روایت از این قرار است که جابربن عبدالله نقل میکند؛ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِی ابْتَدَعَهُ مِنْ نُورِهِ وَ اشْتَقَّهُ مِنْ جَلالِ عَظَمَتِهِ» رسول خدا(ص) فرمودند: اولین چیزی که خدا خلق کرد نور من بود که از نور خودش بیرون آورد و از جلال عظمتش جدا نمود.
معلوم شد اولین مخلوق یک موجود جامع و کامل است که ظرفیت قبول و حمل همهی اسماء الهی را دارد. پیامبر(ص) میفرمایند آن نور، نور من بود. و از این طریق ذهنها را متوجه حقیقت و ذات خود مینمایند تا اگر با محمدبن عبدالله(ص) روبهرو هستیم، نظر را به باطنی بیندازیم که عالیترین حقیقت هستی است. این قاعده در فلسفه مطرح است که «اَلنِّهَایات هِی الرّجوعُ اِلَی الْبِدَایات»(8) آنچه در انتها ظاهر میشود، برگشت دارد به آن چه در ابتدا مطرح است. به این معنی که همیشه آن عالیترین و نهاییترین ظهور در عین و در خارج، برمیگردد به عالیترین و ابتداییترین حقیقت در غیب. مثلاً آن صندلیِ کاملی که در ذهنتان تصور میکنید و میخواهید در بیرون بسازید، زمانی در بیرون و در عین با آن روبهرو میشوید که همهی مقدمات ساختن آن را طی کرده باشید. یعنی آخرین مرحلهی آن شیء در خارجِ از ذهن، مطابق است با اولین مرحلهی آن شیء در ذهن. آن جنبهی غیبیِ صندلی که اول در ذهن بود، در خارج از ذهن پس از تهیهی اجزاء صندلی و اتصال آنها بههم، در آخر ظهور کرد. آن صندلی در جنبهی غیبِ شما اولینش کاملترین حالت است. ولی در بیرون آخرینش، کاملترین حالت است و در آخرین منزل، کاملترین حالت آن ظهور میکند. در سیر نبوت هم قاعده از همین قرار است به طوری که اولین مخلوق و کاملترین مخلوق در عالم غیب، آخرین پیامبر در عالم عین و خارج است. و طبق همین قاعده رسول خدا(ص) فرمودند: «كُنْتُ نَبِیّاً وَ آدَمُ بَیْنَ الْمَاءِ وَ الطِّین»(9) من نبی بودم ولی آدم هنوز خلق نشده بود و در بین آب و گل بود.
ملاحظه بفرمائید چه معرفت عجیبی را با ما در میان میگذارند در حالی است که شما با رسول خدا(ص) در مکه و مدینه روبرویید، یک مرتبه میفرمایند: «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِی»(10) اگر کمی در مورد این روایت فکر کنید میفهمید چه پردههایی از جلوی شما عقب میرود و با حقیقت اهل البیت و پیامبر(ع) آشنا میشوید.
حضرت در ادامه میفرمایند: «ابْتَدَعَهُ مِنْ نُورِهِ وَ اشْتَقَّهُ مِنْ جَلالِ عَظَمَتِهِ» نور مرا از نور خودش ظاهر کرد و از جلال عظمتش جدا نمود. چرا فرمود آن نور را از جلال عظمتش جدا کرد؟ حضرت رب العالمین تجلیات متعددی دارد، مثلا برای کسیکه به نور اسم رزاق جلوه میکند، او دیگر نگران رزقش نیست. این تجلی اندکی است. یک وقت برای انسان به اسم جمال تجلی میکند. در آن حالت انسان در شعف و شیدایی و اُنس با حق قرار میگیرد. «اسم جلال» از همهی اسماء به حضرت رب العالمین نزدیکتر است. نور رسول خدا(ص) از اسم جلال حضرت حق متجلی گشته و نمایش جلال و عظمت حق است. به همین جهت رسول خدا(ص) در طول تاریخ - از حضرت آدم(ع) تا امروز- نمایش جلال الهی میباشند و اگر کسی به آخرین پیامبر نظر کند، متذکر جلال خداوند میشود. هیبت و بزرگی حضرتِ حق با ظهور رسول خدا(ص) بر قلبها متجلی می شود. در ادامه میفرمایند: «فَأَقْبَلَ یَطُوفُ بِالْقُدْرَةِ حَتَّی وَصَلَ إِلَی جَلالِ الْعَظَمَةِ فِی ثَمَانِینَ أَلْفَ سَنَةٍ» سپس آن نور، بدون آنکه از جلال عظمت حق جدا شود، شروع کرد به طواف حول قدرت الهی تا این که در طول هشتاد هزار سال به جلال و عظمت رسید و سپس از روی تعظیم، به خدا سجده نمود.
