تربیت
Tarbiat.Org

امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) و خودآگاهی تاریخی
اصغر طاهرزاده

سیری از غرب‌زدگی به سوی اسلام

در چنین جایگاهی است که عرض می‌شود، امام خمینی‏(ره) توجه ما را به این نكته بر گرداند كه در دورانی که فرهنگ مدرنیته راه ارتباط انسان را از آسمانِ معنویت قطع کرده، باز می‏توان در زیر این آسمان زندگی الهی داشت، و آن فرهنگی كه انسان‌ها را از خدا و دین الهی می‏ستاند به چیزی نگرفت. به گفته‌ی رابین وودزورث: «او مسیح معاصر بودو دقیقاً اشعه‌ی صلابت و سازش‌ناپذیری عیسی‌بن‌مریم بود».(26)
فرهنگ غرب نوعی از زندگی را به انسان‌ها پیشنهاد می‏كند که هرگز روح انسان‌ها نمی‌تواند به آن راضی باشد تا بخواهند در آن فرهنگ بمانند. چرا مسلمانان ترکیه به آتاتورك و مسلمانان ایران به رضاخان وفادار نماندند؟ و شیعیان ایران در اولین فرصت به رضاخان پشت کردند و دست‌نشاندگان غرب با انواع فشارها و تهدیدها، فرهنگ غرب‌زده‌ی آتاتورک را بر مردم ترکیه تحمیل کرده‌اند؟ چون آن فرهنگ روح انسان‌ها را ارضاء نمی‏کند. رضاخان بسیار تلاش كرد تا كشور ایران را به غرب متمایل كند، دستور تغییر لباس و كشف حجاب داد، به روشنفکران غرب‌زده میدان داد تا تمام مناسبات آموزشی و فرهنگی ملت را تحت تأثیر غرب قرار دهند، ولی مردم نشان دادند رضاخان و غرب و فرهنگ اروپا را نمی‌خواهند، و هیچ عهدی با آن ندارند و جانشان با چیزی بالاتر از این‌ها آشنایی دارد، آن‌ها با حسین(ع) و کربلا آشنایند، چیزی که رضا خان نفهمید و حضرت امام خمینی‏(ره) فهمیدند. رضاخان با اِعمال قدرت و قلدری تمام خواست روح غربی را به مردم تحمیل کند و آن‌ها را از عهد خود با خدای خود باز دارد و امام خمینی‏(ره) خواست مردم را متذکر عهدی کند که روح غربی از آن بی‌بهره است. لِنسر، پروفسور اتریشی می‌گوید: «امام خمینی، در نزدیک‌شدن انسان به خدا، فصل جدیدی را گشود و با حمایت مردم، انقلاب اسلامی را که نقطه‌ی عطف مهمی در تاریخ قرن بیستم است، به سرانجام پیروزمندانه رساند».(27)
تا وقتی ما نتوانیم بفهمیم مدرنیته به عنوان فرهنگ غالب بر روح و روان دوران، چه خصوصیاتی دارد و چه فرهنگی را القاء می‌كند و انسان را به کجا می‌برد، نمی‏توانیم بفهمیم امام خمینی‏(ره) چگونه جهت کلی اندیشه‌ها را تغییر دادند. غربی‌ها تبلیغ کرده بودند دوره‌ی انسانِ دینی گذشته است، یاد معاد و یاد خدا، و زندگی در چنان افق‌هایی خوب است ولی نشدنی است. و هركس هم هنوز بر آن عالَم وفادار است به كهنگی اندیشه گرفتار شده است. حضور نیروی جوان و حماسی در مساجد نه‌تنها معنی نداشت، حتی حضور جوانان نماز خوان به شدت تقلیل یافته بود. به تصور خودشان روح دینی و یاد پیامبر(ص) را به موزه‏ها سپرده بودند و این‌ها چیزهایی است متعلق به گذشته. سرتاسر جهان آلوده به چنین تحلیلهایی نسبت به انسان بود، که با ظهور حضرت امام‏(ره) در تاریخ معاصر و ایراد سخن‌های اعتراض آمیز از سال‌های 1341 به بعد، افق تاریخ رنگ دیگری به خود گرفت و آرام‌آرام جهت‌گیری‌ها تغییر کرد و اراده‌ها در راستای تغییر سرنوشت‌ها از غرب‌زدگی به سوی اسلام قوّت گرفت، تا آنجا که آقای اسپوزیتو(28)می‏گوید: «بازخیزی اسلامی مسئله‌ی قرن است و هیچ تصوری حیرت‏آور تر از روحانیون تفنگ به دست در قرن اخیر نبود.» می‏گوید: ما غربی‌ها صد سال بود كه به راحتی باور كرده بودیم جوانان، دیگر دین را نمی‏فهمند و روحانیون، دیگر اهل مبارزه و تلاش و تحرك نیستند، ولی ناگهان در كشور ایران جوانان مذهبی و روحانیونِ جنگ‏آور، به صحنه آمدند و تمام تحلیل‌های مردم جهان را نسبت به عالم و آدم عوض كردند. پروفسور ویلیام بیمان، از دانشگاه براون آمریکا می‌گوید: «ایشان با عقاید مذهبی که غرب آن‌ها را کهنه و قرون وسطایی می‌دانست، جهان را تکان داد».(29)
اسلام به ما آموخته است كه حقیقت، فوق زمان و مكان است و كهنه شدنی نیست. همان طور که معنی نمی‏دهد شما بگویید خدا كهنه شده است. «اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ» نیز از حقیقتی خبر می‌دهد که تا قیام قیامت زنده و پایدار است. کهنگی مربوط به پدیده‌های مادی و هر تمدنی است که مقصد و مقصودش عالم ماده باشد. این‌که انسان‌ها هنوز با هوشیاری تمام بعد از 1400 سال بر عهد پیامبر اسلام(ص) پایدارند، چون در این پایداری خود را از فرسایش‌های عالم ماده می‌رهانند و به عالم قدس که عین بقاء و پایداری است متصل می‌کنند. ما هر روز باید متوجه باشیم که از ابتدای تاریخ تا انتهای آن دورْ دورِ محمد(ص) است، زیرا همان‌طور که حضرت محمد(ص) فرمودند: «اَوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ، نُوری»؛(30) اولین چیزی که خدا خلق کرد نور آن بود، آخرین دینی هم که به صحنه آمده و به شکوفایی کامل می‌رسد، دین پیامبر اسلام(ص) است، و همه‌ی پیامبران(ع) مأمورند تا جلوه‌ای از اسلام را به نمایش بگذارند، به همین جهت سایر انبیاء در امور خود به پنج تن(ع) متوسل می‌شوند.(31) این‌ها همه نشانه‌ی این است که پیامبر(ص) و اسلام اصلاً كهنه شدنی نیستند و هرکس هم با اسلام و پیامبر(ص) ارتباط پیدا کرد، كهنه نمی‏شود، و شیطان دقیقاً عكس این را القاء می‌کند تا ما تصور کنیم دوره‌ی اسلام گذشته است و راز پایداری خود را رها كنیم و به سوی ناپایداری و ویرانی و بحران کشیده شویم که شاخصه‌ی آن تمدن غیر قدسی غربی است.