تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد11
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

لجاجت و انکار محسوسات

در این آیات به عنوان دلداری پیامبر و مؤمنان در برابر مشکلاتی که در
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 33 @@@

دعوت خود با آن مواجه بودند اشاره به زندگی انبیای پیشین و گرفتاری های آنها در مقابل اقوام گمراه و متعصب می کند.

نخست می گوید: ((ما پیش از تو در میان امتهای نخستین نیز پیامبرانی فرستادیم)) (و لقد ارسلنا من قبلک فی شیع الاولین).

ولی آنها چنان لجوج و سرسخت بودند که ((هر پیامبری به سراغشان می آمد او را به باد استهزاء و سخریه می گرفتند)) (و ما یاتیهم من رسول الا کانوا به یستهزئون).

این استهزاء و سخریه به خاطر اموری بود:

- برای شکستن ابهت پیامبران و متفرق ساختن افراد حقجو و حق طلب از گرد آنان.

- برای ضعف و ناتوانیشان در مقابل منطق نیرومند رسولان الهی، چون نمی توانستند پاسخی به دلائل دندانشکن آنان بدهند متوسل به استهزاء یعنی حربه نادانهای بی منطق می شدند.

- برای اینکه پیامبران سنتشکن بودند و با وضع نابسامان محیط به مبارزه بر می خاستند، اما جاهلان متعصب که این سنتهای غلط را جاودانی و ابدی می پنداشتند از این کار تعجب می کردند و به استهزاء بر می خاستند.

- برای اینکه سرپوشی بر وجدان خفته خود بگذارد، مبادا بیدار شود و تعهد و مسئولیت بیافریند.

- برای اینکه بسیاری از پیامبران دستشان از مال دنیا تهی و زندگانیشان بسیار ساده بود، آنها که شخصیت را بر اثر کوردلی در لباس نو، و مرکب زیبا، و زندگانی مجلل، می دانستند، تعجب می کردند که آیا یک انسان فقیر و تهیدست ممکن است رهبر و راهنمای اینهمه جمعیت ثروتمند و مرفه گردد؟!، و به دنبال
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 34 @@@

آن به استهزاء بر می خاستند.

- و سرانجام برای اینکه می دیدند قبول دعوت پیامبران آنها را در برابر شهواتشان محدود می سازد و آزادیهای حیوانیشان را سلب می کند و برای آنها وظائف و مسئولیتهائی ایجاد می نماید به استهزاء بر می خاستند تا خود را از این وظائف راحت کنند!

سپس می فرماید: آری ((ما این چنین آیات قرآن را به دلهای این مجرمان می فرستیم)) (کذلک نسلکه فی قلوب المجرمین).

اما با اینهمه تبلیغ و تاءکید و بیان منطقی و ارائه معجزات باز هم این متعصبان استهزاء کننده ((به آن ایمان نمی آورند)) (لا یؤمنون به)

ولی این منحصر به آنها نیست ((پیش از آنها سنت اقوام اولین نیز چنین بود)) (و قد خلت سنة الاولین).

اینها بر اثر غوطه ور شدن در شهوات و اصرار و لجاجت در باطل، کارشان به جائی رسیده که ((اگر دری از آسمان را بروی آنها بگشائیم و آنها مرتبا به آسمان صعود و نزول کنند...)) (و لو فتحنا علیهم بابا من السماء فظلوا فیه یعرجون).

((می گویند ما را چشم بندی کرده اند)) (لقالوا انما سکرت ابصارنا).

((بلکه ما را سحر کرده اند و آنچه می بینیم ابدا واقعیت ندارد! (بل نحن قوم مسحورون).

این جای تعجب نیست که انسان به چنین مرحله ای از عناد و لجاج برسد، برای اینکه روح پاک و فطرت دست نخورده انسان که قادر به درک حقائق و مشاهده
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 35 @@@

چهره اصلی واقعیات است، بر اثر گناه و جهل و دشمنی با حق تدریجا به تاریکی می گراید، البته در مراحل نخستین پاک کردن آن کاملا امکان پذیر است، اما اگر خدای نکرده این حالت در انسان راسخ شود و به صورت ملکه در آید دیگر به آسانی نمی توان آن را شست، و در اینجا است که چهره حق در نظر انسان دیگرگون می شود تا آنجا که محکمترین دلائل عقلی، و روشنترین دلائل حسی، در دل او اثر نمی گذارد و کار او به انکار معقولات و محسوسات، هر دو، می رسد.

نکته ها:

1 - ((شیع)) جمع ((شیعه)) به جمعیت و گروهی گفته می شود که دارای خط مشترکی هستند، ((راغب)) در کتاب مفردات می گوید: ((شیع از ماده شیاع به معنی ((انتشار و تقویت)) است، و شاع الخبر هنگامی گفته می شود که خبری متعدد و قوی شود و شاع القوم هنگامی گفته می شود که جمعیتی منتشر و فراوان گردند، و ((شیعه)) به کسانی می گویند که انسان بوسیله آنها قوی می شود)).

مرحوم ((طبرسی)) در مجمع البیان اصل آن را از مشایعت به معنی ((متابعت)) دانسته و می گوید شیعه به معنی پیرو و تابع است، و شیعه علی (علیهالسلام) به پیروان او و آنهائی که اعتقاد به امامتش دارند گفته می شود، و حدیث معروف ام سلمه از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شیعة علی هم الفائزون یوم القیامة (نجات یابندگان در قیامت، پیروان علی (علیهالسلام) هستند) نیز اشاره به همین معنی می کند.

و به هر حال چه اصل این کلمه را از شیاع به معنی انتشار و تقویت بدانیم، یا از مشایعت به معنی متابعت، دلیل بر وجود یک نوع همبستگی فکری و مکتبی در مفهوم شیعه و تشیع است.

ضمنا تعبیر به شیع درباره اقوام گذشته دلیل بر این است که آنها در مبارزه
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 36 @@@

خود با پیامبران به صورت پراکنده عمل نمی کردند، بلکه دارای خط مشترک و برنامه واحدی بودند که با عملکردهای هماهنگ تقویت می شد، جائی که گمراهان برای خود چنین برنامه ای داشته باشند آیا پیروان راستین راه حق نباید در مسیر خود از طرحهای هماهنگ و مشترک پیروی کنند.


2 - مرجع ضمیر در ((نسلکه))

این جمله اشاره به آن می کند که خداوند آیات خود را از طرق مختلف آنچنان به مجرمان و مخالفان تفهیم می کند که گوئی در دل آنها وارد شده است اما متاءسفانه عدم قابلیت و ناآمادگی محل، سبب بیرون راندن آن و جذب نشدن در درون جانشان می گردد، درست مانند غذای مقوی و مفیدی که معده ناسالم، آنرا جذب نکرده و به بیرون باز می گرداند (و این حقیقت درست از ماده سلوک که ماده اصلی نسلکه می باشد فهمیده می شود).

بنابراین ضمیر ((نسلکه)) به ((ذکر)) (قرآن) که در آیات قبل آمده باز می گردد، و همچنین ضمیر ((به)) در جمله بعد، جمله ((لا یؤمنون به)) نیز به همین معنی باز می گردد، یعنی با اینهمه آنها ایمان به این آیات نمی آورند.

بنابراین هماهنگی در میان دو ضمیر کاملا برقرار است، نظیر همین تعبیر با همین معنی در سوره شعراء آیه 200 و 201 دیده می شود).

ولی بعضی احتمال داده اند که ضمیر در ((نسلکه)) به استهزاء که از آیه قبل استفاده می شود باز گردد، بنابراین معنی جمله چنین می شود ما این استهزاء و مسخره کردن را (به خاطر گناهان و لجاجتهایشان) در قلب آنها داخل می کنیم.

ولی این تفسیر اگر هیچ ایراد دیگری نداشته باشد حداقل هماهنگی را در میان دو ضمیر از میان می برد و برای تضعیف آن همین کافی است (دقت کنید).

ضمنا از جمله بالا استفاده می شود که وظیفه مبلغان تنها این نیست که مسائلی
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 37 @@@

را به گوش مردم بخوانند، بلکه باید از تمام وسائل استفاده کنند تا سخن حق را به دل آنها نفوذ دهند آنچنان که دلنشین گردد، حق طلبان ارشاد شوند و نسبت به لجوجان اتمام حجت گردد.

یعنی از تمام وسائل سمعی، بصری، برنامه های عملی، قصص، داستانها، ادبیات شعر و هنر به معنی اصیل و سازنده باید استفاده کرد تا کلمات حق به دلها راه یابد.

3 - سنت پیشینیان!

موضع گیریهای طرفداران باطل در برابر پیامبران، و طرح نقشه های همه جانبه برای تحمیق مردم، و پراکندن آنها از اطراف مردان الهی نه چیز تازه ای است و نه منحصر به زمان و مکان خاصی بوده است.

بلکه همانگونه که از تعبیر بالا استفاده می شود، از قدیم الایام و دورترین زمانها، این توطئه ها در میان اقوام گمراه بوده است.

و به همین دلیل هرگز نباید از آن وحشت کرد و یا نومیدی و یاءس به خود راه داد، و یا از انبوه مشکلاتی که بدست دشمنان فراهم می شود هراسید، این یک دلداری مؤثر برای همه رهروان راه حق است.

اگر تصور کنیم در زمان یا مکانی می توانیم دعوت حق را نشر و گسترش ‍ دهیم، و پرچم عدل و داد را برافرازیم، بی آنکه با عکس العمل منفی دشمنان لجوج و مخالفان سرسخت مواجه باشیم سخت اشتباه کرده ایم، پیامبران الهی و همه پیروان راستین آنها از این مخالفتها هرگز ماءیوس نشدند و ما نیز باید ماءیوس نگردیم، بلکه باید هر روز بر عمق دعوت خود بیفزائیم.

4 - تفسیر جمله ((فظلوا فیه یعرجون))

این جمله و جمله های بعد که در آیات فوق آمده به خوبی نشان می دهد که
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 38 @@@

منظور آن است اگر دری از آسمان بر آنها گشوده شود (آسمان در اینجا ظاهرا اشاره به جو متراکم اطراف زمین است که خارج شدن از آن به سادگی ممکن نیست) و مرتبا روز روشن در آن رفت و آمد کنند، باز هم از شدت لجاجت می گویند چشم بندی و سحر شده ایم.

توجه داشته باشید ((ظلوا)) دلیل بر استمرار کاری در روز می باشد، و عرب این تعبیر را در مورد شب نمی کند، بلکه به جای آن باتوا که از ماده بیتوته است، می گوید.

این تفسیر همان چیزی است که غالب مفسرین آنرا برگزیده اند، ولی عجب این است که بعضی از مفسران احتمال داده اند که ضمیر در ((ظلوا)) به فرشتگان باز می گردد، یعنی اگر آنان فرشتگان را با چشم خود ببینند که به آسمان می روند و باز می گردند باز ایمان نمی آورند.

این تفسیر علاوه بر اینکه با آیات قبل و بعد که عموما سخن از مشرکین می گوید سازگار نیست (زیرا ملائکه تنها در شش آیه قبل آمده، و بازگشت ضمیر به آن بسیار بعید است) از بلاغت سخن نیز می کاهد، زیرا قرآن می خواهد بگوید حتی اگر خودشان به صورت اعجازآمیزی در روز روشن کرارا به آسمان بروند و باز گردند باز هم تسلیم حق نمی شوند. (دقت کنید).