گاهی به لطف الهی نوری بر قلب سالکی تجلی میکند. مثلاً اسم حیِّ خدا به قلب کسی تجلی میکند، او در چنین حالتی در یک امیدواری خوبی قرار میگیرد. این تجلی به حکمِ سیر از قوس نزول به قوس صعود، شروعی دارد و انتهایی، که انتها از جهتی انتها است و از جهتی شروعی است با حالتی جدید. با تجلی اولِ اسم حیّ، امیدی زایدالوصف در قلب تجلی میکند که تمام عالم را با آیندهی آن احساس میکند و باز نظری میکند به همان اول - به صورت طواف- و دوباره تجلی دیگری شروع میشود و باز آن به انتها میرسد، به طوری که گویا قلب در حال طواف به گرد آن تجلی میگردد، آن تجلی که نوری از انوار ربّ العالمین است. طوافی که به دور خانهی خدا انجام میشود نیز بر همین اساس است که قلبِ انسان نور حضرت رب العالمین را مییابد و به گرد آن سیر میکند تا به انتهای اولین طواف برسد، دوباره نور حضرت ربالعالمین تجلی میکند و دوباره سیر به گرد کعبه ادامه مییابد. در واقع طواف به دور خانهی توحید قصهی طواف روحانی قلب است به گرد انوار الهی.
رسول خدا(ص) میفرمایند: نور جلالِ عظمتِ حضرت رب العالمین - که به عنوان نور آن حضرت از رب العالمین جدا شد- شروع کرد به طواف به دورِ نور قدرت، تا آنجا که به جلال عظمت برگشت و در آن مقام محقق شد. ابتدا یک نوری به قلب تجلی میکند و بعد با طواف به گرد نور قدرت تثبیت میگردد. همان دستوری که خداوند به رسول خود داد که: «وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ»(11) به نعمت پروردگارت نظر کن تا تثبیت شود و نعمتی که آمده پایدار و تازه بماند.
میفرمایند: نوری که آمد شروع کرد به طواف به گرد نور قدرت تا پایدار بماند، طوافی به مدت هشتاد هزار سال. وقتی میفرماید یک روزِ خدا «اَلْفَ سَنَةٍ مِمِّا تَعُدُون» هزار سال از سالهای شما است، با این حساب از زمان بعثت پیامبر(ص) تا حال یک روز و کمی کمتر از نصف یک روز است. حال معلوم است که نور نبی الله در آن عالم چگونه در طواف حضرت حق بوده است. میفرمایند: پس از طواف «ثُمَّ سَجَدَ لِلَّهِ تَعْظِیماً»؛ حال که جلال عظمت حق برایش محقق شد، قلب به جهت عظمت حق در سجدهی حق قرار میگیرد. چون وقتی جلالِ عظمت حق تجلی کند تمام وجود در مقابل آن فانی میشود و ظهور آن فنا به صورت سجده خواهد بود. همانطور که سجدهی در نماز، ظهور تجلی جلال عظمت حضرت رب العالمین است بر قلب ما. البته ممکن است بفرمائید وقتی ما سجده میکنیم چنین حالتی واقع نمیشود. بسیار خوب، ولی حرکات بدن به صورت سجده، زمینهی آن تجلی را فراهم میکند. اگر این کار مستمراً صورت بگیرد و قلب هم متوجهی جلال عظمت حضرت رب العالمین شود، همینکه سجده را تکرار میکند پردهها عقب میرود و جلوه شروع میشود. یک جلوه کافی است که اولاً: جان ما از نور جلال عظمت حق تغذیه کند. ثانیاً: راه را بیابد و بداند کجا باید برود. اساتید بزرگ میفرمایند سعی کنید راه پیدا شود و پس از آن مجاهده را مستمراً ادامه دهید. خداوند وعده داده «لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذی كانُوا یَعْمَلُون»(12) حتماً آن بهترین عملی را که در دنیا انجام میدادند پاداش همهی اعمالشان قرار میدهیم.
رسول خدا(ص) در ادامه میفرمایند: «فَفَتَقَ مِنْهُ نُورَ عَلِیٍّ(ع)» بعد از این که نور جلال عظمت با طواف هشتاد هزار ساله به کمال خود رسید و منور به سجده در مقابل خداوند شد، خداوند از آن نور، نور علی(ع) را جدا کرد. مرحوم مجلسی میگوید: «رَوَى أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) أَنَّهُ قَالَ كُنْتُ أَنَا وَ عَلِیٌّ نُوراً بَیْنَ یَدَیِ الرَّحْمَنِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ عَرْشَهُ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ»(13) احمد بن حنبل از رسول خدا(ص) روایت کرده که حضرت فرمودند: من و علی نور واحدی بودیم در مقابل حضرت رحمان قبل از آنکه عرش خلق شود. عرش مقام ظهور اسماءِ «سُبْحَانَ اللَّهِ» و «الْحَمْدُ لِلَّهِ» و «لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ» و «اللَّهُ أَكْبَرُ» است. انواری که بر عرش تقدم دارند، نسبت به عرش دارای درجهی وجودی بالاتر و کمال برتری هستند و تمام اسماءِ موجود در مقام عرش، در نور آن مقاماتی که نسبت به عرش تقدم دارند، به صورت جامع موجودند و به عنوان جلوهی جامع حضرت رحمان، بیواسطه با خدا مرتبطاند.(14) در این مورد روایات زیادی هست که هر کدام تکمیل کنندهی دیگری میباشند و زاویهای از حقیقت قدسی اهل البیت(ع) را گوشزد میکنند که بنا نیست وارد آنها شویم. همین که ملاحظه میکنید چنین موضوعاتی در متون اهل سنت مطرح است، معلوم میشود این فکر و فرهنگ را پیامبر خدا(ص) برای همهی مسلمانان مطرح فرمودهاند تا همه متوجه معارف بلند این روایات بشوند و فکر کنند خلقت قبل از عرش که مربوط به اهل البیت(ع) است به کدام مرتبه از وجود آن ذوات مقدس مربوط میباشد.