تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد11
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

1 - فلسفه احترام به عهد و پیمان.

می دانیم مهمترین سرمایه یک جامعه، اعتماد متقابل افراد اجتماع نسبت به یکدیگر است، اصولا آنچه جامعه را از صورت آحاد پراکنده بیرون می آورد و همچون رشته های زنجیر به هم پیوند میدهد، همین اصل اعتماد متقابل است که پشتوانه فعالیتهای هماهنگ اجتماعی و همکاری در سطح وسیع میباشد.

عهد و پیمان و سوگند، تاکیدی است بر حفظ این همبستگی و اعتماد متقابل، اما آن روز که عهد و پیمانها پشت سر هم شکسته شود، دیگر اثری از این سرمایه بزرگ اعتماد عمومی باقی نخواهد ماند، و جامعه بظاهر متشکل، تبدیل به آحاد پراکنده فاقد قدرت میشود.

به همین دلیل مکررا در آیات قرآن، و بطور گسترده و احادیث اسلامی، روی مساله وفای به عهد و ایستادگی در برابر سوگندها تاکید شده است، و شکستن آن از گناهان کبیره محسوب میشود.

امیر مؤمنان علی (علیهالسلام) در فرمان مالک اشتر به اهمیت این مساله در اسلام و جاهلیت اشاره کرده، و آنرا مهمترین و عمومیترین مساله میشمرد، و تاکید میکند که حتی مشرکان نیز به این امر پایبند بوده اند، زیرا عواقب دردناک پیمانشکنی را دریافته بودند.**نهج البلاغه نامه های علی (ع) نامه 53.***

در دستورات جنگی اسلام میخوانیم حتی امان دادن یکنفر از سربازان عادی به فرد یا افرادی از لشکر دشمن برای همه مسلمانان لازم المراعات است!.

مورخان و مفسران می گویند از جمله اموری که در صدر اسلام سبب شد، گروههای زیادی اسلام، آئین بزرگ الهی را پذیرا گردند، همین پای بند
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 383 @@@

بودن مسلمین به عهد و پیمانشان، و مراعات سوگندهایشان بود.

این امر تا آنجا اهمیت دارد که در روایتی از سلمان فارسی میخوانیم: تهلک هذه الامة بنقض مواثیقها: هلاکت این امت به خاطر پیمان شکنیهایشان خواهد بود!.**مجمع البیان ذیل آیه مورد بحث.***

یعنی همانگونه که وفای به عهد و پیمان موجب قدرت و شوکت و پیشرفت است، پیمانشکنی سبب ضعف و ناتوانی و نابودی است.

در تاریخ اسلام میخوانیم هنگامی که مسلمانان در عصر خلیفه دوم، ارتش ساسانیان را شکست دادند، و هرمزان بزرگ لشگر ایران دستگیر شد، او را نزد عمر آوردند، خلیفه به او گفت شما بارها با ما پیمان بستید و پیمانشکنی کردید، دلیلش چیست؟

هرمزان گفت: میترسم قبل از آنکه دلیلش را بگویم مرا به قتل برسانی! خلیفه گفت نترس!.

در این هنگام هرمزان تقاضای آب کرد و به زودی ظرف ساده و بیارزشی را پر از آب کرده برای او آوردند.

هرمزان گفت اگر از تشنگی هم بمیرم هرگز در چنین ظرفی آب نخواهم خورد!

خلیفه گفت: ظرف آبی بیاورید که مورد قبولش باشد، ظرف را بدست او دادند و او به اطراف خود نگاه میکرد و آب نمینوشید و میگفت میترسم در حالی که مشغول نوشیدن آب باشم، کشته شوم.

خلیفه گفت نترس! من به تو اطمینان میدهم، تا ننوشی با تو کاری نداریم. هرمزان ناگهان ظرف را واژگون کرد و آبها را به روی زمین ریخت!

خلیفه که فکر میکرد آب بدون اختیار او ریخته شده است گفت آب
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 384 @@@

دیگری برای او بیاورید و او را تشنه نکشید.

هرمزان گفت: من آب نمیخواهم منظورم این بود که امان از تو بگیرم.

خلیفه گفت: من ترا به هر صورت خواهم کشت.

ولی هرمزان جواب داد تو به من امان و اطمینان دادی.

خلیفه گفت: دروغ میگوئی من به تو امان ندادم.

((انس)) حاضر بود، گفت هرمزان راست می گوید تو به او امان داده ای، مگر به او نگفتی من با تو کاری ندارم تا آب را بنوشی؟!

خلیفه در کار خود فرو ماند و به هرمزان گفت تو مرا فریب دادی ولی من به خاطر این فریب خوردم که تو قبول اسلام کنی.

هرمزان از مشاهده این صحنه (و پای بند بودن مسلمانان به عهد و پیمانشان نور ایمان در دلش درخشیدن گرفت) و مسلمان شد.**اقتباس از تاریخ کامل جلد 2 صفحه 549.***