست.