تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد11
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

آنها که بار گناه دیگران را بر دوش می کشند

در آیات گذشته سخن از مستکبران بود که هرگز در برابر حق تسلیم نمی شدند، بلکه کوشش داشتند به نحوی از زیر بار آن شانه خالی کنند.

و در این آیات منطق همیشگی این گروه بی ایمان منعکس شده است، می گوید: هنگامی که به آنها گفته شود پروردگار شما چه چیز نازل کرده است؟ در پاسخ می گویند اینها وحی الهی نیست، همان افسانه های دروغین پیشینیان است (و اذا قیل لهم ما ذا انزل ربکم قالوا اساطیر الاولین).

و با این تعبیر موذیانه دو مطلب را بیان می داشتند نخست اینکه سطح فکر ما از این مسائل بسیار برتر است، اینها افسانه ای بیش نیست که بر سرگرمی عوام الناس ساخته شده، و از این گذشته تازگی ندارد زیرا اولین بار نیست که انسانی چنین سخنانی را اظهار می دارد، حتی محمد از خود ابتکاری به خرج نداده همان اسطوره های گذشتگان را تکرار می کند.

((اساطیر)) جمع ((اسطوره))**بعضی آن را جمع جمع دانسته اند به این ترتیب که (اساطیر) را جمع (اسطار) و (اسطار) را جمع (سطر) دانسته اند و بعضی معتقدند اساطیر از جمعهائی است که مفرد از جنس خود ندارد ولی مشهور همان است که ما در متن تفسیر آوردیم.*** به حکایات و داستانهای خرافی و دروغین گفته می شود، و این کلمه 9 بار در قرآن از زبان کفار بی ایمان در برابر انبیاء نقل شده است که غالبا برای توجیه مخالفت خود با دعوت رهبران الهی به این بهانه متوسل می شدند، و عجب اینکه همیشه کلمه اساطیر را با ((اولین)) توصیف می کردند، تا ثابت کنند اینها تازگی ندارد، و حتی گاه می گفتند اینها مهم نیست ما هم اگر بخواهیم می توانیم مانند آن را بیاوریم
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 199 @@@

(آیه 31 - انفال).

جالب اینکه مستکبران امروز نیز غالبا موذیانه برای فرار از حق و همچنین برای گمراه ساختن دیگران متوسل می شوند، حتی در کتب جامعه شناسی شکل به اصطلاح علمی به آن داده اند و مذهب را زائیده جهل بشر و تفسیرهای مذهبی را اسطوره ها می نامند!

اما اگر درست به اعماق فکر آنها نفوذ کنیم می بینیم مسأله چیز دیگر است، آنها با مذاهب خرافی و ساختگی هرگز جنگ و ستیز ندارند، بلکه خود عامل پیدایش یا نشر آنند، مخالفت آنها تنها با مذاهب راستین است که افکار انسانها را بیدار می کند، و زنجیرهای استعمار را در هم می شکند و سد راه مستکبران و استعمارگران است.

آنها می بینند قبول تعلیمات مذهبی که اصول عدل و انصاف را پیشنهاد می کند و با تبعیض و ستمگری و هر گونه خودگامگی می جنگد با نقشه های آنها مخالف است.

آنها می بینند پذیرش دستورات اخلاقی مذهب با هوسهای سرکش و آزادیهائی که مورد نظر آنها است سازگار نیست، مجموع این جهات سبب می شود که این سد و مانع را از سر راه خود بردارند، و حتما باید پاسخی برای مردم درست کنند، چه پاسخی از این بهتر که آنها را به نام اسطوره و افسانه دروغین معرفی کنند.

آنچه متاءسفانه آنها را در این برچسب زدن به مذهب تا حدی موفق می کند خرافاتی است که گاهی افراد نادان و بی اطلاع ساخته و پرداخته و به نام مذهب قالب می زنند، بر همه طرفداران مذهب راستین لازم است شدیدا با اینگونه خرافات به مبارزه برخیزند، و دشمنان را خلع سلاح کنند، این حقیقت را همه جا بنویسند و بگویند که اینگونه خرافات هیچگونه ارتباطی به مذاهب راستین
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 200 @@@

ندارد و دشمن نباید آن را دستاویز قرار دهد، و گرنه تعلیمات پیامبران هم در زمینه اصول عقائد مذهبی، و هم در زمینه مسائل عملی آنچنان با عقل و منطق هماهنگ است که جائی برای اینگونه تهمتها وجود ندارد.

