تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد14
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

ایمان و پذیرش داوری خدا

از آنجا که در آیات گذشته، سخن از ایمان به خدا و دلائل توحید و نشانه های او در جهان تکوین بود، در آیات مورد بحث سخن از آثار ایمان و بازتابهای توحید در زندگی انسان و تسلیم او در برابر حق و حقیقت است .

نخست می گوید: ((ما آیات روشن و روشنگری نازل کردیم )) (لقد انزلنا آیات مبینات ).

آیاتی که دلها را به نور ایمان و توحید روشن می کند، افکار انسانها را نور و صفا می بخشد و محیط تاریک زندگیشان را عوض می کند.

البته وجود این ((آیات مبینات )) زمینه را برای ایمان فراهم می سازد، ولی نقش ‍ اصلی را هدایت الهی دارد، چرا که ((خدا هر کس را بخواهد به صراط مستقیم هدایت می کند)) (و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم ).

و می دانیم که اراده خداوند و مشیت او بی حساب نیست، او نور هدایت را به دلهائی می افکند که آماده پذیرش آن هستند، یعنی مجاهده را آغاز کرده اند و گامهائی به سوی او برداشته اند.

سپس به عنوان مذمت از گروه منافقان که دم از ایمان می زنند و ایمان در دل آنها پرتوافکن نیست می فرماید: ((آنها می گویند: به خدا و پیامبر ایمان داریم و اطاعت می کنیم، ولی بعد از این ادعا، گروهی از آنها روی گردان می شوند، آنها در حقیقت مؤمن نیستند)) (و یقولون آمنا بالله و بالرسول و اطعنا ثم یتولی فریق منهم من بعد ذلک و ما اولئک بالمؤمنین ).

این چگونه ایمانی است که از زبانشان فراتر نمی رود؟ و پرتوش در اعمالشان ظاهر نمی گردد؟
@@تفسیر نمونه جلد 14 صفحه 515@@@
بعد به عنوان یک دلیل روشن برای بی ایمانی آنها می فرماید: ((هنگامی که از آنها دعوت شود که به سوی خدا و پیامبرش بیایند تا در میان آنان داوری کند، گروهی از آنها روی گردان می شوند)) (و اذا دعوا الی الله و رسوله لیحکم بینهم اذا فریق منهم معرضون ).

برای تاءکید بیشتر و روشن شدن شرک و دنیاپرستیشان اضافه می کند: ((اما اگر این داوری به نفع آنها بوده باشد با نهایت تسلیم به سوی او می آیند)) (و ان یکن لهم الحق یاتوا الیه مذعنین ).

قابل توجه اینکه در یک عبارت، سخن از دعوت به سوی خدا و پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) است ولی عبارت بعد یعنی جمله ((لیحکم )) به صورت مفرد آمده که تنها اشاره به داوری پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) می باشد، این به خاطر آن است که داوری پیامبر از داوری خدا جدا نیست و هر دو در حقیقت به امر واحدی باز می گردد.

ضمنا باید توجه داشت که ضمیر ((الیه )) به شخص پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) یا داوری او باز می گردد.

این نکته نیز باید مورد توجه قرار گیرد که در آیات فوق این تخلف و اعراض از داوری پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) تنها به گروهی از منافقان نسبت داده شده است، شاید به دلیل اینکه گروه دیگر تا این حد بی حیا و جسور نبودند، چرا که نفاق هم مانند ایمان دارای درجات مختلفی است .

در آخرین آیه مورد بحث ریشه های اصلی و انگیزه های عدم تسلیم در برابر داوری پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) را در سه جمله بیان می کند و می گوید: ((آیا در دلهای آنها بیماری است )) (بیماری نفاق ) ( فی قلوبهم مرض ).

این یکی از صفات منافقان است که اظهار ایمان می کنند اما بخاطر انحرافی که در دل از اصل توحید دارند هرگز تسلیم داوری خدا و پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) نیستند
@@تفسیر نمونه جلد 14 صفحه 516@@@
یا اگر بیماری نفاق بر دلهای آنها چیره نشده ((به راستی در شک و تردیدند))؟ (ام ارتابوا).

و طبیعی است شخصی که در پذیرش یک آئین مردد است تسلیم لوازم آن نخواهد بود.

یا اینکه اگر نه آن است و نه این و از مؤمنانند ((آیا براستی می ترسیدند که خدا و رسولش بر آنها ظلم و ستم کند))؟! (ام یخافون ان یحیف الله علیهم و رسوله ).

در حالی که این تناقض آشکاری است کسی که پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) را فرستاده خدا و بیانگر رسالت او می داند و حکمش را حکم خدا می شمرد ممکن نیست احتمال ظلم و ستم درباره او دهد، مگر امکان دارد خدا به کسی ستم کند؟ مگر ظلم زائیده جهل یا نیاز یا خود خواهی نیست ؟ ساحت مقدس خداوند از همه اینها پاک است .

((بلکه در واقع خود اینها ظالم و ستمگرند)) (بل اولئک هم الظالمون ).

آنها نمی خواهند به حق خودشان قانع باشند، و چون می دانند پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) چیزی از حق دیگران به آنها نخواهد داد تسلیم داوری او نمی شوند.

به گفته نویسنده تفسیر ((فی ظلال )): این سه تعبیر در واقع هر کدام در شکل خاصی عرضه شده است : اولی برای اثبات است، دومی برای تعجب، و سومی برای انکار.

در جمله اول می خواهد علت حقیقی را که بیماری نفاق است روشن کند، و در جمله دوم، هدف بیان تعجب از تردید آنها در عدالت پیامبر است و صحت داوری او با این که مدعی ایمانند، و جمله سوم اشاره به تناقض روشنی است که میان ادعای ایمان و عملشان دیده می شود.**تفسیر فی ظلال جلد 6 صفحه 115.***
@@تفسیر نمونه جلد 14 صفحه 517@@@
تنها ایرادی که به گفته این مفسر در این سخن متوجه می شود این است که او جمله ((ام ارتابوا)) را به معنی شک در عدالت و صحت داوری پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) گرفته، در حالی که ظاهر این است که شک در اصل نبوت را می گوید همانگونه که بسیاری از مفسران پذیرفته اند.

نکته ها: