تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد11
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

دو مثال زنده برای مؤمن و کافر!

در تعقیب آیات گذشته که از ایمان و کفر و مؤمنان و مشرکان سخن می گفت در آیات مورد بحث با ذکر دو مثال زنده و روشن، حال این دو گروه را مشخص می کند:

در نخستین مثال، مشرکان را به برده مملوکی که توانائی هیچ چیز را ندارد، و مؤمنان را به انسان غنی و بی نیازی که از امکانات خود همگان را بهرهمند میسازد تشبیه می کند، و می گوید: خداوند برده مملوکی را به عنوان مثال ذکر میکند که قادر بر هیچ چیز نیست! (ضرب الله مثلا عبدا مملوکا لا یقدر علی شیء).

نه قدرت تکوینی چندانی دارد، زیرا در چنگال مولایش همیشه اسیر است، و از هر نظر محدود، و نه قدرت تشریعی، زیرا حق تصرف در اموال خود (اگر اموالی داشته باشد) و همچنین سایر قرار دادهای مربوط به خویش را ندارد.

آری بنده بندگان خدا بودن، نتیجه ای جز اسارت و محدودیت از هر نظر نخواهد داشت.

و در مقابل آن انسان با ایمانی را مثل میزند که به او رزق حسن و انواع روزیها و مواهب پاکیزه بخشیده است (و من رزقناه منا رزقا حسنا).

این انسان آزاده با داشتن امکانات فراوان پنهان و آشکار از آنچه در اختیار
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 327 @@@

دارد انفاق میکند (و هو ینفق منه سرا و جهرا).

آیا این دو نفر یکسانند؟! (هل یستوون).

مسلما نه، بنابر این همه حمد و ستایش مخصوص خداست (الحمد لله).

خداوندی که بندهاش آزاده و پر قدرت و پر بخشش است، نه از آن بتها که بندگانشان آنچنان ناتوان و محدود و بی قدرت و اسیرند! ولی اکثر آنها (مشرکان) نمی دانند (بل اکثر هم لا یعلمون).**طبق تفسیری که در بالا ذکر کردیم مثال فوق، تشبیهی برای مؤمن و کافر است، ولی جمعی از مفسران احتمال دیگری در تشبیه فوق داده اند که منظور تشبیه (بتها) به (عبد مملوک) و تشبیه (خداوند) به (مؤمن آزاد) است که همه گونه انفاق و موهبت دارد (ولی این سخن بعید به نظر می رسد).***

دگر بار مثال گویای دیگری برای بندگان بت، و مؤمنان راستین میزند و آنها را به ترتیب به گنگ مادرزادی که در عین حال برده و ناتوان است، و یک انسان آزاده گویا که دائما به عدل و داد دعوت میکند و بر صراط مستقیم قرار دارد تشبیه می نماید، می فرماید:

((خداوند دو مرد را مثل زده است، که یکی از آنها گنگ مادر زاد است و قادر بر هیچ کاری نیست)) (و ضرب الله مثلا رجلین احدهما ابکم لا یقدر علی شیء).**راغب در مفردات می گوید: ابکم به معنی کسی است که بطور مادرزاد گنگ متولد می شود (و اخرس به هر گونه گنگ گفته می شود) و بنابراین (کل ابکم اخرس و لیس کل اخرس ابکم): هر ابکمی، اخرس است اما هر اخرسی، ابکم نیست، سپس اضافه می کند گاهی این ماده در مورد کسی اطللاق می شود که به خاطر ضعف عقل از سخن گفتن عاجز و ناتوان است.***

((او در عین برده بودن سرباری است برای مولا و صاحبش (و هو کل
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 328 @@@

علی مولاه).

به همین دلیل او را به دنبال هر برنامه ای بفرستد توانائی بر انجام کار خوبی ندارد (اینما یوجهه لا یات بخیر).

به این ترتیب او دارای چهار صفت کاملا منفی است: گنگ مادر زاد بودن ناتوانی مطلق، سربار صاحبش بودن، و هنگامی که به دنبال کاری فرستاده شود، هیچ گام مثبتی بر نخواهد داشت.

این صفات چهارگانه که در عین حال علت و معلول یکدیگرند، ترسیمی از یک انسان، صددرصد منفی است، که وجودش، منشا هیچ خیر و برکتی نمی باشد، و سربار جامعه و یا خانواده خویش است.

((آیا چنین کسی با آنکس که زبان گویا و فصیح دارد، و مرتبا به عدل و داد دعوت می کند، و بر جاده صاف، و راه راست قرار دارد، مساوی است؟! (هل یستوی هو و من یامر بالعدل و هو علی صراط مستقیم).

گرچه در اینجا بیش از دو صفت بیان نشده: دعوت مستمر به عدل و داد و داشتن روش مستقیم و برنامه صحیح و خالی از هر گونه انحراف، ولی این دو صفت خود بیانگر صفات دیگری است، آیا کسی که دائما دعوت به عدل و داد میکند، ممکن است شخصی گنگ یا ترسو و بی شخصیت بوده باشد؟ نه هرگز، چنین کس زبانی گویا، و منطقی محکم و اراده ای نیرومند و شجاعت و شهامت کافی دارد.

آیا کسی که همواره بر صراط مستقیم گام میزند، انسان بی دست و پا و ناتوان و بیهوش و کم عقل است؟ هرگز، مسلما شخصی است کنجکاو، باهوش، پر تدبیر و با استقامت.

مقایسه این دو فرد با هم، بیانگر فاصله زیادی است که در میان طرز فکر بت پرستی و خدا پرستی وجود دارد و روشن کننده تفاوت این دو برنامه و پرورش یافتگان این دو مکتب است.
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 329 @@@

و از آنجا که غالبا دیده ایم قرآن، بحثهای مربوط به توحید و مبارزه با شرک را با مسائل مربوط به معاد و دادگاه بزرگ قیامت می آمیزد، در اینجا نیز بعد از گفتاری که در آیات قبل در زمینه شرک و توحید گذشت، به سراغ معاد میرود و به پاسخ قسمتی از ایرادات مشرکان پرداخته، نخست می گوید: خداوند غیب آسمانها و زمین را میداند (و لله غیب السماوات و الارض).

گویا این پاسخی است به ایرادی که منکران معاد جسمانی داشته اند و می گفتند هنگامی که ما مردیم و ذرات خاک مادر هر گوشه ای پراکنده شد، چه کسی از آنها آگاهی دارد که جمع آوریشان کند؟

به علاوه به فرض که ذرات آنها جمع آوری شود و به حیات باز گردند چه کسی است که از اعمال آنها که بدست فراموشی سپرده شده است آگاه باشد و پرونده آنها را مورد رسیدگی قرار دهد؟!

آیه فوق در یک جمله این سؤال را در همه ابعادش پاسخ می گوید که خدا غیب همه آسمانها و زمین را میداند، او همه جا همیشه حاضر است، بنابر این اصولا غیب و پنهانی برای او مفهوم ندارد، همه چیز برای او شهود است و این تعبیرات مختلف با مقایسه به وجود ما است و هماهنگ با منطق ما:

سپس اضافه میکند: امر قیامت بقدری آسان است درست همانند یک چشم بر هم زدن و یا از آن هم نزدیکتر! (و ما امر الساعة الا کلمح البصر او هو اقرب).**لمح (بر وزن مسح) در اصل به معنی درخشیدن برق است سپس به معنی نگاه سرسع آمده است، ضمنا باید توجه داشت که (او) در اینجا به معنی (بل) است.***

و این در واقع اشاره به ایراد دیگری از منکران معاد است که می گفتند: چه کسی توانائی بر این کار دارد، این کار کار فوق العاده مشکلی است، قرآن
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 330 @@@

در پاسخ آنها می گوید: برای شما که قدرت ناچیزی دارید این برنامه مشکل به نظر می رسد اما برای خداوندی که قدرتش بی پایان است آنقدر ساده است همانند یک چشم بر هم زدن شما که هم سریع است و هم بسیار آسان!

جالب اینکه بعد از بیان تشبیه قیام قیامت به یک نگاه سریع یا چشم بر هم زدن، جمله او ((هو اقرب)) (یا از این نزدیکتر) را بیان می کند، یعنی حتی تشبیه به نگاه سریع به خاطر تنگی بیان است، به گونه ای سریع است که اصلا زمان برای آن مطرح نیست، و اگر تعبیر به ((کلمح البصر)) شده به خاطر آن است که کوتاهترین زمان در منطق شما این است.

به هر حال این دو جمله اشاره ای است زنده و گویا به قدرت بی انتهای خداوند مخصوصا در زمینه مساله معاد و رستاخیز انسانها، لذا در پایان آیه می فرماید چون خدا بر هر چیزی تواناست (ان الله علی کل شیء قدیر).