آیه بعد نتیجه اعمال این کوردلان را چنین بیان می کند: اینها باید روز رستاخیز هم بار گناهان خود را به طور کامل بر دوش بکشند و هم سهمی از گناهان کسانی را که بخاطر جهل گمراه کرده اند! (لیحملوا اوزارهم کاملة یوم القیامة و من اوزار الذین یضلونهم بغیر علم).

((بدانید آنها بدترین وزر و مسئولیت را بر دوش می کشند)) (الا ساء ما یزرون).

چرا که گاهی گفتار آنها سبب گمراهی هزاران نفر می شود، چقدر دشوار است که انسان هم بار گناهان خود را بر دوش کشد و هم بار گناهان هزاران نفر دیگر را، و هر گاه سخنان گمراه کننده آنها باقی بماند و سرچشمه گمراهی نسلها شود بار آنها نیز بر دوششان سنگینی می کند!

جمله ((لیحملوا)) (باید این بار را بر دوش کشند) به صورت امر است، مفهومش بیان نتیجه و عاقبت کار است، درست همانند اینکه به کسی میگوئیم اکنون که این عمل خلاف را انجام دادی باید نتیجه آن را تحمل کنی و تلخی آن را بچشی (بعضی از مفسران نیز احتمال داده اند که لام لیحملوا لام عاقبت باشد).

((اوزار)) جمع ((وزر)) به معنی بار سنگین و نیز به معنی گناه آمده است و اینکه به وزیر، وزیر گفته می شود برای اینکه مسؤلیت سنگینی به دوش میکشد.
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 201 @@@

در اینجا این سؤال پیش می آید که چگونه قرآن گفته است قسمتی از بار گناهان کسانی را که گمراه کرده اند بر دوش دارند و نگفته همه بار گناهان آنها را، با اینکه در روایات می خوانیم اگر کسی سنت بدی بگذارد تمام گناهان کسانی که به آن عمل کرده اند بر دوش می کشد.

بعضی از مفسران در پاسخ این سؤال گفته اند که پیروان گمراه دو نوع گناه دارند گناهانی را که به عنوان پیروی از رهبرانشان مرتکب می شوند، و گناهانی را که مستقلا دارند، آنچه بر دوش رهبران سنگینی می کند نوع اول است.

و بعضی ((من)) را در آیه فوق برای تبعیض نگرفته اند بلکه برای بیان اینکه گناهان پیروان بر دوش رهبران است دانسته اند.

ولی تفسیر دیگری به نظر میرسد که از همه اینها دلچسب تر است، و آن اینکه پیروان گمراه دو حالت دارند، گاهی آگاهانه به دنبال این رهبران منحرف می افتند که نظیرش را در طول تاریخ فراوان دیده ایم، در این صورت عامل گناه هم دستور رهبران است و هم تصمیم خودشان، و در اینجا است که یک سهم از مسؤلیت گناهانشان بر دوش رهبران است (بی آنکه چیزی از گناهان آنها کاسته شود).

اما گاه می شود که پیروان بدون اینکه مایل باشند اغفال می شوند و تحت تأثیر وسوسه های رهبران گمراه قرار می گیرند که نمونه آن در میان مردم عوام در بسیاری از جوامع دیده می شوند، آنها حتی ممکن است با قصد تقرب الی الله به دنبال چنین برنامه هائی حرکت کنند، در این صورت همه بار گناهانشان بر دوش پیشوایان گمراه است، و خودشان اگر در تحقیق کوتاهی نکرده باشند مسؤلیتی ندارند، ولی دسته اول که با علم و آگاهی تبعیت کرده اند مسلما سر سوزنی از گناهشان کم نمی شود در عین اینکه پیشوایانشان سهمی از مسؤلیت را
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 202 @@@

بر دوش می کشند.

ذکر این نکته نیز لازم است که تعبیر ((بغیر علم)) دلیل بر آن نیست که پیروان این گمراهان هیچگونه آگاهی از وضع رهبرانشان نداشتند و به طور کلی اغفال شده بودند تا هیچگونه مسؤلیتی شخصا نداشته باشند، بلکه این تعبیر همانند آنست که میگوئیم افراد جاهل و نادان زود به دام اغواگران می افتند، اما افراد دانا بسیار دیر.

لذا قرآن در آیات دیگر این پیروان را تبرئه نکرده و سهمی از مسئولیت را نیز برای آنان قائل شده است، چنانکه در آیه 47 و 48 سوره مؤمن می خوانیم و اذ یتحاجون فی النار فیقول الضعفاء للذین استکبروا انا کنا لکم تبعا فهل انتم مغنون عنا نصیبا من النار - قال الذین استکبروا انا کل فیها ان الله قد حکم بین العباد: ((گمراه کنندگان و گمراه شوندگان در دوزخ با هم بحث و جدل می کنند، پیروان نادان و ضعیف به مستکبرین می گویند ما پیرو شما بودیم، آیا سهمی از آتش را به جای ما می پذیرید؟! آنها پاسخ می دهند ما همگی در دوزخیم خداوند حکم (عادلانه ای) بین بندگانش کرده است))!

آیه بعد به بیان این نکته می پردازد که این اولین بار نیست که مستکبران به رهبران الهی تهمت می زنند و وحی آسمانی را اساطیر اولین می شمارند، بلکه آنهائی که قبل از اینها بودند نیز از این گونه توطه ها داشتند، ولی خداوند به سراغ شالوده زندگی آنها رفت و از اساس آن را ویران نمود، و سقف بر سرشان از بالا فرود آمد! (قد مکر الذین من قبلهم فاتی الله بنیانهم من القواعد فخر علیهم السقف من فوقهم). و عذاب و مجازات الهی از آنجا که باور نمی کردند و نمی دانستند به سراغشان آمد (و اءتاهم العذاب من حیث لا یشعرون).
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 203 @@@

گر چه بعضی از مفسران آیه فوق را به جریان کار ((نمرود)) و ساختمانی که به پندارش برای صعود به آسمان و مبارزه با خدای آسمان ساخته بود تفسیر کرده اند، و بعضی دیگر به جریان بختالنصر، ولی مسلم است که مفهوم آیه عام است، و توطئه های همه مستکبران و رهبران گمراه را در بر میگیرد.

جالب اینکه قرآن می گوید: خداوند برای بر هم زدن توطئه های این مستکبران اقدام روبنائی نمی کند، بلکه به سراغ ریشه و زیربنای کار آنها رفته، تشکیلاتشان را از اساس به هم می ریزد، و سقفها را بر سرشان فرود می آورد. آری چنین است مجازات الهی درباره این گونه افراد.


مسلما ریشه کن کردن ساختمان و فرود آمدن سقف، ممکن است اشاره به ساختمان و سقف ظاهری آنها باشد که بر اثر زلزله ها و صاعقه ها در هم کوبیده شد و بر سر آنان فرود آمد، و ممکن است کنایه از سازمان و تشکیلات آنها باشد که به فرمان خدا از ریشه بر کنده شد، و نابود گشت، ضمنا مانعی ندارد که آیه اشاره به هر دو معنی باشد.

این نکته نیز قابل ملاحظه است که قرآن بعد از ذکر کلمه ((سقف)) تعبیر به ((من فوقهم)) می کند، با اینکه مسلما سقف همیشه در طرف بالا است، این ممکن است به خاطر تاکید باشد و هم به خاطر بیان این نکته که گاهی ممکن است سقف فرود آید ولی صاحب خانه در آنجا نباشد اما در مورد این تبهکاران سقف فرود آمد و آنها زیر آن بودند و نابود شدند

تاریخ امروز و گذشته چقدر زنده و روشن صحنه های این مجازات الهی را نشان میدهد، زورمندان و جبارانی بوده اند که دستگاه خویش را آنچنان مستحکم می پنداشتند که نه برای خود بلکه برای آینده فرزندانشان در آن دستگاه نقشه می کشیدند و طرح می ریختند و ظاهرا تمام مقدمات برای حفظ قدرت و ثبات نظامشان را فراهم ساخته بودند، ولی ناگهان از همانجا که آنها
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 204 @@@

هیچ فکرش را نمی کردند عذاب الهی به سراغشان آمد و سقف بارگاهشان را بر سرشان فرو ریخت، آنچنان نابود یا پراکنده شدند که گوئی هرگز بر صفحه زمین نبودند!

آنچه گفته شد عذاب دنیای آنها است ولی مجازات آنها به همین جا پایان نمی گیرد، بلکه بعد از این در روز رستاخیز خدا آنها را رسوا می سازد (ثم یوم القیامة یخزیهم).

و آنها را مورد سؤال قرار میدهد و می گوید کجا هستند آن شریکانی که شما برای من ساخته بود، و به آنها عشق می ورزیدید، و به خاطر آنها با دیگران به مجادله و حتی دشمنی برمی خاستید))؟! (و یقول این شرکائی الذین کنتم تشاقون فیهم).**تشاقون از ماده شقاق به معنی مخالفت و دشمنی است و اصل آن از ماده (شق) به معنی نصف کردن (و شکاف ایجاد نمودن) آمده است.***

در اینجا آنها پاسخی برای این سؤال مسلما ندارند ولی عالمان در آنجا زبان به سخن می گشایند و می گویند شرمندگی و رسوائی و همچنین بدبختی امروز برای کافران است (قال الذین اوتوا العلم ان الخزی الیوم و السوء علی الکافرین).

و از اینجا روشن می شود که سخنگویان در قیامت، عالمان و دانشمندانند چرا که در آن محضر بزرگ باید سخنی گفت که خلافی در آن نباشد و این از کسی جز عالمان با ایمان ساخته نیست.

و اگر می بینیم در بعضی از روایات اهلبیت (علیه السلام) تفسیر به امامان معصوم شده است، به خاطر آن است که آنها مصداق اتم و اکمل عالمان باایمانند.**به تفسیر نور الثقلین جلد 3 صفحه 50 مراجعه فرمائید.***
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 205 @@@

ذکر این نکته نیز لازم است که منظور از این سؤال و جواب که میان مشرکان و عالمان رد و بدل می شود کشف مطلب پنهان و مکتومی نمی باشد، بلکه این خود یکنوع مجازات و کیفر روانی است، به خصوص اینکه مؤمنان آگاه در این جهان همواره مورد ملامت و سرزنش این مشرکان مغرور بودند، و در آنجا باید این مغروران کیفر خود را از همین راه ببینند و مورد ملامت و شماتت واقع شوند در جائی که هیچ راه انکار و نجات برای آنها نیست.

آیه بعد توصیفی از کافران می کند که آیه قبل با نام آنها پایان یافته بود با تعبیری که درس تکان دهنده ای برای بیدار کردن غافلان و بیخبران است می گوید آنها کسانی هستند که فرشتگان مرگ روح آنها را می گیرند، در حالی که به خود ظلم کرده بودند (الذین تتوفیهم الملائکة ظالمی انفسهم).

زیرا انسان هر ظلم و ستمی کند در درجه اول به خودش باز میگردد و خانه خویشتن را قبل از خانه دیگران ویران می سازد، چرا که گام اول ظلم گام اول ویرانگری ملکات درونی و صفات برجسته خود انسان است، و از این گذشته بنیاد ظلم در هر جامعه ای بر قرار شود، با توجه به پیوندهای اجتماعی، سرانجام دور میزند و به خانه ظالم بر می گردد.

اما آنها هنگامی که خود را در آستانه مرگ می بینند و پرده های غرور و غفلت از مقابل چشمانشان کنار میرود فورا تسلیم می شوند، و می گویند ما کار بدی انجام نمی دادیم! (فالقوا السلم ما کنا نعمل من سوء).

چرا آنها انجام هر گونه کار بد را انکار می کنند؟ آیا دروغ می گویند، به خاطر اینکه دروغ بر اثر تکرار، صفت ذاتی آنها شده است؟ و یا می خواهند بگویند ما میدانیم این اعمال را انجام داده ایم ولی اشتباه کرده ایم و سوء نیت نداشته ایم، ممکن است هر دو باشد.
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 206 @@@

ولی بلافاصله به آنها گفته می شود شما دروغ میگوئید، اعمال زشت فراوانی انجام دادید آری خداوند از اعمال و همچنین از نیتهای شما با خبر است (بلی ان الله علیم بما کنتم تعملون).

بنابر این جای انکار کردن و حاشا نمودن نیست!

((اکنون که چنین است از درهای جهنم وارد شوید در حالی که جاودانه در آن خواهید بود)) (فادخلوا ابواب جهنم خالدین فیها).

((چه جای بدی است جایگاه متکبران)) (فلبئس مثوی المتکبرین).