تربیت
Tarbiat.Org

امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) و خودآگاهی تاریخی
اصغر طاهرزاده

آینده‌ی جهان و انقلاب اسلامی

آنچه افق آینده‌ی انقلاب اسلامی را روشن‌تر می‌کند بحرانی است که تمام ابعاد فرهنگ مدرنیته را در بر گرفته به طوری که هیچ نقطه‌ی برون‌رفتِ امیدوارکننده‌ای در پیش روی خود ندارد، تمام طرح‌های مطرح‌شده توسط استراتژیست‌های غرب، برای برون‌رفت از وضع موجود است، بدون آن‌که به آینده‌ی آن طرح‌ها فکر شود. فرهنگ مدرنیته از یک طرف راهی برای برگشت به مسیحیتی که دین را از سیاست جدا کرده است، ندارد، از طرف دیگر وضع موجودِ خود را کاملاً غیر قابل قبول می‌داند و این نهایت بی‌آیندگی و بحران است. اگر شخصی مثل آقای اوباما رئیس جمهور آمریکا، شعار خود را «تغییر» قرار می‌دهد، به همین معنی است که روح فرهنگ غربی از وضع موجود به تنگ آمده و می‌خواهد از آن بیرون آید. مشکلات پیش آمده کاملاً قابل پیش‌بینی بود. بیش از هفتاد سال پیش دانشمندان غربی از وجود چنین مشکلاتی در آینده خبر دادند،(63) چون آن‌ها متوجه بودند ذات فرهنگ غربی حتماً موجب پیدایش تنگناهای اساسی برای بشریت است. امروزه با ظهور بیشتر آن تنگناها راحت‌تر می‌توان در مورد عبور از فرهنگ غربی سخن گفت.
این‌که می‌بینید آمریکا در نوع مدیریت سیاسی که برای خود تعریف کرده است از یک طرف مجبور است از موجودیت اسرائیل دفاع کند و از طرف دیگر باید اعرابی را راضی نگه‌دارد که معتقدند اسرائیل یک کشور غاصب است، خبر از بحرانی می‌دهد که در کل تفکر غربی نهفته است. عین این تناقض در نظام اقتصادی و آموزشی آن‌ها موجود است. عمده آن است که متوجه شویم راهِ برون‌رفت از این بحران‌ها برای غرب در تعریفی که برای خود کرده وجود ندارد. زیرا نه می‌تواند به توانایی‌های فرهنگ مدرنیته برای رهایی از آن بحران‌ها امیدوار باشد و نه می‌تواند به مسیحیت برگردد، این جا است که می‌بینیم جهان آماده‌ی پذیرش تفکری است که نه لیبرالیسم و مارکسیسم است و نه مسیحی، و این در حالی است که انقلاب اسلامی را روبه‌روی خود دارد و می‌تواند پیام آن را دریافت کند.
انقلاب اسلامی هرگز مسیحیت را دعوت به اسلام نمی‌کند، همچنان که اهل سنت را دعوت به شیعه شدن نمی‌نماید، بلکه پیام آن این است که با قرائتی که امام خمینی(ره) دارد، سرمایه‌های دینی خود را بازخوانی کنند و نگاه خود را به نظام زندگی با توجه به نگاهی که انقلاب اسلامی به زندگی انداخته است، تصحیح نمایند. تحت تأثیر همین نگاه بود که کلیساهای آمریکای جنوبی در کنار سیاسیون آن کشورها وارد انقلاب‌های مذهبی شدند و یا برادران اهل سنت در غزه وارد فرهنگ مقاومت در مقابل اسرائیل گشتند.
کافی است نگاه مردم نسبت به غرب تغییر کند، ناخودآگاه با قرائت امام خمینی(ره) به متون دینی خود برگشت می‌نمایند و با آن دید متون خود را بازخوانی می‌نمایند، همان‌طور که روشنفکران کشورهای اسلامی در قرن نوزدهم و بیستم، به‌سرعت تحت تأثیر نگاه غربی قرار گرفتند تا آن‌جا که سفیر انگلستان و فرانسه و اسپانیا و ایتالیا و هلند در تصمیم‌گیری برای مردم کشورهای اسلامی نفوذ بیشتری داشتند تا خود مردم، و این به جهت آن بود که نخبه‌گان آن کشورها نگاه غربی را برای خود پذیرفته‌ بودند و اندیشه‌ها آماده‌ی تأثیرپذیری از آن فکر و فرهنگ بود و با قرائت غربی زندگی را تعریف کردند. حال با به بن‌بست‌رسیدن نگاه غربی و تضاد حاکمان کشورهای اسلامی با مردم، مسلّم است که دیگر مردم تحمل آن وضع را نخواهند داشت و از این طرف در مقابل خود، انقلاب اسلامی را می‌بینند که پیام عبور از آن وضع را به خوبی به ذهن‌ها و قلب‌های مردم رسانده است.